شطرنج ایران و تاجیکستان در افغانستان همزمان با تأیید خبر دیدار وزیر خارجه طالبان با اسماعیلخان و احمد مسعود در ایران
روحاله نخعی: وزیر خارجه دولت موقت خودخوانده طالبان به ایران آمده و در حالی که هنوز تصور این است که سؤال پیشرو، به رسمیت شناختن یا نشناختن طالبان است، او در حال گفتوگو درباره تعاملات تجاری و اقتصادی با ایران است و مقامات تجاری و اقتصادی این گروه تروریستی که اکنون به عنوان وزرای دولت موقت خودخوانده حضور دارند، به همراه او آمدهاند. این سفر البته اولین سفر خارجی امیرخان متقی هم نیست و پیش از این، او به دو کشور دیگر نیز سفر کرده بود، اما پس از سفر به پاکستان، اصلیترین حامی طالبان و قطر که میزبان دفتر سیاسی این گروه است، ایران مقصد سوم سفر متقی شده است. او در این سفر با حسین امیرعبداللهیان، وزیر خارجه ایران و نیز حسن کاظمیقمی، نماینده ویژه رئیسجمهور در امور افغانستان به گفتوگو نشسته است. برای بررسی چند و چون این سفر و به طور کلی وضعیت طالبان و چشمانداز روابطش با بازیگران منطقه، به سراغ پیرمحمد ملازهی، تحلیلگر برجسته مسائل افغانستان رفتیم. او در همین گفتوگو با «شرق» که روز شنبه انجام شده بود، به درستی دیدار دیروز در خاک ایران بین متقی با اسماعیلخان، از فرماندهان جهادی افغانستان و والی پیشین هرات و نیز احمد مسعود، رهبر جبهه مقاومت ملی افغانستان در پنجشیر را پیشبینی کرد. چنان که ملازهی گفته بود، روز دوشنبه اعلام شد که هیئت طالبان با این دو نفر دیدار کرد. ذبیحالله مجاهد، سخنگوی طالبان پس از این دیدار در توییتر مدعی شد طالبان به مسعود و اسماعیلخان «اطمینان داد میتوانند بدون هیچ نگرانی به کشور بازگردند». سعید خطیبزاده، سخنگوی وزارت خارجه ایران نیز در نشست خبری هفتگی خود درباره این دیدار بار دیگر بر نگاه «شمولگرای» ایران و دغدغه «دولت فراگیر» نسبت به افغانستان گفت. ملازهی اما برداشتهای دیگری از این دیدار دارد. از طرف دیگر، خطیبزاده در پاسخ به سؤالی درباره شناسایی دولت خودخوانده طالبان از سوی ایران به عنوان حاکم رسمی و طرف حساب کشورهای دیگر در مسائل افغانستان، پاسخ خنثایی داد اما ملازهی معتقد است رفتار بازیگران منطقهای و بینالمللی نشان میدد، طالبان عملا به رسمیت شناخته شده است و البته اشاره میکند که مسئله رسمیت اساسا دغدغه مهم طالبان هم نیست. او همچنین معتقد است دیگر چالشی بر سر راه طالبان برای تسلط بر کشور وجود ندارد. نگاه او درباره وضعیت روابط افغانستان و ایران و جایگاه این رابطه در مقابل بازیگران همسایه دیگر و شرایط افغانستان را در این گفتوگو میخوانید.
