مشکل غرب با اسلام چندی قبل مجلس نمایندگان آمریکا قانونی را با اکثریت 219 رای در برابر 212 رای به تصویب رساند که به موجب آن دفتر ویژهای در وزارت خارجه آمریکا برای مقابله با اسلامهراسی در جهان، ایجاد خواهد شد. البته این قانون برای نهایی شدن به تصویب اکثریت سنای آمریکا و پس از آن به امضای رئیسجمهور آمریکا نیازمند است.
مسلمانان از نظر تعداد پیرو، دومین جمعیت دینی را بعد از مسیحیت در آمریکا تشکیل میدهند و دین یهودیت پس از آن قرار دارد. این واقعیت توسط رئیسجمهور اسبق آمریکا – باراک اوباما – به هنگام ادای سوگند ریاستجمهوری در سال 2009 میلادی (1388) مورد تاکید قرار گرفت.
در اروپا، در کشورهای انگلستان، فرانسه، آلمان و... نیز مسلمانان بخش مهمی از جوامع این کشورها را تشکیل میدهند، ولی این جمعیت انبوه انسانی، به صورت مداوم ازسوی نژادپرستان و با تشویق و حمایت و همکاری لابی صهیونیستها که بر رسانهها و مراکز تصمیمگیری این کشورها تسلط و نفوذ دارند، مورد تهدید وحشیانه قرار دارند.
تفکر صلیبی بر بسیاری از این نژادپرستان که دین را در غرب منحصر به دین واحدی که همان مسیحیت است میخواهند، حاکم است، با این که مسیحیت نیز دینی است که از خارج این سرزمینها وارد شده، زیرا زادگاه حضرت مسیح(ع) طبق اعتقاد خود این گروهها کشور فلسطین است که از سرزمینهای شرق میباشد و در زمانی که ساکنین اولیه این کشورها که امروز به غرب موسومند، قبل از اشغال کشورهایشان توسط جنگجویان و مهاجرین، مسیحی نبودند و تاریخ پیوسته شیوههایی را که شهروندان جدید برای اجبار اهالی و شهروندان بومی به پذیرش مسیحیت بکار میبرده، در خاطر خواهد داشت.
این حکومتهای استعماری اهداف پلید استعمارگرانه خود را در پوشش نشر دیانت مسیح دنبال میکردند، درحالی که خود سردمداران این کشورها به هیچوجه به تعالیم حضرت مسیح(ع) که شریعت ایشان ناسخ شریعت یهود بود، پایبند نبودند.
از ابتدای دعوت رسالت حضرت عیسی(ع) یهودیان دشمن حقیقی آن حضرت و تعالیم ایشان بودند چرا که با پذیرش دین جدید و ایمان به رسالت عیسی(ع) تمام امتیازاتی که کاهنان یهود و خدام معبد یهود از آن برخوردار بودند را از دست میدادند. امتیازاتی که خود برای خویش خلق کرده و در طول زمان بر میزان آن افزوده و گسترش داده بودند و اکنون با پذیرش دین جدید به سطح عامه مردم تنزل مییافتند و ناچار بودند زندگی عادی و برابر با سایر مردم، آنگونه که پیامبران و جانشینان ایشان و صالحین و مومنین زندگی میکردند، داشته باشند. چنان که از قول حضرت عیسی مسیح(ع) نقل شده که فرمود، آمده است تا دزدان را از معبد «هیکل» دور کند.
و یهودیانی که بشارت آمدن مسیح(ع) در تورات را دیده بودند، از ترس این که مجبور به ایمان آوردن به او و پیروی از تعالیم او شوند، چهره دین آن حضرت را تحریف کردند، حضرتش را دروغگو خواندند و به مریم عذرا(س) تهمت زنا زدند و معجزات و کرامات عیسی مسیح(ع) را سحر و جادو قلمداد کردند و سرانجام به زشتترین شیوه مدعی شدند که ایشان را به همراه دو تن از سارقین به صلیب کشیده و در کنار آن سارقین دفن کردهاند.
اما خدای سبحان ابا دارد از این که فرجام رسولی را که برای هدایت بشر فرستاده در دستان بدترین دشمنان او قرار دهد، لذا چشمان ایشان را که آن حضرت را محاصره کرده بودند، کور کرد و آنها را به اشتباه انداخت تا این که فردی را که به حضرت مسیح(ع) خیانت کرده بود به تصور این که رسول خداست دستگیر کرده و به صلیبش کشیدند و هرچند او فریاد میزد که من مسیح نیستم، به حرفش گوش ندادند و خدا به قدرت خود عیسیابنمریم علیهماالسلام را با معجزه به آسمان برد و از چنگال کفار نجات بخشید.
