گسترش فساد با منشأ فکر بیمار آسیب بسیاری را بر جامعه تحمیل کرده و ریشه عدل و انصاف، حق و فضیلت و مهر و محبت را میخشکاند. در نتیجه ناامنی، ظلم، خشونت و... سیطره خواهد یافت که با فلسفه آفرینش در تضاد آشکار است. این روزها این خطر در کمین جامعه ما نشسته و در نتیجه رواج فکر بیمار و معطوف به مادیات، جهات معنوی و اخلاقی رو به کمرنگ شدن گذاشته و از فراوانی افرادی که برای اصول متعالی اخلاق ارج و قربی قائل بودند و در راه آن قدم برمیداشتند کاهش یافته است.
جماران: شاید شما هم صحنه غارت اموال کسی که اتومبیلش دچار سانحه شده را دیدهاید. از دیدن این صحنهها چه احساسی به شما دست میدهد؟ آیا جامعه در مسیر سقوط قرار گرفته است؟
سلامت فکر همانند سلامت جسم از ارکان اساسی سعادت و خوشبختی انسان بوده و بیماری فکر نیز همانند امراض جسمانی به نسبت شدت و ضعفی که دارد مایه تیرهروزی بشراست. همچنان که بدن با ابتلا به امراض جسمانی بیمار میشود، فکر هم در اثر آلودگی به سیئات اخلاقی بیمار میشود و همانطورکه وقتی عضوی از اعضای بدن بیمار شد، بر اثر بیماری از فعالیت طبیعی باز میماند، فکر انسان هم که مرکز اراده اوست هنگام بیماری دچار سوءانتخاب شده و به مسیرهای ناصحیح سوق مییابد. با این تفاوت که بیماری فکر انسان را به اعمال خلاف اخلاق واداشته و موجب آزار و اذیت دیگران میشود، حتی گاهی مفاسد جبرانناپذیر بهبار میآورد. خداوند متعال تمامی اعضای بدن و غرایز و تمایلات فطری انسان را از روی مصلحت آفریده و با اراده حکیمانه خویش به هریک وظیفهای را محول کرده است که به نوبه خود در اداره زندگی، ادامه حیات و تأمین سعادت بشر سهمی برعهده دارند. اندام انسان، همچنین فکر و غرایز و تمایلات فطری تا زمانی که مسیر طبیعی خود را طی کرده و طبق نظام خلقت و سنت آفرینش عمل میکنند، آدمی از نعمت سلامت و سعادت برخوردار است اما موقعی که نظم طبیعی یکی از این اعضا برهم میخورد یا کاهش مییابد به میزان تأثیری که در مجموعه بدن دارد، سلامت انسان را مختل میسازد و بیماری نسبی به وجود میآورد.
غرایز و تمایلات، همچنین فکر انسان که به فرمان اراده عمل میکنند و کار خوب و بدشان بستگی به نیت و اراده فرد دارد، اگر دارای ملکات حمیده بوده و از تربیت صحیح برخوردار باشند، در مقام تصمیمگیری به موازین حق و فضیلت پایبند خواهند بود و بروزاتشان پسندیده و مطلوب است. اما اگر فکر، غرایز و تمایلات آدمی مبتلا به بیماری شود در جهت اقناع خواهشهای نفس معیارهای عقل و دین را نادیده گرفته و قوای انسان را در مجرای ناصحیح و خلاف مصلحت وی به کار میاندازند. در چنین وضعیتی رفتار انسان مایه رنج خود و ناراحتی دیگران است و دایم در معرض پستی و سقوط قرار دارد. کسی که بد دیگران را میخواهد و اطرافیان را مورد هتک حرمت و تحقیر قرار میدهد دچار بیماری فکر و روح است. منشأ بیماری فکرو روح نیز ملکه شدن خصلتهای بد و مذموم است که آثار و تبعات آنها به مراتب خطرناکتر و زیانبارتر از بیماریهای جسم است. با این تفاوت که بیماریهای جسمی را میتوان با برنامههای درمانی مهار کرد اما بیماریهای فکر و ذهن به آسانی قابل مهار نیست. عوارض بیماری جسمی اغلب گریبانگیر فرد بیمار است اما بیماری اخلاقی دامنگیر جامعه است. حتی گاهی عامل به وجود آمدن فتنههای بزرگ شده و موجبات بدبختی جمعی را فراهم میآورد. اغلب جرم و جنایات و آلام و مصایب اجتماعی از فکر فاسد سرچشمه میگیرد. چه بسیار کسان که در نتیجه فکر بیمار بندگی خدا را رها کرده و بنده هوی و هوس شده و در نتیجه از فضایل اخلاقی بینصیب ماندهاند. این بیماران برای نیل به جاه و مقام، قدرت و ثروت، کامیابی و لذتجویی و... به هر عمل خلاف اخلاق و مغایر با اصول انسانی دست میزنند و در راه رسیدن به تمنیات خود از ارتکاب هر جرم و جنایتی ابا ندارند. در صورت گسترش بیماری فکری معلوم نیست جامعه دچار چه فلاکتی خواهد شد! اما میتوان پیشبینی کرد که اصول اخلاقی تضعیف و ای بسا متزلزل شود.
زیرا گسترش فساد با منشأ فکر بیمار آسیب بسیاری را بر جامعه تحمیل کرده و ریشه عدل و انصاف، حق و فضیلت و مهر و محبت را میخشکاند. در نتیجه ناامنی، ظلم، خشونت و... سیطره خواهد یافت که با فلسفه آفرینش در تضاد آشکار است.
این روزها این خطر در کمین جامعه ما نشسته و در نتیجه رواج فکر بیمار و معطوف به مادیات، جهات معنوی و اخلاقی رو به کمرنگ شدن گذاشته و از فراوانی افرادی که برای اصول متعالی اخلاق ارج و قربی قائل بودند و در راه آن قدم برمیداشتند کاهش یافته است. هراز چندی شاهد غارت اموال کسانی هستیم که براثر سانحه تصادف آسیب دیدهاند. دیدن چنین صحنههایی روح انسانیت را به درد میآورد و خبر از حاکمیت یافتن فکر بیمار و تضعیف اخلاق دارد. پدیدهای که اگر درمقابل آن سکوت اختیار شود دامنگیر سایر اقشار شده و امنیت و اعتماد عمومی را سلب خواهد کرد.