مقام طالبان برای دیدار به ایران آمده است و قبل از آن هم به چند کشور دیگر رفته بود. از اینجا شروع کنیم که این سفر با چه هدف و برنامهای است و قرار است که اتفاقی در آن بیفتد؟
امیرخان متقی، وزیر امور خارجه دولت موقت طالبان است و هیئتی که با او آمدهاند، عمدتا هیئت اقتصادی است، یعنی وزرای تجارت و بازرگانی و این تیپ افراد با او همراه هستند. ظاهر قضیه این است که هدف اصلی بررسی شرایطی است که در آن بتوان تجارت بین ایران و افغانستان را بدون اینکه مسئله شناسایی رسمی مطرح باشد، توسعه بدهند. علتش هم این است که از طرفی افغانستان با توجه به بحران اقتصادیای که در کشور وجود دارد و خطر فاجعه انسانی، نیاز شدیدی به دریافت سوخت و مواد غذایی در فصل سرد زمستان دارد و ایران میتواند بخش مهمی از این نیاز را رفع کند. از طرف دیگر، افغانستان محاصره در خشکی به دنبال این است که کالاهایش بهخصوص کالاهای تجاری و کشاورزی و امثالش را که عمدتا مشتریانش در هند هستند، بتواند از طریق چابهار صادر و کسب درآمد کند، با توجه به اینکه داراییهای افغانستان بلوکه شده در آمریکا و الان دست طالبان خالی است. بنابراین هم نیاز در ایران حس میشود و هم نیاز در افغانستان و بر اساس این نیاز مشترکی که حس میشود، به نظر میرسد قبل از اینکه شرایط برای شناسایی رسمی طالبان در ایران و در منطقه و جهان آماده شود، دو طرف قصد دارند مسئله شناسایی را از مسائل اقتصادی جدا کنند که به نوعی با مسائل انسانی گره خورده است و راهحلی در این زمینه پیدا کنند که افغانستان بتواند سوخت، مواد غذایی و کالاهای ضروری دریافت کند تا در افغانستان به فروش برسد. بنابراین هدف اعلامشده این سفر با توجه به ترکیب هیئت طالبان به نظر میرسد در این زمینه است. اما در کنار این صحبتهای دیگری هم شده است. مثلا سفارت افغانستان در این سفر به نوعی تحویل طالبان داده شود که البته ظاهرا وزارت خارجه ایران این مسئله را تکذیب کرده است. ولی مهمتر از مسئله سفارت، حضور اسماعیلخان و احمد مسعود در مشهد است و شایعاتی وجود دارد که ایران مایل است دیدارهایی بین آقای متقی و آقای اسماعیلخان در درجه اول و اگر امکان باشد با احمد مسعود به وجود بیاید، یعنی اینها بتوانند با هم ملاقات کنند. علتش هم این است که رقابتی در پشت پرده بین ایران و تاجیکستان وجود دارد. آن بخشی از دولت قبلی، اپوزیسیونی که در تاجیکستان است، آقای امرالله صالح است که رفته و مستقر شده. او قبلا معاون آقای اشرف غنی بود و الان مدعی ادامه قدرت مشروع طبق قانون اساسی قبلی است. ایشان در تاجیکستان مستقر است و به دنبال این است که آقای اسماعیلخان را تشویق کنند که به آن جریان بپیوندد. اسماعیلخان به هر حال در هرات موقعیتی داشته است. از نیروهای جهادی و فرماندهان مهم جهاد است و این اعتبار را بین فارسیزبانان منطقه هرات و فراه و... دارد. آنها خیلی به دنبال این هستند که اسماعیلخان را به طرف خودشان متقاعد کنند. به نظر میرسد دیداری که احمد مسعود بعد از بازگشت از تاجیکستان به ایران با آقای اسماعیلخان داشت، در همین رابطه بوده است. تلاشهای تاجیکستان و امرالله صالح در حمایت از اپوزیسیونی که در تاجیکستان مستقر شده، این است که اسماعیلخان را بکشند. البته اپوزیسیون دیگری هم در آنکاراست از جمله ژنرال دوستم و یونس قانونی و ربانی و عطا محمد نور و آقای محقق و دیگران، کسانی هستند که در دولت قبلی نقش داشتند ولی الان در کابل نیستند. در این فضا طالبان هم بدشان نمیآید که با اسماعیلخان وارد معامله شوند و اسماعیلخان را جذب کنند و اسماعیلخان حتی به نوعی در ساختار قدرت حضور داشته باشد. این به نفع طالبان است. ایران هم نفعش در این است که اسماعیلخان به طرف آن جریان تاجیکستان نرود؛ به هر حال رقابتهای پشتپردهای هم با آنها وجود دارد. من فکر میکنم که در این فضا، نیروهای ایران، وزارت خارجه و احتمالا سپاه که نقش بیشتری در افغانستان ایفا میکند، تلاش میکنند که بین اسماعیلخان با متقی به نوعی ملاقاتی صورت بگیرد و راهحلی در این زمینه پیدا کنند.
یعنی ایران به دنبال این است که برخلاف خواست تاجیکستان و برخلاف خواست جبهه پنجشیر اسماعیلخان را به طالبان وصل کند.