و یهود تا روزگار ما و تاکنون اسم حضرت مسیح(ع) را همواره با لقب کذّاب ذکر کردهاند و توانستهاند بخشی از مسیحیان نادان را فریب بدهند و گروه ویژهای از ایشان در ایالات متحده آمریکا این باور را در میان پیروان و یاران خود بوجود آوردند که پیروزی و موجودیت صهیونیسم مقدمه و زمینهساز نزول عیسی مسیح و پس از آن ایمان یهود به آن حضرت میباشد و به منظور استتار و پوشش، خود را نومحافظهکاران نامیدند. بسیاری از مسئولین فعلی و سابق در ایالات متحده وابسته به این گروه هستند.
اما پیروان صادق و راستین حضرت مسیح کاملاً با این یهودیان سنگدل متفاوتند. قرآن کریم از ایشان با عنوان انصار و یاران عیسی بن مریم و ایمانآورندگان به وی را با صفت «غیرمستکبر» یاد میکند و به پیامبر اسلام(ص) میفرماید: «لَتَجِدَنَّ اَقْرَبَهُمْ مَّوَدَّهً لِّلَّذِینَ آمَنُواْ الَّذِینَ قَالُوَاْ اِنَّا نَصَارَى» و به درستی نزدیکترین دوستان کسانی را که ایمان آوردهاند، افرادی مییابی که گفتند ما از نصارا [یاران مسیح(ع)] هستیم. و ریشه این روحیه زیبای غیرمستکبر و به تعبیر قرآن (لایستکبرون) در این مردم را چنین بیان میفرماید: «ذلِکَ بِاَنَّ مِنْهُمْ قِسِّیسِینَ وَ رُهْباناً» زیرا که افرادی از ایشان از کشیشان و راهبان هستند.
به همین علت است که نجاشی پادشاه مسیحی حبشه از اولین گروه مهاجران مسلمان که از آزار مشرکین مکه گریخته و به سرزمین حبشه پناه برده بودند با گرمی استقبال کرد و در میزبانی و تکریم ایشان کوشید و از تسلیم ایشان به گروهی از مشرکان مکه که در پی ایشان آمده بودند، خودداری ورزید.
تا به امروز بسیاری از پیروان عیسی مسیح و کشیشان و راهبان را میبینیم که همان روحیهای که نبی خدا حضرت عیسیبن مریم به ایشان تعلیم فرمود، حفظ کردهاند. این روحیه پسندیده مطلوب و خوشایند کسانی که قرآن کریم آنها را «اَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَهً لِلَّذِینَ آمَنُوا» کینهتوزترین دشمنان نسبت به کسانی که ایمان آوردهاند (مسلمانان) نامیده، نیست. بنابراین با نهایت مکر و حیلهگری و با تمام توان و آنچه از ثروت دنیای مسیحیت به دست آوردند بر ضدیت با دین حنیف اسلام و ایجاد کینه و دشمنی در قلوب مسیحیان بر ضد مسلمانان پرداختند تا از مسیحیان همچون ابزاری در خدمت خود استفاده کنند که سیاستهای ایشان را دنبال کنند و آنچه با عرق جبین به دست میآورند در راه تحقق اهداف کثیف صهیونیستی و در راه حمایت از کیان صهیونیسم و اشغال فلسطین تقدیم ایشان نمایند.
اما رهبران ثروتمند کشورهای اسلامی با کمال تاسف مشاهده میکنیم که ثروت کشورهایشان را در خدمت این رژیم غاصب و اجرای اهدافش قرار میدهند و دولتهای فقیر نیز همکاری خود را با موضعگیریهای جانبدارانه به نفع مهاجمان جنایتکار و تایید سیاستهای آنها در نشستهای بینالمللی اعمال میکنند.
