تاريخ انتشار: 09 آذر 1400 ساعت 23:53:22
حرفهایی را که باید گفت و نباید پنهان کرد

*توفیق طالبان در جلب دیدگاه اضداد
طالبان موفق شدند رضایت کشورهای متضاد و دارای منافع متفاوت را به خود جلب نمایند و از کمک‌های سیاسی، تسلیحاتی و مالی آنها بهره‌مند شوند. دست یافتن به رضایت آمریکا، پاکستان، چین، روسیه، جمهوری اسلامی ایران، قطر و ترکیه نوعی شاهکار بوده است.
طالبان با استقرار در قطر و یا در سفرهای خودشان به کشورها، با دست باز و سعه صدر به خواست کشورها گوش فرادادند و آنچه که آنها می‌خواستند با گشاده‌رویی متعهد می‌شدند که در صورت به قدرت رسیدن، تمامی خواسته‌ها را مو به مو جامه عمل بپوشانند و به این طریق توانستند حمایت آنها را جلب نمایند. با یک نگاه گذرا دانسته می‌شود که خواست و منافع این کشورها متفاوت و متعارض است و تنها در یک مورد وحدت‌نظر داشتند و آن به باتلاق انداختن آمریکا در افغانستان بود. آمریکایی‌ها موضوع را دریافتند و لذا دست به مذاکرات سیاسی زدند. با همکاری قطر، زمینه فعّال شدن دفتر سیاسی طالبان را در «دوحه» مهیا نموده و وارد مذاکرات فشرده و حساب‌شده گردیدند.
در طی مدت هجده ماه، چهارصد صفحه قرارداد را به امضا رساندند و طالبان را متقاعد نمودند حافظ و پاسدار منافع آمریکا و متحدانش گردند. هیچ نوع تهدید و خطری از افغانستان متوجه منافع آنها نشود و در راستای اهداف زیاده‌خواهانه آنها تسلیم محض باشند. از این چهارصد صفحه، تنها چهار صفحه قرارداد و توافق شده را، رسانه‌ای کرده‌اند و بقیه توافقات بین طرفین مسکوت و غیرعلنی مانده است و گاهی برخی از زوایای آن به خارج درز می‌کند و جهانیان در جریان قرار می‌گیرند. شورای کویته طالبان که گرداننده دفتر قطر بودند و شورای مشهد که خاستگاهشان قندهار، هلمند، نیمروز، فراه، ارزگان و هرات بود و از نگاه تباری به «درّانی»ها تعلّق داشتند و در جمع مواضع و دیدگاه مخالفین آمریکا موفقیت کسب نموده بودند و به جوانب مذاکره‌کنندگان چراغ‌ سبز نشان داده و تعهداتی سپرده بودند، اکنون در کابل نقش درجه 2 را کسب کرده‌اند. و اگر تمایلی به انجام تعهدات داده شده خود داشته باشند، توان عمل به آن را ندارند و جریان نیرومند «غلزایی»ها به زعامت خاندان حقانی که تنها به پاکستان ملتزم است، مانع جدی و سرسخت معاهدات دوحه‌نشینان می‌باشند و آنچه مغایر با منابع پاکستان باشد در مقابلش واکنش تند و جدی نشان می‌دهند. از جانب دیگر، تعهداتی که هیات طالبان در دوحه داده‌اند، در مخالفت تعهدشان با کشورهای دیگر قرار می‌گیرد و چون خواسته‌ها و امیال کشورها متفاوت و همخوان با منافع ملی خودشان می‌باشد و هر یک از این خواسته‌ها با خواسته‌های کشورهای دیگر در تعارض واقع می‌شود، طالبان درّانی قادر به پاسخگویی مثبت نیستند.
با گذشت زمان، تفاوت دیدگاه درّانی‌ها و غلزایی‌ها بروز پیدا می‌کند و بازکردن گِره‌هایی که در مذاکرات قول باز کردن آنها را داده‌اند ناممکن می‌شود و طبعاً بین آنها و کشورهای حامی و پشتیبان، شکاف ایجاد می‌گردد و این شکاف ژرفا و عمق بیشتری پیدا می‌کند. درّانی‌ها که در مضیقه مالی، تسلیحاتی و سیاسی قرار داشتند، برای تامین نیازها به هر خواستی پاسخ مثبت می‌دادند تا از عُسر و حَرَج و تنگنا بیرون شوند ولی اکنون که اُلاغ‌شان از آب گذشته و با مشکلات عملی جدیدی مواجه شده‌اند، مجبور هستند بجای عمل نمودن به پروتکل‌ها به توجیه و تفسیر و زمان‌گذری متوسل شوند.