برداشت من این است. حالا ممکن است من اشتباه کنم ولی واقعیتش این است که نیروهای ایرانی نسبت به آنچه در تاجیکستان وجود دارد، خوشبین نیستند. اگر اسماعیلخان به آن جریان بپیوندد، ایران اهرمی را از دست خواهد داد. بعدا اگر زمانی انتظاراتش از طالبان برآورده نشد، از این اهرم میتواند استفاده کند. به هر حال این یک واقعیتی است که هم اسماعیلخان در چنین فضایی میتواند به کمک سیاست ایران بیاید، هم احمد مسعود اگر بتواند در آینده نقش مهمتری را ایفا کند. در جریان اپوزیسیون و آن جریان مقاومتی که در پنجشیر تحت رهبری ایشان شکل گرفته، اگر شکل جدیتری پیدا کند، ایران با این جبهه هم برای تأثیر بر رفتار طالبان، مناسباتش را به نوعی حفظ میکند، هرچند این مسئله ساده نخواهد بود.
چرا ایران به جبههای که در پنجشیر شکل گرفته است، اقبالی نشان نمیدهد؟ برخی فعالان مدنی حوزه افغانستان در ایران انتظار داشتند ایران کاری را بکند که تاجیکستان میکند، یعنی حمایت از احمد مسعود و حمایت از جبهه پنجشیر در مقابل طالبان.
واقعیتش این است که ایران چند سال است که با طالبان کار میکند. قطع نظر از صحت و سقم این مسئله، واقعیتش این است که خطی فکری در ایران، بهخصوص در جریان اصولگرا وجود دارد که با طالبان باید کار کرد. بر مبنای همین تحلیل به طالبان نزدیک شدند و مناسباتی برقرار شد، قبل از اینکه طالبان به قدرت برسد. بعضی هم معتقدند که این سیاست ایران با آن دیدگاهی که در روسیه و چین وجود دارد، به نوعی هماهنگ شده بود -حال رسمی یا غیررسمی- که از اهرم طالبان برای تضعیف آمریکا و شکستش در افغانستان استفاده شود. واقعیتش این است که طالبان و ایران در آن مقطع زمانی، هر دو یک دشمن مشترک داشتند و آن آمریکا بود. آمریکا داشت پایگاه نظامی در افغانستان تأسیس میکرد. توافقی که اشرف غنی در روز اول به قدرت رسیدنش امضا کرد، توافقی بود که آقای کرزی حاضر نبود امضا کند. توافق امنیتی چندینساله که امکان تمدیدش هم وجود داشت. ایران نسبت به پایگاههایی مثل شیندند و حتی نزدیکتر از آن نسبت به پایگاهی مثل شورو نگران بود که ۱۰ کیلومتر از مرز ایران فاصله دارد. بنابراین دشمنی مشترک طالبان و ایران برای اینکه آمریکاییها اخراج شوند، ایران را تشویق کرد که با طالبان وارد مذاکره شود و نزدیک شود. گذشته از این نکته دیگری هم وجود داشت. ضعف ایران در واقع این بود که در گذشته قومیت پشتون را نادیده گرفته بود و تماس زیادی با آنها نداشت. اما این تلقی که طالبان نماینده قومیت پشتون به حساب میآید، در واقع آن بخش فرهنگی که با ایران نزدیک بودند، مثل تاجیکها و شمالیها و همچنین هزارههای شیعهمذهب را بهشدت نگران کرد و آنها از سیاستهای ایران فاصله گرفتند. با توجه به آنچه در منطقه دایکندی پیش آمد و اخراج شیعهمذهبها و تصرف سرزمین و روستاهایشان به وسیله کوچیهای افغان که مورد حمایت طالبان هستند، تا حدودی ایران آن نیروهای سنتی را که با آنها مرتبط بود و در حوزه فرهنگی ایران توصیف میشوند، از دست داده است. به همین دلیل بود که وقتی احمد مسعود، مقاومت را در پنجشیر راه انداخت، ایران خیلی قضیه را جدی نگرفت و الان هم که احمد مسعود آمده در مشهد مستقر شده است، باز هم به نظرم میآید که ایران خیلی مایل نیست که در شرایط کنونی با جبهه پنجشیر خودش را هماهنگ کند و بیشتر با طالبان خودش را هماهنگ میبیند. شاید هم بشود گفت که این سیاست ایران تحت تأثیر القائات پاکستان باشد چون پاکستان میخواهد که ایران هم از طالبان حمایت کند.
