مهاجرت یا فراری دادن؟ / جاذبه مقصد یا دافعه مبدا؟ برای ورود به بحث مهاجرت نیروهای نخبه بد نیست به خاطره ای از علم اشاره شود که به نکته مهمی اشاره می کند. یک بار شاه از او می پرسد که چرا دانشگاهیان و دانشجویان که ما به آنان هم چیز داده ایم این قدر علیه ما اقدام می کنند؟ علم بدون ذکر این نکته که همین که گمان می کنی تو به آنها چنین چیزهایی را داده ای مشکل اصلی است، به نکته بسیار مهم دیگری اشاره می کند و می گوید (نقل به مضمون) که آنان چیز دیگری هم می خواهند. آنان می خواهند در امور مشارکت داشته باشند. به تعبیر دیگر مساله این است که یک مهندس تنها به این راضی نمی شود که برود در یک کارخانه کار کند یا یک پزشک فقط در یک بیمارستان حاضر شود و مردم را در درمان کند. آنان می خواهند که کشورشان براساس صلاحیت های حرفه ای همگان اداره شود، نه اینکه مدیران آن یک قشر محدود و چند درصدی باشند، به ویژه کسانی باشند که افراد کم کیفیت را نمایندگی کنند. نخبگان نمی خواهند که انتصابات خانوادگی و رفاقتی حاکم باشد. نمی پذیرند که ملاک های غیرکارشناسی موجب ارتقای افراد و حضور در پست های مدیریتی باشد. در واقع، بودن چنین افراد نالایقی در آن بالا به خودی خود مساله نخبگان نیست، بلکه عوارض مدیریت های سوء آنان است که نخبگان و مردم را ناامید می کند. در رژیم گذشته نخبگان مشکل اشتغال و حتی حقوق دریافتی را نداشتند، ولی چون احساس مشارکت نمی کردند، در نتیجه واکنش نشان می دادند، یا از کشور می رفتند یا مخالف حکومت می شدند. امروز که به دلیل سوءمدیریت ها و اتلاف منابع، حتی شغل و حقوق نیز کم است، احساس نداشتن مشارکت که جای خود دارد.
چرا باید یک پدر و مادر فرزند خود را به مهاجرت تشویق کنند؟ مگر ممکن است با تشویق خشک و خالی کسی میهن خود را ترک کند؟ اگر بگویند که آنان عرق میهن دوستی ندارند مشکل بزرگ تری ایجاد می شود. به این معنی که نظام آموزش و پرورش و دانشگاه های کشور که چنین نخبگانی در آنجا آموزش دیده، چرا نتوانسته اند او را میهن دوست و خیرخواه مردم بار آورند؟ مگر نه اینکه این افراد حداقل تا حدود ۱۶ سال (تا کارشناسی) تحت آموزش نظام رسمی بوده اند؟ مگر نه اینکه همه متون آموزشی و معلمان و استادان آنان از فیلترهای ویژه گذشته اند؟ مگر نه اینکه تمام وقت تحت سیطره و بمباران تبلیغاتی رسانه رسمی و فراگیر صدا و سیما بوده اند؟ پس چگونه ممکن است که با تبلیغ چند نفر عزم مهاجرت از کشور کنند؟ کافی است نگاهی به ترکیب مدیران رده اول و دوم همه قوای کشور کنیم، سیاهه آنان را در آوریم و با سیاهه فارغ التحصیلان دانشگاه های نخبه پرور کشور مقایسه کنیم، به روشنی شکاف عمیقی را میان این دو گروه خواهیم دید. شکاف در تمامی وجوه مشهود است. شکاف منطقه ای، شکاف قومی و مذهبی، شکاف گرایش فرهنگی و سیاسی، حتی شکاف خانوادگی و از همه بیشتر شکاف صلاحیتی است. هنگامی که مجلس کشور هر روز به طور غیرشفاف طرح هایی را مخالف مطالبات عادی مردم در دستور کار قرار می دهد، چگونه می توان نخبگان را به حضور در کشور خود تشویق و امیدوار کرد؟ به درستی گفته می شود که می توان برای همه مشکلات کشور راه حل علمی پیدا کرد و این راه حل ها وجود دارد. طبیعی است که چنین کاری فقط از عهده نخبگان برمی آید و نه از عهده کسانی که فاقد حداقل صلاحیت های علمی هستند. شاید بتوان گفت که مساله امروز ایران مهاجرت نخبگان از کشور نیست، بلکه مساله بالاتر از این است. می توان گفت فراری دادن آنان از کشور مساله اصلی و خیانت است. در مهاجرت حداقل دو عامل همزمان نقش بازی می کنند؛ دافعه های مبدا و جاذبه های مقصد، مهاجرت نخبگان ایرانی عموما به دلیل سنگین بودن کفه دافعه های مبدا است و نه جاذبه های خیالی مقصد. بنابراین کافی است که مدیریتی صحیح برای کم کردن دافعه ها وارد عمل شود تا فرآیند مهاجرت معکوس شود. اتفاقا ساده ترین کارها در این کشور کم کردن دافعه های مبدا است. حداقل زیادترش نکنید.
*اعتماد
|