احساس طالبان به منزوی شدن و پیدا نکردن مشروعیت سیاسی در مجامع بین‌المللی، بلوکه شدن نزدیک به ده میلیارد دلار، قطع و یا کاهش شدید کمکهای مالی غرب، موجب می‌شود تا نسبت به آمریکا و غرب، متواضعانه برخورد کنند و نیز مواد توافق شده دوحه را با جزئیات پابند و متعهد باشند. آشکار است که چنین احساس و درکی، نسبت به سایر کشورها و توافقات انجام شده ندارند. بدیهی است که مشترکات اعتقادی، کمک‌های مالی، حمایت‌های سیاسی در سطح بین‌المللی، پیوندهای تاریخی و مساعدتهایی که نزدیک به سی سال گذشته به طالبان انجام گرفته، محل پرورش و تحصیل، اشتراکات مذهبی، فرهنگی، زبانی و... نقش عمده‌ای خواهد داشت تا طالبان به کدام سمت و سو، تمایل داشته باشند و بالانس را رعایت کنند.
مشروعیت گرفتن از امامت جعلی و انتصاب از جانب خداوند و مشروعیتی که از سقیفه بنی‌ساعده گرفته می‌شود و الحق لمن غلب را ملاک می‌داند، فاصله‌اش قابل جمع کردن و ایجاد وفاق نیست و انکار و نادیده انگاشتن آن جزء محالات است.
ازهم‌پاشی جمهوریت در کابل طبیعی بود؛ هنگامی که تامین منافع آمریکا، توسط طالبان مورد پذیرش قرار می‌گیرد و پس از آن یک فشنگ علیه نیروهای پیمان ناتو شلیک نمی‌شود، به موازات توافقات، سکولارهای ارگ ریاست جمهوری از چشم آمریکایی‌ها می‌افتند و تبدیل به مهره سوخته می‌شوند. حمایت هوایی، تامین مالی و تسلیحاتی آنها کاهش پیدا می‌کند. زمانی که ارگ تصمیم به ایجاد بسیج مردمی می‌گیرد، آمریکایی‌ها اجازه توزیع اسلحه نمی‌دهند تا عملاً بسیج انجام نگیرد. از جانب دیگر، کشورهای رقیب آمریکا، با درک شرایط، حمایت و پشتیبانی خود را به طالبان افزایش می‌دهند تا در خلاء ایجادشده، فضا را پُر کنند و حضور و نقش خود را در افغانستان وسعت بدهند، آموزش نظامی موردنیاز، درمان مجروحین طالبان، مطرح نمودن و مشروعیت بخشیدن طالبان در صحنه سیاسی جهانی، تامین تسلیحات مورد نیاز که نسبت به تسلیحات نظامیان دولت افغانستان برتری داشت و توان مقاومت را سلب می‌کرد. تقویت روحیه جنگ‌جویان طالب و تضعیف روحیه نظامیان جمهوریت توسط رسانه‌ها، تامین مالی و اطلاعاتی و... پهپاد در اختیار طالبان گذاشته می‌شود، تفنگ و تیربارهای مُدرن با دوربین‌های شب در اختیارشان قرار داده می‌شود، انواع و اقسام مین‌های پیشرفته و کنترل‌شونده از فاصله دور به طالبان اهدا می‌گردد.
امیرحسین یکی از نظامیان که اهل قلم و تفنگ است و تخصص در توپ دارد، در صفحه فیسبوکش نوشته که در جنگ حومه شهر قندهار، طالبان از خمپاره 82 میلیمتری استفاده می‌کردند که سر گلوله‌اش روسی بود و هنگام اصابت به تانک زرهی، فولاد را ذوب می‌کرد و از این رو توان مقاومت سربازان سلب می‌شد و خاطراتی از این دست را قلمی کرده است. می‌توان از این حدیث مجمل، به تفصیل آن رسید و شرایط پدید آمده را درک کرد.
