کنار گذاشتن قوه عقلیه در اداره کشور، موجب تباهی و فساد میشود اختلافات و تفرقه و دعواهای بیحاصل سیاسی در کشور، از دغدغهها و نگرانیهای حضرت امام خمینی رضوانالله تعالی علیه بود و از نظر ایشان چنین رویکردی موجب تباهی و فساد در میان مسئولین میشود. امام خمینی ریشه اختلافات را در کنار گذاشتن قوه عقلیه و تمسک به قوه غضبیه برمیشمردند که این گرایش میتواند انسانها را به سمت درشتگویی، تندخویی و هتاکی سوق دهد و با تباهکردن اخلاق به تدریج مسئولین را به فساد بکشاند و فساد در میان مسئولین به فساد در جامعه و کشور منجر خواهد شد.
امام خمینی، به صراحت اعلام میکردند: «دعواهای ما دعوایی نیست که برای خدا باشد. این را همه از گوشتان بیرون کنید، من را نمیتوانید بازی دهید، دعوای همه کسانی که دعوا میکنند، برای خودشان است...». این تاکید برگرفته از اعتقاد قلبی امام خمینی بر لزوم تهذیب نفس و خودسازی و ارجحیت آن بر کسب و تسهیل مقام و مسئولیت است و بعد از این مرحله راه اصلی رسیدن به وحدت و پرهیز از اختلاف را تبعیت همه از قانون اساسی و متعهد بودن به اجرای صحیح آن میدانستند. آنچه مطالعه میفرمائید گزیدهای از بیانات امام خمینی در این زمینه است که تقدیم خوانندگان گرامی روزنامه میشود.
***
انسان خودش را نمیتواند بشناسد به این زودیها؛ انسان تا آخر عمرش، تا آن وقتی که از این دنیا خارج میشود، گرفتار یک مسائلی در باطن خودش هست که خودش هم نمیتواند بفهمد. باید عرضه کند خودش را انسان به کسانی که بینظر هستند. اگر نظر از راه حب شد، همیشه دنبال این میرود که آن مطلبی را که مربوط به آن روشی است که این دوست دارد آن روش را، آن مطلب را، به هر عنوانی که هست ثابت کند، ولو اینکه این عنوانی که هست عنوان خلاف باشد، خلاف اخلاق باشد، خلاف منطق باشد. آنی هم که بغض به یک روشی دارد نظرش نظر سالم نیست، آن هم دنبال این است که آن طرفی که مورد بغض اوست و آن روشی را که نمیپسندد، با هر توجیهی که باشد، آن را تصحیح کند. و لهذا میبینید که یک مطلب، یک امر، از یکی صادر میشود، [در] یک وقت و یک محیط، یک مطلب از یک کسی صادر میشود، یک عمل از یکی صادر میشود، دو طایفهای که یکیشان این را خوب میدانند و دوست میدارند و یک طایفه این را بد میدانند و دشمن میدانند، آن مطلب واحدی که زمانش واحد و همه جهات واحد است وقتی که پیش آنها میرود که مورد محبت هست آن آدم. تمام مطالب او را، ولو مخالف با عقل باشد، ولو مخالف با منطق باشد، میپذیرند و تایید میکنند، شروع میکنند به اینکه خیر، مطلب همین است. و آن دستهای که با این خوب نیستند اگر یک مطلب خوبی هم این بگوید، آنها دنبال این هستند که نه، این حرف صحیح نیست. این دو نظر را انسان مبتلا به آن هست. نظر بیطرف بسیار کم است. یعنی «نظر» بیطرف باشد؛ خود آدم هیچ وقت نمیتواند بیطرفِ بیطرف باشد. لکن در نظر دادن حق را ببیند. تحت تاثیر حق واقع بشود؛ این حق چنانچه از دشمن من هم صادر شد، من او را تمجید کنم به عنوان اینکه حق است. و باطل اگر از دوست من هم صادر شد، آن را تکذیب کنم به عنوان اینکه باطل است. ولو در باطن فرض کنید یکی یک روشی را دوست دارد، یکی روش دیگر را؛ لکن در مقام نظر دادن، در مقام مصلحت اندیشی برای کشور یا برای اشخاص، آن نظر حب و بغض خودش را کنار بگذارد، برود دنبال حق و باطل. حق هرجا هست باید دنبالش رفت و او را با آغوش باز پذیرفت، ولو برخلاف نظر خود من هست. و باطل را هر چه هست و از هر کس صادر بشود باید نپذیرفت به عنوان اینکه باطل است. اشخاص و گروهها و اینها را باید کنار گذاشت، حق و باطل را ملاحظه کرد. آن وقت هم برای اثبات حق و ابطال باطل اگر انسان گرفتار بشود به عصبانیت و عرض میکنم غیظ و غضب کردن، نه میتواند حق را به دست بیاورد؛ و نه میتواند باطل را ردش کند.