با این اوصاف میشود گفت الان با این سفرها و بحثهایی که درباره سفارت و اینها هست، طالبان عملا دارد مزایای به رسمیت شناختهشدن را دریافت میکند و بدون اینکه فرایند رسمی را طی کند، تعاملاتش را دارد برقرار میکند، سفیرهایش را دارد مبادله میکند و دیدارهایش را دارد انجام میدهد و فقط در اسم به رسمیت شناخته نشده است.
اگر حقیقتش را بخواهید، طالبان اصلا نگرانی اینکه به رسمیت شناخته شوند یا نشود را ندارد و الان به شکل دوفاکتو طالبان به رسمیت شناخته شده است. ایران وقتی آقای قمی را فرستاد به کابل و مذاکره کرد و آقای متقی را در تهران پذیرفت، معنایش این است که دیگر به حالت دوفاکتو به رسمیت شناختهاند. گذشته از این، همین یکی دو روز اخیر اعلام شد چین و روسیه اعلام کردند که با کشورهایی که همفکر هستند به زودی تصمیم میگیرند و طالبان را به رسمیت خواهند شناخت و سفارتخانههایشان را فعال خواهند کرد. شرایطی به وجود آمده است که تقریبا طالبان مطمئن هستند که با شناسایی روبهرو خواهند شد. مشکلی که هست اجلاس اسلامآباد بود که تقریبا تصمیمگیری بر سر این بود که کشورها به شکل انفرادی، طالبان را به رسمیت نشناسند، بلکه سازمان همکاری یک تصمیم جمعی برای کشورهای اسلامی بگیرد. ولی در کنار این واقعیت دیگری هم در اروپا و آمریکا اتفاق افتاده و آن این است که اتحادیه اروپا دارد دفتر سیاسیاش در افغانستان را که به دوحه قطر منتقل کرده بود، به کابل برمیگرداند. یعنی در واقع ۲۷ کشور عضو اتحادیه اروپا به این شکل دارند رسما طالبان را به رسمیت میشناسند. دیگر اینکه، شاید فقط بخش شکلی و اعلام رسمی موضوع به رسمیت شناختن باقی مانده است ولی در عمل چیزی از رسمیت کم ندارد. آمریکاییها هم به نظر میآید که مناسبات خودشان را دارند. آمریکاییها شاید با شعارهای حقوق بشری و شکل خروج مفتضحانهای که آقای بایدن انجام داد و حادثه کابل و جاهای دیگر، به نظرم میآید که با افکار عمومی مقداری مشکل دارند و الا اگر روسیه و چین طالبان را به رسمیت بشناسند، آمریکا قطعا جلو میآید و صحنه را برای چین و روسیه خالی نمیگذارد.
با رفتارها و دیدگاههایی که طالبان دارد، چه در بحثهای مذهبی و چه در بحثهای سرزمینی، ایران نگران نیست که اگر طالبان بهطورکامل بر افغانستان مسلط شود چه رفتاری در همسایگیاش خواهد داشت؟ آیا این تصویر وجود ندارد که تسلط طالبان بر افغانستان برای کشور همسایه شیعه مثل ایران که در صحنههای مختلف هم دردسرهای خودش را دارد، مشکلی ایجاد خواهد کرد؟
واقعیتش این است که در ایران، جای مشخصی که سیاست روشنی را اتخاذ کند، آن سیاست واقعبینانه باشد و یک خروجی داشته باشد و یک سخنگو داشته باشد، وجود ندارد. در ایران نهادهای متفاوتی در ارتباط با افغانستان دخالت میکنند و تنها وزارت خارجه نیست. حتی وزارت خارجه در درجه چندم به حساب میآید. در این فضا من میپذیرم که ایرانیها ارزیابی واقعبینانهای از تحولات افغانستان ندارند و بهدرستی نمیدانند که در دوحه چه معاملهای بین آمریکاییها و طالبان پیش آمد که طالبان بدون جنگ آمدند کابل را گرفتند و آمریکاییها تمامی سلاحهای پیشرفته را برای طالبان جا گذاشتند. حتی جعبههایشان هم باز نشده بود. بعدا فیلمهایی که منتشر شد نشان میداد که پیشرفتهترین سلاحها را باقی گذاشتند. آمریکاییها