زمانی که آمریکا تعیین کرد، با توافقات به منافع خود دست می‌یابد، دیگر احساس و انگیزه‌ای برای حمایت و هزینه نداشت تا رژیم فاسد و بی‌خاصیت کابل را بر مسند قدرت نگهدارد. آمریکا همراه ارگ‌نشینان چون مهره سوخته برخورد کرد و مسئولیت تامین منافع خودش را به دوش مهره‌های جدید سپرد. رقبای آمریکا که چندین سال از حضور و تاخت و تاز آمریکا در افغانستان در تنگنا قرار گرفته بودند، با شعار شکست آمریکا و پیروزی طالبان با شوق و شعف زاید‌الوصفی به حمایت طالبان مبادرت ورزیدند و داشته‌ها و امکانات خود را، مشتاقانه و مخلصانه در راستای به قدرت رسیدن مهره جدید آمریکا (که شعار ضدآمریکایی سر می‌دادند) به مصرف رساندند! سقوط رژیم کابل و به حاکمیت رسیدن طالبان که خواسته رقبای آمریکا بود، تحقق یافت و هر یک از کشورهای رقیب غرب، در آرزوی تبلور منافع خود در نظام جدید بودند که به طور صوری رسیدند.
در بستر زمان، عمل غربالگری انجام می‌شود و ماهیت طالبان آشکار خواهد شد. آب بودن و یا سراب بودن تلقی‌شان عینیت می‌یابد، منافع خود را نظاره‌گر خواهند بود و یا دسته تبری می‌بینند که از شاخه و جوانه خودشان ساخته و به کار گرفته شده است و یا بر شاخه‌ای نشسته‌اند که بُن آن را بریده‌اند!
پُل‌هایی که ساخته شده بود چقدر تخریب و یا آسیب دیده است؟ تمدن هزاران ساله مشترک، فرهنگ دیرین و ریشه‌دار مشترک، روابط مشترک، زبان و رسومات مشترک و... نزدیکی و زمینه پیوند را ایجاد کرده بود و پُل‌هایی ساخته شده بود تا حوزه فرهنگی استحکام پیدا کند. جمهوری اسلامی ایران، بیش از چهل سال است که در راستای گسترش و عمق بخشیدن پیوندهای ساکنان دو سوی آمو (ماوراء‌النهر) و ایران بزرگ و تمدنی کوشیده و هزینه‌های زیادی کرده است. ایران در کنار مجاهدین مسلمان افغانستان قرار گرفت و آنها را مورد حمایت مادی و معنوی قرار داد. مُصرّرانه و مُجدّانه از وحدت اقوام محروم پشتیبانی کرد که متاسفانه این وحدت دوام و قوامی پیدا نکرد و زود متلاشی شد. در هنگام همین وحدت کوتاه‌مدت، رژیم کودتایی کابل سقوط کرد و آنها در تاریخ 8/2/1371، موفق به تصرف کابل شدند.
جمهوری اسلامی ایران با تمام توان و در همه عرصه‌ها از ریاست‌ جمهوری برهان‌الدین ربانی حمایت نمود و روزنه امیدی به اقوام دوزخی افغانستان فراهم گردید که شوربختانه بین این دوزخیان شکاف ایجاد شد و جنگها علیه این دولت، شعله‌ور گردید. باز هم ایران، از تلاش و همکاری در جهت تقویت آنها، درنگ نکرد. سفارت خود را از کابل به طالقان و مزارشریف منتقل نمود. دوشادوش مقاومتگران ایستاد. انتقال تسلیحات و تجهیزات به دوشنبه، طالقان، مزارشریف، میمنه و بامیان انجام گرفت و در راستای ژرفابخشی به حوزه مشترک تمدنی و فرهنگی کوشید.
جمهوری اسلامی ایران با این مشکل عمده مواجه گردید که تفاهم و انسجام اقوام غیرپشتون که در نیمه سال 1370 ایجاد شده بود، دوام و استمرار پیدا نکرد و در خرداد (جوزان) سال 1371 از هم پاشید و تلاش پاکستان به ثمر نشست. در آغاز آقای عبدالعلی مزاری همراه گلب‌الدین حکمتیار به توافق رسید و نظامیان بخشی از جامعه تشیع را در صف نیروهای جنگی حزب اسلامی قرار داد و سپس آقای عبدالرشید دوستم از تبار ازبک با تلاش مزاری به صف حکمتیار قرار گرفت و عملاً قوم هزاره و ازبک به محوریت پشتونها، جبهه واحد تشکیل دادند و برای برانداختن حکومت تاجیک‌ها به رهبری ربانی و مسعود همگام و همکار شدند و در نتیجه شهر کابل در سلطه طرفهای درگیر منقسم شد و زیانهای زیادی به جان و مال مردم رسید و شهر کابل به شهر ارواح تبدیل گردید.