تدریجی بودن فساد و تباهی
... مهم این است که در مقام بیان مسائل و رد مسائل، انتقاد و تکذیب، به آنجا نرسد که قوه عقلیه کنار، و با قوه غضبیه انسان وارد میدان بشود. اگر یک کسی هم فرض کنید از زبانش یک مطلبی بر خلاف شما صادر شد، شما بروید و مطلب را منطقی صحبت کنید، با داد و فریاد و ـ خدای نخواسته ـ حرف زشت زدن کار درست نمیشود... هیچ امر فاسدی یکدفعه سراغ آدم نمیآید. شیطان باطنی انسان بسیار استاد است. و او همچو نیست که ابتدا انسان را به فساد بکشد. ابتدا قدم کوچکی را وا میدارد که انسان بردارد. این قدم که برداشت، فردایش یک قدم یک قدری بلندتری. انسان را یواش یواش به جهنم میفرستند؛ یواش یواش به فساد میکشد. همه اینهایی که میبینید فاسد شدند این طور نبودند که اینها از اول به این درجه از فساد بودند؛ بلکه کُلُّ مَوْلُودٍ یولَدُ عَلَی الفِطرَهِ و این طور هم نبودند که یکدفعه جهش کرده باشند از یک مرتبهای به مرتبه بالای فساد. این طور هیچ وقت نبوده است. این بتدریج واقع شده است. اینهایی که دیکتاتور شدند این طور نبوده است که از اول دیکتاتور زاییده شده باشند. آنها هم مثل سایر مردم[بودند.]بعد هم وقتی که به مقامی رسیدند، این طور نبوده است که از اول دیکتاتوری کرده باشند. لکن قدم بقدم، ذره به ذره، رو به دیکتاتوری رفتند، یک وقت هیتلر از کار درآمدند؛ یک وقت استالین از کار درآمدند. شیطانی که در باطن انسان است با کمال استادی انسان را به تباهی میکشد. اگر از اول بگوید که تو بیا برو یک آدمی را بکش، هرگز نخواهد رفت. از اول انسان را وادار میکند که این آدم چه طور است، یک غیظی به او بکن. بعد یک قدری زیادتر. تا کمکم مهیا میکند انسان را از برای اینکه آدم هم میکشد! همه اینهایی که فاسد هستند بتدریج فاسد شدند؛ هیچ کس یکدفعه فاسد نشده است. و هیچیک از ماها هم تصور نکنیم که مامون از این هستیم که فاسد بشویم. همه در معرض فساد هستیم. همه ما دست به گریبان شیطان[هستیم.]و خصوصاً شیطان نفس، همه گریبانمان به دست اوست. هیچ کس هم از ابتدا فاسدِ فاسد نبوده است. و هیچ کس هم مامون نیست از اینکه به فساد و به دام شیطان نیفتد. اگر کسی مراقب حال خودش باشد، توجه به مسائل انسانی داشته باشد، با مراقبت و با اینکه خودش را محاسبه کند، اگر فرض کنید در مجلس، یا در جای دیگر، یک روزی گذشته است که در آنجا مسائلی پیش آمده است، شب برود حساب کند ببیند که واقعاً اینکه من امروز گفتم مبدا این چه بود، مبدا شیطانی داشت یا مبدا الهی داشت، اگر محاسبه کند آدم شب از خودش و خودش را در محاسبه قرار بدهد که امروز تو این صحبت را کردی، این مبدا، مبدا شیطانی بوده است نه مبدا انسانی و الهی، ممکن است کم کم دنبال این برود که اصلاح کند. و اگر این کار را نکند و همان رویه را تعقیب بکند، هیچ بعید ندانید که یک نفر زاهد، عابد، مسلمان، همه چیز، یک انسان فاسد شقی از کار درآید. مامون نیست هیچ کس…
شخصپرست نبودن و اسلامخواهی ملت
