کوچک جنگلی و محمدامین رسولزاده جنبش تنباکو و شورشهای ۱۹۰۵ آذربایجان و قفقاز را میتوان عامل تشکیل اصلی «اجتماعیون عامیون» یا سوسیال دموکراسی دانست. بعد از این ناآرامیها بود که نیروهای مترقی در اندیشه آن شدند تا متشکل شوند و ریشههای استعمار و استبداد قاجاریه و تزار را بخشکانند و بسوزانند.
سوسیالدموکراسی با ناآرامیهای اقتصادی و اجتماعی این دوران بود که در ایران و آذربایجان و قفقاز و لنکران شکل گرفت.
استعمار سرمایهداری با قراردادهای روسیه و تقسیم ایران در اواخر قرن ۱۹ و اوایل قرن بیستم جهت راهیابی به سرمایههای کلان شبهقاره هند و خاورمیانه، بهخصوص ایران، بر آن شد که نیروهای بهرهکش خود را به صحنه آورد و چپاول و غارت را برای سرمایههای جدید آغاز کند. جنبش تنباکو پیروز شد و جنگهای روسیه با ژاپن در شرق پایههای حکومت تزار روس را لرزاند و تودههای محروم را به اعتصابات سراسری در روسیه کشاند و سرانجام تزار نیکلای، ناگزیر شد مانیفست ۱۷ اکتبر ۱۹۰۵ را صادر و مشروطیت آن را موقتا بپذیرد و در ایران نیز فرمان مشروطه صادر شود. همزمان با این بحرانهای اجتماعی و اقتصادی گروههای وابسته مترقی ملی، مذهبی و سوسیالیست، این مناطق متشکل شده و به صورت یک جبهه مخفی با اسمهای «سازمان همت» در قفقاز و انجمنهای طلاب و... به هم پیوستند تا روزنامهای هم به نام همت به سردبیری «محمدامین رسولزاده» سامان داده شود. رسولزاده بعدها تئوریسین و نظریهپرداز جنبش سوسیالدموکراتها شد. او ۱۸۸۴ در باکو زاده شد و طی تحصیل در هنرستان حرفهای باکو به روزنامهنگاری پرداخت و اولین نوشتههایش را در روزنامه شرق روس چاپ کرد در ۱۹۰۳ میلادی و با نام «مکتوبات ایران».
رسولزاده فعالترین فرد از افراد با نام سوسیالدموکرات و تئوریپرداز این جنبش بود. او و حیدرخان عمواوغلی در جنبش مشروطه ایران نقش بسیار مؤثری داشتند. یکی نظریهپرداز و دیگری عملکننده (پراتیسین)، آنها با مشروطهخواهان دیگر، تهران را فتح کردند و مراوده و دوستی زیادی با آنها داشتند. تنها رسولزاده ۵۰ گزارش جانانه از رشت تا تهران نوشت که راهگشای مبارزه با استعمار و ارتجاع آینده بود. فعالیت رسولزاده بیشتر در گیلان و قفقاز و ترکیه بود. او در جنبش عیدیه رشت 10 گزارش تهیه کرده است. با سران سوسیالدموکراتهای ایران رفاقت و مراوده تنگاتنگ داشت، به طریقی که مرحوم فخرایی برای نویسنده این سطور تعریف میکرد که سیدمحمدرضا مساوات که یکی از رهبران سوسیالدموکرات بود، روزی دست کوچکخان جنگلی را در دست رسولزاده گذاشت و گفت: «اتحاد شما دو نفر برای ازبینبردن ارتجاع و استعمار در منطقه ضروری است. و پیوند آنها تا آخرین روزهای جنبش جنگل به صورت مخفی ادامه داشت که آخرین بار توسط «یوسف ضیابک» این موضوع به صورت نامهای مطرح شد که با صمیمیت زیاد همه مطالب گذشته را میرزا با او در میان میگذارد.
پس از تصرف رشت از سوی مجاهدین، گروهها و دستههایی که آماده حمله به پایتخت شدند، از این قرار بودند: تمام سیاستهای جهان و تغییر و تحولات منطقهای به طور مداوم و مؤثر، میان رسولزاده و کوچکخان به طور مرتب و مخفیانه از سالهای ۱۹۰۷ و 1908 الی ۱۹۲۰ ردوبدل میشد. تاکنون بیشتر افراد اهل مطالعه فکر میکنند کوچک جنگلی فردی ساده و عامی و از سیاست روز دنیا و منطقه بیاطلاع بوده است؛ درصورتیکه اسناد و شواهد عینی نشان میدهند تمام اطلاعات ممکنه در این زمینه توسط رسولزاده به جنگلی انتقال داده میشد.