مقامات جمهوری اسلامی ایران، سعی و تلاش فراوانی نمودند تا مجدداً میان مزاری، دوستم و ربّانی تفاهم ایجاد کنند و همانند ماه‌های فروردین و اردیبهشت (حمل و ثور) 1371 در جهت وحدت اقوام محروم غیرپشتون، با استراتژی هماهنگ و در جبهه مشترک فعالیت کنند ولی شوربختانه ثمره‌اش «آب در هاون کوبیدن» بود. مزاری و دوستم از تجربیات 250 ساله حکومت تباری و فاشیستی پشتونها درسی نیاموختند و منافع هزاره و ازبک را به ثمن نجس فروختند و مجری طرح‌ها و سیاست‌های پاکستان شدند. جت‌های جنگی دوستم مواضع تاجیکها را بمباران می‌کرد و پس از جایگزین شدن طالبان به جای حکمتیار، آقای دوستم متخصصین نیروی هوایی خودش را به قندهار فرستاد تا چرخبال‌ها، جت‌ها و هواپیماهای باربری طالبان را تعمیر و فعال نمایند. با تهیه وسایل و تجهیزات روسی، نیروی هوایی آنها را به کار انداخت و نیروهای نظامی هزاره و ازبک در نبردهای زمینی، دوشادوش طالبان، عرصه را برای حاکمیت تاجیکها تنگ و تنگتر می‌کردند.
اسداله ولوالجی، شاعر و نویسنده ازبک به من گفت: در بهار سال 1375، روزی عبدالرشید دوستم به من زنگ زد و خواست تا در قلعه جنگی مزارشریف حضور پیدا کنم که چند روز قبل، نیروهای طالبان پس از تصرف جلال‌آباد به منطقه سروبی در حاشیه شرقی شهر کابل رسیده بودند. در قلعه جنگی نماینده پاکستان و سازمان ملل آمدند و جلسه دایر شد. نماینده پاکستان از دوستم خواست امارت طالبان را به رسمیت بشناسد. دوستم در پاسخ گفت: توافق ما تنها تصرف جلال‌آباد بود و این که طالبان به سوی کابل پیشروی نموده و شهر سروبی را گرفته‌اند برخلاف توافق بوده و لذا حاضر نیستم، امارت طالبان را به رسمیت بشناسم. نماینده پاکستان با خشم جلسه را ترک گرفت.
واکنش پاکستانی‌ها به دوستم این بود که از اختلافات دوستم و جنرال ملک استفاده کردند و زمینه توافق ملک و طالبان فراهم شد و در خرداد 1376، سیل نیروهای طالبان از هرات به سمت شمال به راه افتاد. ملک آقای امیراسماعیل‌خان را در منطقه بالامرغوب دستگیر نموده و تحویل طالبان داد. شهر شبرغان و مزار بدست طالبان و ملک سقوط کرد و ژنرال دوستم به ترکیه پناه بُرد. آقای مزاری هم تمامی اسلحه سنگین خود را در کابل، تحویل طالبان داد و ساعاتی نگذشت که خودش دستگیر و به شهادت رسید و این حادثه تلخ در تاریخ 22/12/1373 به وقوع پیوست.
مقامات ایرانی، آیت‌الله سیدابوالحسن فاضل، ربانی و مسعود تلاش نمودند تا مزاری را از مهلکه نجات بدهند و از غرب کابل به نقطه و مکان دیگر منتقل نمایند ولی مزاری بر اثر توافقاتی که با طالبان داشت، مطمئن بود که آسیبی به او نخواهد رسید و طالبان خُلف وعده و تعهد نخواهند کرد.
باز کردن پنبه‌های ریسیده شده – آمریکا و جهان غرب به پیروی از انگلیس، افغانستان را از عینک پشتونها می‌بینند و از دروازه پشتونها وارد افغانستان می‌شوند و ارتباط می‌گیرند و اعمال نفوذ می‌کنند. در مدت 280 سال گذشته، این سیاست و سنّت جاری بوده است. همواره از جنوب افغانستان و با همکاری پشتونها در این کشور مداخله نموده‌اند و همه مداخلات با تفاهم و مساعدت تبار پشتون انجام گرفته است. جمعیت 35 تا چهل درصدی افغانستان در این مدت نقش بارزی داشته و سرنوشت 65 یا 60 درصد اقوام دیگر ساکنان این سرزمین را رقم زده‌اند. پشتونها با تعامل با انگلیسی‌ها و سپس با آمریکائی‌ها بر سرنوشت مردم این دیار مسلط شده‌اند. اتحاد جماهیر شوروی نیز به پیروی از همین سنّت و شیوه، حزب دموکراتیک خلق را به رهبری نور محمد ترکی پشتون‌تبار بنیانگذاری نمود و با مدیریت حفیظ‌الله امین و نجیب پشتون به اشغالگری خود تداوم بخشید و افغانستان را در جرگه سوسیالیست‌ها درآورد. از تاریخ 7/2/57 تا 7/2/1371 سلطه‌اش را در افغانستان حفظ کرد و به قلمرو خود افزود.