معمولا این کار را نمیکنند، اگر معاملهای در پشت پرده با طالبان نکرده باشند. حداقل تخریب میکردند و میرفتند؛ بنابراین یک احتمال وجود دارد که در دوحه توافقاتی صورت گرفته بین طالبان و آمریکا که آن توافقات به نفع ایران نیست. طالب به لحاظ ایدئولوژیک خیلی نزدیک به عربستان سعودی است و اصلا ایدئولوژیاش ترکیبی از سلفیت خاورمیانهای و سلفیت شبهقاره هندی و مکتب دیوبندی است و سنتها و ارزشهای قومی که تحت عنوان پشتونوالی تعریف میشود. هسته سخت ترکیب این سه تا در آن بخش، طالبان را به وجود میآورد و خیلی سخت است که طالبان در بلندمدت با ایران شیعی که خودش مدعی یک الگوی اسلامی مشروع قدرت است، کنار بیایند. به نظرم میآید این تصور ایرانیها که با نزدیکی به طالبان میتوانند خطر طالبان را کاهش بدهند یا از منافع شیعهمذهبها و هزارهها در افغانستان حفاظت کنند، یک تصور خیالی است و با واقعیتهای روی صحنه افغانستان و نگاه طالبان همخوانی ندارد.
اما آن برخورد مرزی را اگر شما مد نظرتان باشد و منطقه نیمروز و سیستان ایران، واقعیت اشتباه ایرانیها بوده است. ایران آمده و یک دیوار امنیتی را در فاصلهای زده است که بخش مهمی از زمینهای کشاورزی کشاورزان سیستانی در آن طرف دیوار مرزی قرار گرفتهاند. فصل کشت گندم بود و معمولا هر سال همین فصل کشاورزان تراکتورهایشان را برمیداشتند و میرفتند آن طرف کشت میکردند و در زمان قدیم کسی مزاحمشان نبود؛ اما این دفعه وقتی رفتند، نیروهای مرزی طالبان حس کردند که ایران در زمینهای آنها دارد وارد میشود. به همین دلیل دست به مقاومت زدند و درگیری پیش آمد. به نظرم این مشکل را میشود حل کرد. چون طبق قرارداد رسمی مرزی که بین ایران و افغانستان در حدود سال ۱۸۷۱ با حکمیت گلداسمیت، کارگزار انگلیسی امضا شد، در زمانی که انگلیس در شبهقاره هند حاکم بود، هیرمند را به عنوان مرز میشناسد. طبق قوانین بینالمللی هم عمیقترین نقطه رودخانه، نقطه صفر مرزی به حساب میآید. این را از طریق سیاسی میتوان پی گرفت. ممکن است طالبان هیچ اطلاعی از آن قرارداد نداشته باشد. ولی میشود آن قرارداد را از آرشیو بیرون آورد و با طالبان وارد مذاکره شد و ثابت کرد که این بخش از زمینی که این دیوار امنیتی را این سویش ایرانیها کشیدهاند، متعلق به ایران است. علیالقاعده باید این دیوار امنیتی را لب مرز میکشیدند نه اینکه بخشی از زمینهای کشاورزی آن طرف باشند. حتی گفته میشود که یک خانواده شهید مشکلش این است که بچهشان آن طرف، جایی که روستای اینها بوده، دفن است و الان آن طرف دیوار امنیتی قرار گرفته است. اینها مشکل دارند که بروند سر قبر بچهشان. بههرحال این مشکل هست. انکار نمیکنم. ولی مشکل قابلحلی است. آن چیزی که نمیشود بهسادگی حلش کرد، تفاوت نگاه طالبان با ایران به لحاظ ایدئولوژیک است. این دوتاست که در آینده ممکن است نتوانند با هم کنار بیایند.
شاید آخرین امیدهای منتقدان طالبان در ایران این باشد و شاید هم واقعا یک تحلیل که طالبان از پس تسلط بر افغانستان بر نخواهد آمد، به خاطر ایرادات درونی که دارد و شرایطی که زمین افغانستان دارد، نمیتواند افغانستان را در نهایت به کنترل درآورد. شما فکر میکنید طالبان از پس این کار برمیآید یا اینکه ما در سالهای آینده با یک آشوب ناتمام مواجه خواهیم بود.
