یادداشت مهم محسن هاشمی درباره اظهارات اخیر انتشار واگویی یا روایت دقیقتر اینجانب به مناسبت پنجمین سالگرد فوت آیتالله هاشمی رفسنجانی با نگاهی به مجموعه وقایع پیش و پس از رحلت ایشان در رسانهها و فضای مجازی، با انعکاس قابل توجهی همراه شد و در مطبوعات با تفکرات مختلف، واکنشهائی را برانگیخت و حتی نوشتند که خارج از چارچوب بوده است.
اگرچه پیش از این نیز ارزیابی مشابه و پراکندهای در مورد قانع نشدن در ارتباط با رحلت طبیعی یا غیرطبیعی آیتالله هاشمی رفسنجانی داشتم و این بارها در گفتگوهای رسانهای منتشر شده بود، اما صراحت و جزئیات بیشتر این مصاحبه، باعث جلب نظر افکار عمومی شده است.
زمانی که به دستور رئیسجمهور وقت، پرونده درگذشت آیتالله هاشمی رفسنجانی در عالیترین نهاد امنیتی کشور در دست رسیدگی بود، طبیعی است که خبرسازی و مواضع رسانهای، روند رسمی پرونده را مخدوش کرده و تحت تاثیر قرار میداد، اما در ماههای اخیر و با تغییر رئیسجمهور، ظاهراً رسیدگی به این پرونده رها شده است و دیگر ضرورتی برعدم صحبت در این باره وجود ندارد.
نکته مهمی که باعث انعکاس این واگوئی شده، به نظرم بیش از آنکه نکات مطرح شده جذابیت و ارزش خبری داشته باشد، عملکرد رسانههای حاکمیتی است که افکار عمومی را نسبت به موضوع رحلت آیتالله هاشمی رفسنجانی حساس نموده:
وقتی عملکرد و نقاط عطف و کارنامه یکی از مهمترین شخصیتهای انقلاب و به تعبیر مقام معظم رهبری، نزدیکترین یاران امام خمینی در دوران مبارزه، شورای انقلاب، دوران ترورها، دفاع مقدس، سازندگی و... از تاریخ رسمی کشور به طرز ناشیانه و غیرحرفهای سانسور و حتی در فیلمهای رسانه ملی نیز بعضاً تصاویر ایشان بریده و سانسور میشود این سوال برای مردم به وجود میآید که چه حساسیت و خصومتی با هاشمی وجود دارد و چرا برخی حتی از پیکر بیجان او نیز احساس خطر میکنند؟
زمانی که برخی چهرههای سیاسی و رسانهای که آیتالله هاشمی را مورد هتاکی و اهانت قرار میدهند و با وقاحت از استخر فرح یا خودکشی دم زده و به ایشان تهمت و افترا میزنند، نهتنها مورد تذکر قرار نمیگیرند، بلکه تشویق و حمایت ویژه میشوند و به آنها تریبون زنده در صداوسیما داده میشود و در مقابل، حتی پاسخ کوتاه ما به تخریبها و توهینها و تهمتها را نیز سانسور میکنند، این ابهام به وجود میآید که چنین حجم بزرگی از تخریب، برای سرپوش گذاشتن بر چه موضوعی است؟
در تاریخ انقلاب اسلامی، شخصیتهای فراوانی وجود داشتهاند، اما کمتر چهرهای بین افراد زنده و درگذشته وجود دارد که این همه مورد توجه وتحلیل در افکار عمومی قرار گیرد و بخش بزرگی از علت تمرکز توجه مردم نسبت به آیتالله هاشمی رفسنجانی، ناشی از همین تخریبهای رسمی و غیررسمی است، در حالی که آیتالله، همواره خود را از انقلاب میدانست و در پی دوقطبیسازی میان خود وحاکمیت نبود.
بازنده این دوقطبیسازی، همانهایی هستند که میخواهند با هتاکی و تهمت و شایعهسازی علیه هاشمی چهره او را محو کنند، ولی ناگزیر به طرح بیشتر او در فضای جامعه و به ویژه جلب توجه نسل جوان به کارنامه او کمک میکنند و شرایط بهگونهای میشود که پنجمین سالگرد رحلت ایشان، بدون هیچگونه هزینهای جز در حد خیراتی در کنار مزار ایشان برگزار شد، اما امسال بیش از سالهای گذشته که برنامههای متعددی برای بزرگداشت ایشان از سوی خانواده برگزار میشد، هاشمی مورد توجه بود.
امروزه رشد و بلوغ فکری و اجتماعی جامعه به حدی رسیده است که هرگونه تلاش برای دستکاری واقعیات و تحمیل جعلیات به ذهنیت جامعه، تاثیر عکس میگذارد.
به همین دلیل پراکندن دروغهایی نظیر، درگذشت ایشان در استخر فرح، در حالی که این استخر توسط نهاد ریاست جمهوری در مجموعه وابسته به نهاد ریاست جمهوری بازآفرینی شد، یا شایعه کثیف خودکشی ایشان که شائبه غیرطبیعی بودن درگذشت را افزایش داد، به صورت گستردهای توسط رسانهها و شبکههای مجازی وابسته به برخی نهادها بازنشر شد و عمق مظلومیت ایشان را آشکار ساخت. یا اینکه همین چند روز قبل که از نماز جمعه یاد میشد، نام هاشمی که 28 سال بیشترین خطبهها را خواندند به طور کامل سانسور شد.
اینکه درگذشت ایشان به عنوان یک ابهام باقی بماند نیز زیبنده نظام نیست؛ وجود ابهام، فضا را برای قضاوتهای بیاساس و ناروا مهیا میکند. بالاخره تاریخ در مورد حقایق قضاوت خواهد کرد، کمااینکه علت درگذشت امیرکبیر نیز پس از گذشت سیزده سال و نخستینبار در تاریخ ناصری، فاش شد؛ پس چه بهتر که ما خود با شفافسازی، ابهامات را برطرف کنیم.
فرضیه مرگ طبیعی ایشان تنها با پاسخ به سوالات خانواده و ابهامات موردنظر رئیسجمهور وقت، نسبت به کاستیهای گزارش رسمی، اطمینان را در جامعه به وجود بیاورد.
در فرضیه مرگ غیرطبیعی یکی از گزینههای جدی، احتمال ترور ایشان ازسوی بیگانگان یا عوال خودسر با ترور توسط معاندین است؛ کمااینکه در نظر گرفتن بالاترین سطح حفاظتی برای ایشان در زمان حیات، به دلیل خطر جدی ترور ایشان توسط معاندین نظام یا بیگانگان بوده است. پس چرا در این حالت، با سرکوب سوالات به جنایتکاران معاند نظام خدمت کنیم؟!
اگر هم قبول کنیم که فوت به صورت طبیعی در استخر نهاد ریاست جمهوری اتفاق افتاده، هاشمی و خانوادهاش، جزئی از حاکمیت بوده و هستند، خوب است به پاس خدمات ایشان با او مانند هر خدمتگزار انقلاب و اسلام برخورد انسانی و اسلامی و حقشناسانه داشته باشیم، وگرنه هیچکس نمیخواهد فوت هاشمی را طور دیگری از واقعیت جلوه دهد، به امید آن روز!
*جمهوری اسلامی
|