جهان غرب، عربها و پاکستان به پیروی از غرب، پشتونها را برگزیدند و از طریق آنها در افغانستان اعمال نفوذ کردند. با توجه به نگاه و نگرش غرب برای تامین منافع و وسعت بخشیدن به قلمرو نفوذ خود به محوریت پشتونها سیاست‌گزاری نمودند. بسیاری از جهانیان باور کرده بودند که در افغانستان، اقوام و تیره‌های قومی غیرپشتون وجود ندارد و یا آنقدر در اقلیت هستند که نباید برای آنها حسابی باز کرد!
جمهوری اسلامی ایران با این روش در افتاد و سیاست مغایر با آن را در پیش گرفت و با چرخش 180 درجه‌ای به افغانستان نگاه کرد و عمل نمود. در پاکستان به تعداد هفت حزب مجاهدین به رسمیت شناخته شد و کمک‌های جهانی به سمت آنها سرازیر می‌شد که تنها جمعیت اسلامی از قوم تاجیک بود و شش حزب دیگر، پشتون بودند. ایران توجه خودش را به احزاب غیرپشتون معطوف نمود و کمک‌هایش به پشتونها از درصدی کمتری برخوردار بود. کمک‌های ایران دارای انگیزه مذهبی نبود و به حوزه فرهنگی مشترک نگاه می‌کرد و لذا بخش عظیمی از کمک‌هایش به ربانی، مسعود، محمد عطانور، اسماعیل‌خان، قاتونی، دکتر عبدالله و... که تاجیک‌تبار بودند، داده می‌شد. از سال 77 تا 1380 که مقاومت علیه اشغال پاکستان و تسلط طالبان، القاعده و... شکل گرفت و احمدشاه مسعود نقش محوریت مقاومت را به عهده داشت، جمهوری اسلامی ایران، در کنار مقاومت ایستاد و علنی به یاری رساندن پرداخت. در هر روز چندین پرواز بین مشهد، دوشنبه و طالقان انجام می‌گرفت. رساندن تجهیزات نظامی، جابجایی نیروی نظامی، انتقال مجروحین به بیمارستانهای ایران، رساندن موادغذایی، دارو، البسه، پتو و...
فارسی‌زبانهای بدخشان، تخار، پنجشیر، وند شمالی و... همانند پنبه با هم ریسیده شدند و در کنار یکدیگر قرار داده شده و تابیده شدند و به صورت طناب درآمدند ولی در سالهای اخیر به صورت آهسته و پیوسته، این تابیده‌شده‌ها باز شد و به پنبه بازگشت. شخصی متوجه شد که آرد مرغوب بدست نیامده است و لذا به بررسی پرداخت و دریافت که گندم خشک نبوده تا در میان دو سنگ آسیاب نرم شود. آسیاب هم دچار مشکل بوده و قادر به آسیاب گندم نبوده است و فهمید که خرابی آرد در نتیجه‌تر بودن گندم و خرابی آسیاب بوده است. سران اقوام محروم به زنبارگی، کاخ‌سازی، فریفته دلار غرب و تجملات شدند و فکر نجات قوم و عشیره خود را از دست دادند و به فراموشی سپردند. ارزش‌های جهاد و اسلام در بازار آمریکا فروخته شد و...
مقامات مُجری سیاست اعمالی بیرون مرزی با توجه به عملکرد سران اقوام محروم، خواستند نگاه و روش غربی‌ها را بیازمایند و از دریچه پشتونها به افغانستان نگاه کنند! رویکرد آنها به پشتونها جلب می‌شود و با چرخش آرام تصمیم می‌گیرند از همان دری که غربی‌ها به افغانستان ورود می‌کردند، وارد شوند. شعار ضدآمریکایی طالبان هم زمینه همسویی را فراهم می‌کرد و این سو که عبارت از بیرون شدن آمریکا از افغانستان می‌شود، موجب شد تا به عوارض، تفاهمات و توافقات پشت پرده طالبان و آمریکایی‌ها، نفوذ وابستگان آمریکا بالای طالبان از قِبَل پاکستان، قطر و... توجهی نشود و اهمیت داده نشود.