آنچه امروزه به «اسلامهراسی» معروف شده از اقدامات صهیونیستها و همپیمانان آنها است. آنها هر حادثهای ولو بسیار جزئی را به وسیلهای برای گسترش شکاف بین مسیحیان و مسلمانان در غرب تبدیل میکنند. بسیاری از اوقات، وقتی حادثهای از قبیل قتل یا هر جرم و جنایت دیگری در یک کشور غربی اتفاق میافتد، رسانههای ارتباط جمعی تحت نفوذ صهیونیستها بلافاصله انگشت اتهام را بسوی مسلمانان نشانه میروند. البته بعد از تحقیق، کذب اتهام مشخص میشود و ثابت میگردد که هیچ ارتباطی بین آن حادثه و مسلمانان وجود ندارد، ولی رسانههای خبری، موفق به تحریک افکار عمومی بر ضد اسلام و مسلمانان شدهاند و بعد از اثبات کذب بودن اتهام هم رسانههای خبری تلاشی برای رفع شبهه نمیکنند بلکه یا دیگر به آن نمیپردازند یا به گونهای در لابهلای اخبار مختلف پنهانش میکنند که توجه مردم را جلب نکند. در هر حال خبر کذب کار خود را کرده است.
تلاشهایی که طرفهای صهیونیستی برای ایجاد دشمنی و برانگیختن عداوت و دشمنی در دلهای مسیحیانی که نزدیکترین دوستان به مسلمانان، به تصریح قرآن کریم، بودهاند علیه مسلمانانی که حضرت مسیح(ع) و مریم بنت عمران را از قدیسین میشمارند و حتی بخشی از مشروعیت و حقانیت اسلام را بشارت حضرت مسیح(ع) به آمدن رسول گرامی اسلام(ص) و مشخصاً با نام «احمد» میدانند، آنجا که در قرآن کریم آمده: «وَاِذْ قَالَ عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ یَا بَنِی اِسْرَائِیلَ اِنِّی رَسُولُ اللَّهِ اِلَیْکُمْ مُصَدِّقًا لِمَا بَیْنَ یَدَیَّ مِنَ التَّوْرَاهِ وَمُبَشِّرًا بِرَسُولٍ یَاْتِی مِنْ بَعْدِی اسْمُهُ اَحْمَد» و (به یادآر) زمانی که عیسی بن مریم فرمودای بنیاسرائیل من رسول و فرستاده خدا هستم به سوی شما که تصدیقکننده کتاب تورات هستم و بشارت میدهم که پس از من پیامبری خواهد آمد که نامش احمد است» ولی متاسفانه حملات مستمر رسانههای خبری تحت نفوذ صهیونیستها و همراهی جمع اندکی از اصحاب غافل و بیخبر کلیسا و همدست لابی صهیونیسم در گوشه و کنار جهان با توطئه کثیفی که به «اسلامهراسی» موسوم گشته، سبب ایجاد اضطراب شهروندان کشورهای غربی از مسلمانان و نگاه و رفتار سلبی به آنان شده است. درحالی که مسیحیان کل جهان باید دشمنی خود را متوجه کسانی کنند که اعتقاد دارند حضرت مسیح(ع) را به صلیب کشیدهاند. در کمال تاسف میبینیم که دولتهای غربی نهتنها همه نیازهای رژیم صهیونیستی را از پول و سلاح و نیرو تامین میکنند و تمام قد و بدون این که تردیدی به خود راه دهند در کنار مجرمین و متجاوزین به حقوق ملت مظلوم فلسطین میایستند، بلکه بر جنایات وحشیانه آنها سرپوش گذاشته و رفتارهای وحشیانه و غیرانسانی ایشان را همواره توجیه میکنند.