حقیقتش را بخواهید برداشت من این است که طالبان بر افغانستان مسلط شدند؛ یعنی اینطور نیست که فکر کنید نیروی مخالفی با طالبان وجود دارد که میتواند از قدرت خلعش کند. دیدگاههایی که وجود دارند در مقابل طالبان سه جریان است؛ یکی مبارزات مدنی است که زنان در کابل پیگیری میکنند ولی واقعیتش این است که روزهای اول خیلی مطرح بود اما کمکم دارد تضعیف میشود. این نیروی مدنی داخل افغانستان قدرت خیلی زیادی برای تأثیرگذاری ندارد. البته مقاومت هست. مثلا همین که یک استاد دانشگاه راحت آمد و در تلویزیون طلوع، طالبان را بهلحاظ ایدئولوژیک زیر سؤال برد. خب معلوم است که بخش طبقه متوسط شهری و روشنفکری در مقابل طالبان ایستادگی میکند، اما اینکه این ایستادگی در حدی باشد که طالبان نتوانند قدرت خودشان را تثبیت کنند، حقیقتش این است که من این باور را ندارم. نیروی دوم همان نیرویی است که در تاجیکستان امرالله صالح بهعنوان ادامهدهنده دولت قبلی و قانون اساسی گذشته دارند پیگیری میکنند که آن هم اگر روسیه و چین در مسیر همکاری با طالبان پیش بروند و طالبان قرارداد نانوآبداری برای استخراج معادن با چین امضا کنند، من فکر نمیکنم که جریان تاجیکستان را کسی جدی بگیرد و حتی پنجشیر بتواند مقاومت خیلی گستردهای را که قابلیت سرایت از دره پنجشیر به سایر مناطق افغانستان داشته باشد، سازماندهی کند. جریان سوم، جریان آنکارا است که خب نیروهایی هستند در آنجا که در واقع نیروهای ورشکستهاند. خودشان نیروهایی متهماند به فساد و ناکارآمدی که دولت قبلی را در اختیار داشتند. آنها را هم اگر ترکیه جمع کرده و راه داده و خرجشان را میدهد، در حقیقت روی محاسبات دیگری است که میخواهد از کارت آنها با طالبان استفاده کند؛ بنابراین من خیلی این برداشت را قبول ندارم که طالب نمیتواند تثبیت بشود و ممکن است یک قیام سراسری شکل بگیرد. مگر اینکه تصور شود یک بار دیگر اتفاقی در افغانستان بیفتد که قدرتهای خارجی دخالت نظامی بکنند که با توجه به تجربه آمریکاییها، با توجه به تجربه روسها در زمان اتحاد جماهیر شوروی و با توجه به تجربه انگلیسها در قرن نوزدهم، بعید میدانم که دیگر کشوری حاضر باشد نیروی نظامی به افغانستان بفرستد و بخواهد طالبان را از طریق نظامی برکنار کنند.
طالب بهعنوان واقعیت آمده و قدرت را گرفته است. ممکن است مدتی مشکلاتی داشته باشد؛ ولی اینکه بتوانند به زور طالب را از قدرت خلع کنند، به نظر من برداشتی خیالی و ذهنی است.
سناریویی هم وجود ندارد که ایران ناچار به اقدام علیه طالبان شود؟ اگر طالبان بخواهد در مرز دردسر بیشتری ایجاد یا اقدامی علیه ایران کند؟ به هر حال اینها اختلافات ایدئولوژیک دارند. جایی در آینده اگر طالبان بخواهد وارد اقدام نظامی یا تروریستی علیه ایران بشود، باز این سناریو وجود ندارد که ایران مجبور شود علیه طالبان اقدام کند؟
یعنی دخالت نظامی کند؟
بله، در واکنش به اقدامات طالبان مجبور شود اقدام کند.
اگر ایران دچار چنین اشتباه استراتژیکی شود، تنها با طالب درگیر نیست. با پاکستان، ترکیه و عربستان سعودی هم درگیر خواهد شد. به نظرم اصلا این تفکر که بشود از طریق نظامی با طالبان درگیر شد، نادرست است؛ یعنی درست است که توازن قدرت وجود ندارد و طالبان در مقابل ارتش و نیروهای سپاه و قدرت اقتصادی، سیاسی و نظامی ایران ضعیفاند، ولی اگر ایران چنین اشتباهی کند، به نظرم میآید یک جنگ منطقهای را آنجا راه خواهد انداخت و در نهایت بازنده این جنگ خواهد بود نه برندهاش.