رسولزاده قبل از سالهای تبعید از ایران، ۱۹۰۸ الی ۱۹۱۱ در تهران اصول مارکسیسم را درس میگفت و با زبان ساده تئوریهای مارکسیستی را نقد میکرد و اطلاعات باارزشی را در اختیار کوچکخان میگذاشت. مثلا میگفت «بعضی روشهای مارکسیستی مبارزه در ایران قابل قبول و عملی نیست و غیرممکن است». باید از روشهای نو استفاده کرد و این مطالب را در روزنامه ایران نو ارگان سوسیالدموکراتهای ایران مینوشت. شمارههای ۲۴، ۲۵، ۲۶ و ۳۰. او در نقد جامعه ایران آن روز درباره عشایر و ایلات بحثهای مفصلی دارد که واقعا خواندنی است. او مینویسد: «ایل بختیاری چه سیاستی در پیش میگیرد» و خود جواب میدهد: «ایلات اگر در اختیار انقلاب باشند، به نفع انقلاب عمل خواهند کرد؛ وگرنه ارتجاع از آنها سوءاستفاده خواهد کرد». یکی دیگر از تئوریهای رسولزاده که اجرا شد، روش و متد کار مبارزه با استعمار و ارتجاع در ایران و گیلان است. این تئوری شیوه جنگ پارتیزانی در جنگلهای شمال را مطرح میکند و به اجرا درمیآورد.
او معتقد بود و میگفت: «سنگرهای راه گیلان به تهران چنان است که 50 مجاهد دلاور میتوانند حریف یک نیروی هزارنفری باشند...» و همینطور هم شد. در واقع از سال ۱۹۰۷ میلادی و بعد از تقسیم ایران، نیروهای مترقی ازجمله میرزا و یارانش تصمیم گرفتند به اوضاع اقتصادی و شناسایی جنگلهای شمال بپردازند و خود را برای جنگهای پارتیزانی بعد آماده کنند. بهویژه آنکه افول جنبش مشروطه با قراردادهای روس و انگلیس باعث شدیدترشدن این موضوع شده بود. آنها معتقد بودند که جنبش انقلابی باید با تئوری انقلابی همسو باشد؛ وگرنه حتما به شکست منتهی میشود.
جریان پارتیزانی از همان موقع با تشکلهای کوچک، عملا شروع شد. اگر میرزا میگفت کار ما از مشروطه شروع شد و ۱۴ سال است که مشغول مبارزه با استعمار و ارتجاع هستم، درست میگفت. جنبش جنگل به همین دلیل واضح و روشن نه هفت سال، بلکه عملا ۱۴ سال از بدو شروع خود در خطه گیلان و مازندران آغاز به کار کرد (اما کاملا مخفی و بیصدا) و بعد از جنگ جهانگیر اول باعث شد علنی شود؛ ولی همچنان با روشهای کاملا مخفی جنبش هدایت میشد. و ضرورتا هم با وضعیت نفوذهای استعماری آن موقع لزومی هم نداشت علنی شود. چنانکه هنوز خیلی از مسائل جنگل ناپیداست و ما از آن اطلاع دقیقی نداریم تا اینکه اسناد آن آرامآرام رو شود و در معرض بررسی و کنکاش پژوهشگران و دیگر علاقهمندان قرار گیرد.
مرحوم فخرایی تعریف میکرد خیلی از اسناد جنبش در مواقع مشکلاتی که پیش میآمد، نابود یا معدوم میشد و شد. بهویژه آن موقع که جنبش احساس کرده بود تحت هیچ شرایطی دیگر نمیتواند ادامه دهد؛ بنابراین همه اسناد بهجامانده آگاهان معدوم یا کاملا در زیر خاک پنهان میشد به طریقی که جایگاه آنها همچنان نامعلوم است یا از بین رفته است. جالب است دانسته شود که محمدامین رسولزاده با تحرک بیمانندی که داشت و در خاطرات مختصری که به زبان فارسی چاپ شده، مینویسد حوزه فعالیت ما در قفقاز بود. بلشویکها و منشویکها دو جناح سوسیالدموکرات بودند که آن موقع به صورت تاکتیکی با هم مخالفت میکردند.