وزیر خارجه صهیونیست اسبق آمریکا در نطقی که در کنفرانس اتاقهای بازرگانی بینالمللی در بهار 1369 گفت: «اسلام عربی دشمن جدید یا دشمن بعدی ما است»، نقطه آغاز اعلان جنگ جهانی بر ضد اسلام بود. به دنبال او، دبیر ناتو تاکید کرد که پس از فروپاشی کمونیسم، اسلام دشمن اصلی ماست. اندکی بعد، جورج بوش پدر، رئیسجمهور اسبق آمریکا در سخنرانی خود در مقابل اعضای ناتو اینگونه موضعگیری کرد: رویارویی بعدی ما پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی باید با جهان اسلام باشد که متاثر از روح انقلاب اسلامی ایران است و باید تحت نام مبارزه با تروریسم باشد. پس از او نیز دیک چنی وزیر خارجه آمریکا در دولت او در مجمع امور امنیت بینالمللی در سال 1360 در مونیخ شعار «اسلام دشمن جایگزین است» سر داد. آنگاه نئون گینگریچ، رئیس وقت مجلس نمایندگان آمریکا، از مجلس خواست یک استراتژی کامل برای مبارزه با «توتالیتر اسلامی» وضع کند. اما ژنرال «جان کالوین» که مقام فرماندهی کل نیروهای ناتو را در سالهای 1366 تا 1371 به عهده داشت، دیدگاه خود را از افق آینده ناتو چنین بیان کرد: «ما برنده جنگ سرد شدیم، و اکنون به تعارض قبلی خود باز میگردیم که همانا تقابل بزرگ با اسلام است» و سپس جورج بوش پسر بود که جنگهای خود را «جنگ ایدئولوژی در قرن 21» توصیف کرد و سرانجام رئیسجمهور سابق، دونالد ترامپ بود که نظر نهایی را چنین اعلام کرد: «من گمان میکنم اسلام از ما اکراه دارد» و یکبار هم تصریح کرد: «ما مشکلی در این کشور داریم به نام مسلمانان» و نیز در برنامهای در شبکه «فاکس» گفت که وی موکداً در فکر بستن مساجد آمریکاست و از باراک اوباما انتقاد کرد که چرا در سخنرانیهایش از عبارت «تروریسم افراطی اسلامی» استفاده نمیکند. خود وی بارها در سخنرانیهای خود در مراسم گوناگون بر این نظریه پافشاری میکرد، به عنوان مثال در یکی از سخنرانیهای خود در جلسه مشترک نمایندگان کنگره و سنا گفت: از مهمترین اقداماتش این است که تروریسم افراطی اسلامی را متوقف کند.
در اینجا لازم است به این واقعیت توجه شود که سازمان جاسوسی آمریکا سیا بود که القاعده را به وجود آورد و نام «مجاهدین» را بر آنها نهاد، در آن زمان القاعده در خدمت آمریکا قرار گرفت و علیه اتحاد جماهیر شوروی در افغانستان تلاش میکرد. آمریکا نیازهای مالی القاعده را تامین و امکانات جذب مبارزان به القاعده را فراهم میساخت. همچنین آمریکا بود که دنبالهروهای القاعده مانند «داعش» و «النصره» و دیگر گروههای تروریستی را ایجاد کرد و تامین مالی آنها را به عهده گرفت و با آموزشهای مخصوص، آنها را در جهت اهداف خود پرورش داد. این واقعیتی است که بارها ازسوی مسئولین طراز اول آمریکا مورد تاکید قرار گرفت. پیش از این آمریکا فرصت و زمینه فعالیتهای وهابیون عربستان سعودی در کشورهای مختلف را ایجاد کرد و در گسترش و ترویج وهابیت در کشورهای مختلف اسلامی به دست فارغالتحصیلان مدارس وهابیون تحت نظر بن سلمان ولیعهد عربستان سعودی اقدامات گستردهای انجام داد. هدف آمریکا از این اقدامات خلق و ایجاد نمونههای ارتجاعی، واپسگرا و زشت از اسلامگرایان و تشویق گروههای تکفیری به رفتارهای وحشیانه و جنایتکارانه تحت نام اسلام و پرچم لاالهالاالله محمد رسولالله بود تا با تمرکز روی این اقدامات و نشان دادن آنها به عنوان چهره اسلام توسط رسانههای خبری و بوقهای استکباری صهیونیستی، وحشیانهترین حملات را بر ضد اسلام انجام دهند و افکار عمومی غرب را علیه مسلمانان تحریک نمایند.
ایستادگی 212 نفر از نمایندگان کنگره در برابر قانون «تاسیس دفتر ویژه در وزارت خارجه آمریکا برای مقابله با اسلامهراسی در جهان» نشانگر تاثیرپذیری جامعه آمریکا و به ویژه حلقههای تصمیمگیری از حملات ضداسلام و ضدمسلمانان است که بر پایه اطلاعات مراکز خبری آمریکا صورت گرفته، با وجود آن که مسلمانان بیش از پنج میلیون نفر - و به روایتی 9 میلیون نفر – از جامعه آمریکا را تشکیل میدهند، این نتیجهای است که سمپراکنیهای گسترده رسانههای خبری آمریکا با تحریک لابی صهیونیستها که بیشترین نفوذ را در ایالات متحده دارند، پیوسته انجام میپذیرد. با علم به این موضوع که تاسیس چنین دفتری برای مواجهه با حملات ضدنفرتپراکنی که ممکن است علیه بخشی از جامعه آمریکا انجام شود، ضرورت بالائی دارد.
البته این دفتر تابعی از وزارت خارجه است و جز اتاقی کوچک در ساختمان عظیم وزارتخانه، جایگاهی ندارد و حتی ممکن است افراد این دفتر از بین دوستان و همراهان ناشناخته اسلامهراسی انتخاب شوند.