این ماجرای سفارت چیست؟ آیا قرار است ایران سفارت را تحویل دهد یا پروندهاش فعلا باز است؟
وزارت خارجه که تکذیب کرده است؛ ولی من فکر میکنم ایران در همان چارچوب توافق اسلامآباد دارد حرکت میکند؛ یعنی دستکم در این سفر به نظرم نمیآید که به شکل رسمی سفارت را تحویل افغانستان دهند؛ ولی تلاش میکنند بین اسماعیلخان با آقای متقی ملاقاتی صورت بگیرد و شاید هم با احمد مسعود که تنش را در افغانستان کاهش دهند. شاید ایران هدف اصلیاش این است که جنگ داخلی در افغانستان درنگیرد که اگر جنگ داخلی گستردهای دربگیرد، در آن صورت ایران ممکن است دچار مشکل شود و نتواند انتظارات هزارههای شیعهمذهب را که به لحاظ مذهبی به ایران نزدیک هستند و تاجیکها را که به لحاظ فرهنگی جزء حوزه فرهنگی و تمدنی ایران هستند، برآورده کند و آنها را از خودش راضی کند. ترجیح ایران این است که به نحوی مخالفانی که خارج و داخل افغانستان هستند، با طالبان به یک مصالحه برسند و همان چیزی که تحت عنوان دولت فراگیر مطرح میشود، خارج از مذهب و قومیت، ایجاد شود و بشود دولت وحدت ملی را به وجود آورد. ایران به نظرم فعلا در این زمینه کار میکند، نه اینکه به فکر این باشد که دخالت نظامی بکند در افغانستان.
شانسی وجود دارد که این اتفاق بیفتد و این گروههای دیگر بتوانند با طالبان به توافق برسند؟
احتمالش کاملا منتفی نیست. تفاوت دیدگاه وجود دارد. طالبان همین دولت را دولت فراگیر میداند. شما میدانید دو وزیر تاجیک هست، دو مولوی تاجیک هست. یک ازبک هست. در سطوح پایینتر، تاجیک و ازبک و هزاره و اینها در ساختار هستند؛ ولی اینها کسانیاند که به لحاظ فکری از قبل با طالبان کار میکردند. بهتازگی هم شورای علمای شیعه که تشکیل جلسه دادند، بهنوعی دارند راههایی پیدا میکنند که با طالبان همکاری کنند؛ بنابراین این احتمال وجود دارد که طالبان کمکم درک بهتری از شرایط پیدا کنند و حداقل به طرف انحصار قومی یا ایدئولوژیک قدرت بروند.
هم شیعهها را به نوعی راه بدهند، هم تاجیکها و هم ازبکها را. حداقل آن نیروهایی را که فکر میکنند با طالبان میتوانند کار کنند، مثل همین شورای علمای شیعه که تشکیل شد، بقیه را هم دارند در همین چارچوب کمکم میپذیرند. اینطور نیست که طالبان صددرصد یک حکومت انحصاری پشتون یا حکومت انحصاری ایدئولوژیک مکتبی خودشان را به کار ببرند. مقداری مشکل داخلی دارند. میدانید طالبان دو جناح هستند.
جناح کویته هست که مقداری خطوربط بینالملل را بهتر میفهمد و بهنوعی به دنبال توزیع قدرت هم هست. یکی شبکه حقانی است که خیلی افراطی است و با داعش کار میکند و جزء مجموعههای داعش است. این ناهمگونی در حاکمیت طالبان الان وجود دارد؛ ولی من فکر میکنم در نهایت برای حفظ قدرت اینها بتوانند برای اینکه جنگ داخلی درنگیرد، دخالت خارجی پیش نیاید و قدرتشان تضعیف نشود و خطر ازدستدادن قدرت هم از بین برود، بهنوعی تا حدی که با اهداف ایدئولوژیکشان در تضاد آشکار قرار نگیرد، توزیع قدرت را بپذیرند.
*شرق
|