و اما مطلبی که به طور کلی میخواهم عرض بکنم؛ این ملت ما، که از اول قیام کرد و به ما منت گذاشت و وارد شد در صحنه و مقابل همه قدرتها ایستاد و رای داد به این جمهوری و تا آخر و شکست داد طرفهای مقابل را، این ملت ما سرجای خودش هست... ملت با اسلام است. نه با من است و نه با شما و نه با دیگری. من اگر یک کلمهای بر خلاف اسلام بگویم، همین ملت میریزند و من را از بین میبرند. ملت اسلام را میخواهد. ملت شخص نمیخواهد. شخصپرست نیست ملت. ملت میخواهد که قوانین اسلام دراین مملکت پیاده بشود. ملت این همه زحمت کشیده است که دین اسلام را برقرار کند در یک مملکتی که صدها سال و در این اخیر پنجاه سال کوشش شد به اینکه اسلام را کنار بگذارند؛ کوشش شد به اینکه روحانیت را کنار بگذارند و تضعیف کنند. ملت روحانیت را به تبع اسلام میخواهد. اگر ـ خدای نخواسته ـ روحانی هم برخلاف اسلام بکند، آن هم یک ساواکی است. فرقی نمیکند. بدتر از ساواکی هم هست! این معناها را از گوشهایشان بیرون کنند آقایان که این مردم دیگر از جمهوری اسلامی کنار رفتهاند. خیر، شماها کنار رفتهاید. شما خودتان را علاج کنید. مرضهای باطنیتان را علاج کنید که ننویسند که این مملکت دیگر رفته از بین. این مملکت از بین نرفته؛ و این جمهوری اسلامی هم سر جای خودش هست؛ و این مردم هم دنبال جمهوری اسلامی هستند؛ و این مردم هم از مجلس، مادامی که مجلس بر طریقه اسلام باشد، و از دولت، مادامی که دولت بر طریقه اسلام باشد، و از رئیس جمهور، مادامی که رئیسجمهور در طریق اسلام باشد، طرفداری میکنند. هر کدامتان بلغزید، مردم دیگر از شما طرفداری نمیکنند. برای اینکه مردم اسلام را میخواهند... این قلمها یک قدری ملاحظه بکنند این مسائل را. همینطور مینشینند توی خانههایشان حکم میکنند ملت این طوری است! خوب، ملت اینهاست که شما میبینید که در کوچه و بازار و آنهایی که در جنگ هستند و آنهایی که هر روز میآیند و میگویند که ما میخواهیم برویم جنگ. ملت من و تو نیستیم! ملت آنها هستند. میزان آنها هستند. هی ننشینید و بگویید که مردم چه شدهاند؛ مردم دیگر مایوس شدند؛ مردم کذا شدند. نخیر، مردم از اسلام مایوس نمیشوند. کارهای ما هم هر کدام فاسد است، میگویند کار تو فاسد است، ولی ما جمهوری اسلامی را میخواهیم.
ضرورت پایبندی همه به قانون
من همیشه میل دارم که همه طبقاتی که هستند، همه کسانی که در صحنهها حاضر هستند همه با هم بنشینند اصلاح کنند مسائل را. هی ننشینند آن از آن ور بخواهد او را از بین ببرد، او از آن ور بخواهد که او را از بین ببرد؛ و مسئله را به بنبست برسانند و مملکت را به بن بست. شما به بنبست رسیدید! اشتباه میکنید. مملکت اسلام که به بنبست نمیرسد. همین مردم، همین پیرزنها و پیرمردها و جوانها و بچهها، از این بنبستها بیرون میآورند این مملکت را. شماها به بنبست رسیدید، میگویید خوب، چه بکنیم؛ بگذارید اسلام نباشد تا ما باشیم! بگذارید ایران نباشد، شما ایستادهاید تا پای اینکه ایران نباشد! دست بردارید از فضولیها! برای خدا کار بکنید. برای خدا آرامش بگیرید. برای خدا دعوت به آرامش بکنید. برای خدا توی سر هم نزنید. این قدر هی میگویند آقایان ـ چند روز پیش از این آقای حجتی آمده بودند اینجا ـ که ما میخواهیم یک جمعیتی درست کنیم. جمعیت «وحدت» و کذا. گفتم آقا این نمیشود. شما میبینید که اگر درست کنید چند تا جمعیت هم، جمعیت فرض کنید که چه درست میشود با این حرفها درست نمیشود، نه با مصاحبه درست میشود؛ نه با چی. بله، خصوصی بنشینید با هم چه بکنید. بترسید از اینکه یک وقت یک انفجاری حاصل بشود و همه ما را به باد فنا بدهد. از این بترسید شما! مغرور نشوید به اینکه من آن هستم که فلان کار، چیز بود، رستم یلی بود در کذا! مغرور نشوید.