بنابراین، این دفتر در اصل صلاحیت اجرایی در خارج از آمریکا و هر نقطه دیگر جهان نخواهد داشت، بلکه نقش آن منحصر به نظارت و صدور بیانیههایی خواهد بود که هیچ تاثیری بر جایی ندارند، همانگونه که بسیاری از موسسات آمریکایی مدعی حقوق بشر در سرتاسر جهان تاثیری ندارند.
اکثریت سادهای که حاصل شده یعنی 219 رای اعضای کنگره نباید مسلمانان را بفریبد چرا که تا قانونی شدن این مصوبه هنوز راهی طولانی باقی مانده، به این صورت که ممکن است در مجلس سنا حائز اکثریت نشود و حتی اگر اکثریت آراء را به دست آورد تازه باید راهی کاخ سفید شود و به امضای رئیسجمهوری برسد و بارها و بارها شاهد آن بودهایم که روسای جمهور آمریکا از حق وتوی خود استفاده کرده و قانونی را تایید نکردهاند.
انتشار خبر فوقالذکر زنگ هشدار را برای تمام مسلمانان به صدا درآورده تا در هر کجا که هستند با چشم بستن بر وابستگیهای مذهبی و فکری و سیاسی، اختلافات ساده و منازعات پیشپا افتاده را کنار بگذارند و به همبستگی ملت اسلام بیندیشند. و موضعگیریهایی را که مسئولان آمریکایی و غربی و نیز شرکای برنامه راهبردی صهیونیستی، بیان میکنند را مورد توجه و دقت قرار بدهند تا اهداف اصلی و حقیقی ایشان که همان ضدیت با اسلام است را به روشنی دریابند. استراتژی این گروه، تعمیق و گسترش دشمنی با مسلمانان در همه جا و استفاده از هر حادثهای در اینجا و آنجا در جهت تخریب چهره اسلام و مسلمانان نزد ملتها است. مسابقه بعضی از سران دولتهای اسلامی در به آغوش گرفتن صهیونیستها و عمل به سیاستهای ایشان و حتی روشهای تعلیم و تربیت براساس آنچه توسط صهیونیستها دیکته شده، تاثیری در استراتژی صهیونیسم معاند و دشمنی با دین اسلام که توسط رسول گرامی ما(ص) آورده شده ندارد، و خداوند تبارک و تعالی چه خوب در کتاب خود فرمود: «لَنْ تَرْضى عَنْکَ الْیَهُودُ وَ لَا النَّصارى حَتَّى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ» یهودیان و مسیحیان هرگز از تو به کمتر از پیروی از ایشان رضایت نخواهند داد. و نیز فرمود: «وَدُّوا لَوْ تَکْفُرُونَ کَمَا کَفَرُوا فَتَکُونُونَ سَوَاءً فَلَا تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ اَوْلِیَاءَ» آنها دوست دارند شما را نیز همچون خودشان کافر ببینند تا با هم برابر شوید، پس هرگز ایشان را به دوستی نگیرید.
*آنچه امروزه به نام «اسلامهراسی» معروف شده از اقدامات صهیونیستها و همپیمانان آنهاست که هر حادثهای ولو بسیار جزئی را به وسیلهای برای گسترش شکاف بین مسیحیان و مسلمانان در غرب تبدیل میکنند
*متاسفانه رهبران کشورهای ثروتمند اسلامی ثروت کشورهایشان را در خدمت رژیم غاصب اسرائیل و اجرای اهداف پلید آنان علیه اسلام قرار میدهند
*مقامات غربی بخصوص آمریکاییها صراحتاً اعلام کردهاند که رویارویی ما پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی باید با جهان اسلام باشد که از روح انقلاب اسلامی ایران متاثر است
*بوجود آوردن القاعده و سپس دنبالهروهای آنان مانند داعش و جبههالنصره و سایر گروههای تکفیری خشن، بمنظور تخریب چهره اسلام توسط سازمانهای جاسوسی سیا و موساد صورت گرفت
*موضعگیری نمایندگان کنگره در برابر تاسیس دفتر ویژه در وزارت خارجه آمریکا به بهانه مقابله با اسلامهراسی در جهان، نشانگر تاثیرپذیری جامعه آمریکا بویژه حلقههای تصمیمگیری از حملات ضداسلام و ضدمسلمانان است که بر پایه اطلاعات مراکز خبری آمریکا صورت گرفته است.
*جمهوری اسلامی
|