افراد مرگباور اما پیوسته یاد مرگ را پیشرو دارند و هر چیزی میتواند مرگ را به یاد آنان بیاورد. پایان هر فصل برای اینان یادآور پایان زندگی و مرگ است. از اینرو روزهای پایانی پاییز نیز برای این عده، تداعیگر مرگ است، زیرا براین باورند که؛ یاد مرگ، انسان را از فرو رفتن در دام دنیای نکوهیده باز میدارد و سرکشی آدمی را مهار زده از عذاب و حسرت قیامت میرهاند زین سبب یاد مرگ بالاترین ذکرهاست.
جماران: چرا پاییز یادآور مرگ است و چه نسبتی میان مرگ و پاییز وجود دارد که شاعران بعضاً پاییز را تاویل به مرگ کردهاند؟ ادبیات عرفانی به این پرسش پاسخهای گوناگونی داد، از جمله اینکه؛ چون در فصل خزان، برگ درختان از شاخه جدا شده و حیاتشان رو به نیستی مینهد. این فصل بیش از سایر فصول سال یادآور مرگ است.
در خزان آن صدهزاران شاخ و برگ
در هزیمت رفته در دریای مرگ
این برداشت ملهم از متون دینی بویژه قرآن کریم نیز هست. آنجا که میفرماید: «و اوست خدایی که بادها را فرستاد تا نوید دهنده رحمت خویش باشد و همچون ابری گرانبها به بالا برکشد و ما آن را به زمینی مرده و بیگیاه میرانیم و از آن آب فرومیریزیم و بدان سبب میوههای گوناگون از درخت برون میآوریم. همچنان که مردگان را از گور برمیانگیزیم، مگر شما بدین نشان به یاد رستاخیز افتید» (اعراف، آیه ۵۷).
مولوی در مثنوی معنوی، پاییز را نماد مرگ معنوی میداند و باورخود را اینگونه در قالب شعر میسراید:
تن چو با برگ است روز و شب از آن/شاخ جان در برگریز است و خزان/برگ تن، بیبرگی جان است زود/این بباید کاستن، آن را فزود
در آموزههای دینی یاد مرگ و مرگاندیشی از اهمیت بسیاری برخوردار است. زیرا هیچچیز همانند یاد مرگ انسان را از گردنکشی و عصیان باز نمیدارد. مرگ باوری انسان را فروتن و متواضع میکند و فروتنی نیز موجب پذیرش و کرنش در برابر حقیقت هستی است. در زندگی روزمره اغلب کمتر وقوع مرگ را بهیاد میآوریم و تنها عاملی که ممکن است ما را به یاد مرگ اندازد، درگذشت دوستان و اطرافیان است.
افراد مرگباور اما پیوسته یاد مرگ را پیشرو دارند و هر چیزی میتواند مرگ را به یاد آنان بیاورد. پایان هر فصل برای اینان یادآور پایان زندگی و مرگ است. از اینرو روزهای پایانی پاییز نیز برای این عده، تداعیگر مرگ است، زیرا براین باورند که؛ یاد مرگ، انسان را از فرو رفتن در دام دنیای نکوهیده باز میدارد و سرکشی آدمی را مهار زده از عذاب و حسرت قیامت میرهاند زین سبب یاد مرگ بالاترین ذکرهاست.
بهراستی اگر یاد مرگ نباشد چه چیزی پیش میآید؟! به تجربه ثابت شده است، غفلت آدمی از مرگ و معاد، عاملی بزرگ در عصیان و تباهی انسان است. امیرمؤمنان علی(ع) در این رابطه میفرماید: «شما را به یاد کردن مرگ و کاستن بیخبری از آن سفارش میکنم. چگونه از چیزی غافلید که او شما را رها نمیکند و از شما غافل نیست؟ چگونه از کسی که مهلت نمیدهد (ملکالموت) مهلت میطلبید؟ مردگان برای پند دادن به شما بسندهاند چه آنان را دیدید که بر دوشها به گورهایشان برده شدند، نه خود سوار بودند؛ در گورهایشان فرود آورده شدند، نه خود فرود آمدند. گویی آنان آبادکننده دنیا نبودند، و گویی همیشه آخرت خانههایشان بود و پیوسته در آن غنودند. آنچه را وطن خود گرفته بودند، از آن رمیدند و در آنجا که از آن میرمیدند، آرمیدند. بدانچه از آن جدا شدند، سرگرم گردیدند و جایی را که به آنجا رفتند، تباه گردانیدند. دیگرنه توان آن دارند که از زشتی، باز گردند و نه توان آنکه بر کار نیک خویش بیفزایند. به دنیا خو گرفتند و دنیا آنان را فریفت! آنان بدان اعتماد کردند و دنیا بر خاکشان انداخت. پس بر یکدیگر پیشی گیرید (در آمادگی برای مرگ) و آمرزش خواهی از خدایتان!... (نهج البلاغه، خطبه ۱۸۸)
مرگاندیشی رویهای کارآمد در مهار آدمی و دستاوردی پرمایه برای پرواپیشگی انسان است. امیرمؤمنان علی(ع) در سخنی دیگر اشاره می فرماید به این حقیقت که آدمی برای چه مرزها را زیر پا بگذارد و حرمتها را بشکند و دنیاطلبی و ستمگری کند؟ برای جسمی که مرگ در کمین اوست و پس از مردن، پاسخ دادن به همه چیز در انتظارش، و رسیدگی سخت فراروی اوست؟
در هرحال یاد مرگ، انسان را از فروغلتیدن در دامهای گناه آلود باز میدارد و سرکشی آدمی را مهار میزند. از اینرو امیرالمؤمنین علی(ع) یاد مرگ را برترین ذکر دانستهاند و در سفارش به فرزندش حسن(ع) میفرماید: «فرزندم! بسیار یاد مرگ باش و یاد آنچه با آن برمیآیی و آنچه پس از مردن روی بدان خواهی کرد. تا چون مرگ تو را دربرگرفت، سازوبرگ خویش را آراسته باشی و کمر خود را بسته! نکند مرگ ناگهان بیاید و تو را غافلگیر کند!....» (نهجالبلاغه، حکمت ۴۳۳)