بلشویکها میگفتند رژیم تزار، سرمایهداری با هم سرنگون شوند و منشویکها استقرار حکومت قانون را در نظام سوسیالیستی میخواستند و با روشهای دموکراتیک. هر دو در اتحادیههای کارگران نفوذ داشتند و قفقاز و باکو حوزه اصلی فعالیت آنها بود.
استالین با نام مستعار کبا مسئول جناح بلشویک در قفقاز بود که شامل شهرهای باکو، آذربایجان و تفلیس و لنکران میشد.
او مینویسد من با کبا در معادن نفت باکو دیدار داشتم. من از طرف نشریه تکامل نماینده بودم. ما با هم کار میکردیم. من مقالهای نوشتم، به هیئت تحریریه دادم تا چاپ شود. استالین از آن دفاع کرد. این زمانی بود که کبا زمانی که او دستگیر شد، من در جهت آزادیاش از زندان (بایل) باکو کمکهای زیادی کردم تا فرار کند. تا زمانی که با انقلاب ۱۹۱۷ آذربایجان آزاد شد و من رئیسجمهور شدم، بعد از کودتای بلشویکی و دستگیری من در سال ۱۹۲۰ به خاطر شورش مردم و اطمینان به مردم که من اعدام خواهم شد، من را به زندان بردند. کبا به سراغم آمد. در ایستگاه قطار خود به سکو راهنمایی کرد.
در مسکو پیشنهادهای زیادی به من شد؛ ازجمله اینکه رئیس اتحادیه شرقشناسان یا کرسی دانشگاه کمونیستی ملل شرق را بپذیرم؛ ولی من نپذیرفتم. گفتم: من آدم صادق و وفاداری هستم. نمیتوانم خودم را یا دیگران را فریب بدهم... . من این کارها را بلد نیستم. استالین به ژنکیدره گفت: رسولزاده انسان عجیبی است. آرمانگرایی مانع همه کارهای اوست... نه آرزویی دارد و نه چیزی طلب میکند. آن موقع کنگره در جریان بود و انورپاشا انقلابی آرمانگرا و اسلامگرای رمانتیک در آن شرکت کرده بود. با او درباره قفقاز گفتوگو کردم.
گفتم: اگر... مرکزیت جنبش استقلالخواهانه مسلمانان در مسکو باشد، جنبش به ابزاری در دست جنبش کمونیستی تبدیل میشود... .
او فرماندهی چریکهای ملی ترکستان علیه بلشویکها را برعهده گرفت و به طریقی کشته شد (۱۹۲۲). من دو سال در مسکو ماندم و تنها راهحل را فرار تشخیص دادم. مقالهای درباره جنبش مزدک در عصر ساسانی نوشتم و در روزنامه «سپتسوک» به چاپ رساندم. نوشتم مزدک پیامبری کمونیست بود... و حقوق اجتماعی زنان را تأمین کرد؛ ولی در دوره انوشیروان پیروان او سرکوب و خودش اعدام شد. در لنینگراد نقشه فرارم را طرح کردم و توسط «موسی پیکوف» و تاتارهای لنینگراد با قایق شبانه از خلیج فنلاند فرار کردم و نامهای به استالین نوشتم و گفتم: بیشتر کارگران در اینجا (مساواتی) هستند... انصافا عامل این معجزه شما هستید که حق رفاقت را به جا آوردید و من را از زندان باکو آزاد کردید. در طول دو سال اقامت در مسکو رفاقت با شما سودمند بود... . با تبدیل ایدئولوژی رسمی یک دولت از شوونیسم اشرافی به جهانوطنی کارگران تغییر چشمگیری ایجاد نمیشود و این تغییر سرانجام به محرومیت بیشازپیش ملتهای عقبمانده منجر میشود... . مانند روز روشن است که اعلام دیکتاتوری پرولتاریا در آذربایجان و ترکستان به معنای دیکتاتوری شوروی در آن مناطق است... میدانستم حزب بلشویک تمرکزگرا و امپریالیستی است... ملل شرق خواستار نظام کمونیستی نیستند و... به هر جهت فرجام رفقایم، این بود که ... روزها در خزر حرکت کرده بودند و به بندر پهلوی (انزلی) رسیده بودند و به ایران رفته بودند و دولت شوروی هم بعد از بازداشت عدهای نتیجهای به دست نیاورد.
*شرق
|