... من اول سال به آقایان عرض کردم که این سال خوب است سال اجرای قانون باشد. باید حدود معلوم بشود. آقای رئیسجمهور حدودش در قانون اساسی چه هست، یک قدم آن ور بگذارد من با او مخالفت میکنم. اگر همه مردم هم موافق باشند، من مخالفت میکنم. آقای نخستوزیر حدودش چه قدر است، از آن حدود نباید خارج بشود. یک قدم کنار برود با او هم مخالفت میکنم. مجلس حدودش چه قدر است، روی حدود خودش عمل کند. شورای نگهبان حدودش چه قدر است؛ قوه قضاییه حدودش چی است؛ قوه اجرائیه. قانون معین شده است. نمیشود از شما پذیرفت که ما قانون را قبول نداریم. غلط میکنی قانون را قبول نداری! قانون ترا قبول ندارد... در مقام تدبیر امور یک مملکت و در مقام اداره یک مملکت، باید همه شماها و همه کسانی که دست اندر کار هستند و همه ملت بپذیرند آن چیزی را که، قانون اساسی پذیرفته است. بپذیرند آن چیزی را که مجلس به آن رای میدهد و شورای نگهبان آن را موافق قانون و موافق شرع میداند. باید بپذیرند اینها را. اگر میخواهید که از صحنه بیرونتان نکنند، بپذیرید قانون را. نگویید هی قانون، و خودتان خلاف قانون بکنید! بپذیرید قانون را. همهتان روی مرز قانون عمل بکنید. اگر همه روی مرز قانون عمل بکنند، اختلاف دیگر پیش نمیآید. همه اختلافات این است که یک کسی اینجا فرشش را انداخته، یکی هم اینجا فرشش را؛ اگر این روی فرش خودش بنشیند و آن هم روی فرش خودش بنشیند دعوا ندارد. اما اگر این پایش را دراز کرد روی فرش او، او پایش را کنار میزند. و او هم میخواهد پایش را دراز کند اینجا؛ دعوا اینجا پیدا میشود.
هوای نفس، منشا تمام دعواها
دعواهای ما دعوایی نیست که برای خدا باشد. این را همه از گوشتان بیرون کنید! همهتان، همه ما، از گوشمان بیرون کنیم که دعوای ما برای خدا است، ما برای مصالح اسلام دعوا میکنیم. خیر! مسئله این حرفها نیست. من را نمیشود بازی داد! دعوای خود من و شما و همه کسانی که دعوا میکنند همه برای خودشان است. همه میگویند پیش بده برای ما! همه میخواهند تمام این قدرت چی چی. آخر من نمیفهمم چه قدرتی الآن در کار هست! خوب، محمدرضا اگر دنبال این مسائل میرفت مطلبی بود، برای اینکه یک قدرتی بود ـ قدرت شیطانی بود ـ کسی حق نداشت یک کلمه بگوید؛ اما امروز که بقال سرمحله میآید و میگوید که برادر نخستوزیر اینجا این کار درست نیست، برادر رئیسجمهور این کار درست نیست، این دیگر قدرتی نیست. یک برادری است، یک دسته برادرند، یک دستهشان شانسشان آورده است آنجا نشستهاند؛ یک دسته بیچاره هم برای اینها سینه میزنند! قدرت نیست که ما حالا برای یک قدرتی بیاییم. اینها تلبیسات ابلیس است که بر ما غلبه کرده است. و این تلبیسات ابلیسی را چنانچه مسامحه کنید، شما را به جهنم میفرستد! در همین دنیا هم به تباهی میکشد. در همین دنیا ایستاده است این تلبیس نفسانی و این شیطان نفس ایستاده است تا آنجایی که همه چیز دنیا را به باد فنا بدهد... این مردم زاغهنشین که شماها را روی مسند نشاندهاند ملاحظه آنها را بکنید، و این جمهوری را تضعیفش نکنید. بترسید از آن روزی که مردم بفهمند در باطن ذات شما چیست، و یک انفجار حاصل بشود. از آن روز بترسید که ممکن است یکی از «ایاماللّه» ـ خدای نخواسته ـ باز پیدا بشود. و آن روز دیگر قضیه این نیست که برگردیم به 22 بهمن. قضیه [این] است که فاتحه همه ما را میخوانند! (صحیفه امام، جلد14، صص 365 تا 380)
*مهم این است که در مقام بیان مسائل و رد مسائل، انتقاد و تکذیب، به آنجا نرسد که قوه عقلیه کنار، و با قوه غضبیه انسان وارد میدان بشود
*حق هرجا هست باید دنبالش رفت و با آغوش باز پذیرفت، ولو برخلاف نظر خود من هست. و باطل را هرچه هست و از هرکس صادر بشود باید نپذیرفت به عنوان اینکه باطل است. اشخاص و گروهها و اینها را باید کنار گذاشت، حق و باطل را باید ملاحظه کرد
*همه اینهایی که فاسد هستند بتدریج فاسد شدند؛ هیچ کس یکدفعه فاسد نشده است. و هیچیک از ماها هم تصور نکنیم که مامون از این هستیم که فاسد بشویم. همه در معرض فساد هستیم.
*جمهوری اسلامی
|