پیوندهای خونی، زبانی، تمدنی، تاریخی، فرهنگی و جغرافیایی (خراسانی) که وجود دیرینه داشت و نیز سرمایه‌گذاری چهل و سه ساله اخیر که سبب ایجاد طناب گردیده بود، ناگهان همه ریسیدگی‌ها مبدل به پنبه گردید و یا چون نَخِ در زیر اشعه سوزان آفتاب قرار داده شد و تبدیل به آب گردید! همسویی با طالبان زمینه جدایی و ازهم‌فروپاشی، پارسی‌زبانان و پیوندهای ساکنان شرقی و غربی ایران‌زمین را ایجاد کرد و به لبه فروپاشی کشاند.
عطف توجه ایرانیان به افغانستان
شصت سال است که در ایران زندگی می‌کنم و همواره شاهد احساسات نیک و پسندیده ملت ایران نسبت به مردم افغانستان و مهاجرین بوده‌ام که قابل توصیف و شمارش نیست. همزمان با تجاوز روس‌ها به افغانستان و سرازیر شدن سیل مهاجرین به ایران و نیز در مقاطع دیگر، همدردی و همنوایی انصار را گواه بوده‌ام. رسانه‌های نظام جمهوری اسلامی همواره به مسائل فلسطین، لبنان، سوریه، عراق و یمن پرداخته‌اند و نسبت به همسایه شرقی کم‌لطفی داشته‌اند و از این رو شنوندگان و خوانندگان رسانه‌ها به آن مسائل دغدغه نسان داده‌اند ولی حقوق همسایگی، اشتراکات زبانی، خونی و فرهنگی سبب می‌گردید بدون تحت تاثیر قرار گرفتن رسانه‌ها و تریبون‌های نمازجمعه و راهپیمایی‌ها، به افغانستان و مسائل جاری در آن کنجکاو و حساس باشند و حوادث این منطقه را دنبال نمایند.
به قدرت رسیدن طالبان و حوادث تلخی که برای شیعیان در دایکندی، مزارشریف، قندوز، قندهار و برای تاجیک‌ها در پنجشیر و ازبک‌ها و تعدادی از پشتون‌ها در اسپین بولدک رخ داد، به صورت طبیعی و بدون آن که به رسانه‌ها توجه کنند، متاثر شدند و به طور خودجوش و احساس مسئولیت اظهار همدردی نمودند که این ابراز و اظهار احساسات بی‌سابقه بود.
ابراز همدردی مراجع، علما، روحانیت و مذهبی‌های ایران
امام باقر(ع) فرموده است: «لو ان رجلا قتل بالمشرق فرضی بقتله رجل بالمغرب، لکان الراضی عند الله شریک القاتل». اگر کسی در مشرق به قتل برسد و دیگری در مغرب باشد و به آن قتل رضایت دهد، شخص راضی در نزد خداوند شریک قاتل است. آنها نیامدند از قاتلین دفاع کنند و عمل قبیح آنها را توجیه و تشویق نمایند و لذا با قلم و سخن از جنایت‌پیشگان تبری جسته و محکوم نمودند. آنها به پیروی از سخن امام صادق(ع): «من اصبح لا یهتم بامور المسلمین فلیس منهم و من سمع رجلا ینادی یا للمسلمین فلم یجبه فلیس بمسلم». کسی که صبح کند و اهمیتی به کارهای مسلمانها ندهد، او از آنان نیست و کسی که صدای مردی بشنود که فریاد کمک‌خواهی از مسلمانان را سر دهد و پاسخش را ندهد مسلمان نیست. با چنین اعتقاد و ایمانی بود که حضرت آیت‌الله صافی گلپایگانی و دیگران، دست به انتشار بیانیه زدند و یا در سخنرانی و کلاس درس خود از شرایط ایجاد شده افغانستان اظهار تنفر و انزجار نمودند و از مستضعفین بی‌پناه حمایت کردند و حتی تهاجم برخی از رسانه‌ها را به جان و دل خریدند و تحمل نمودند.
نکته قابل تامل اینکه در میان ایرانیان، صدای همنوائی، توجیه عملکرد طالبان و حمایت از آنها نیز وجود داشت.
1- عده‌ای از آنها مجری سیاست برون‌مرزی نظام جمهوری اسلامی ایران هستند. این گروه که در گذشته هماهنگی و نزدیکی اقوام محروم تلاش می‌کردند و در جهت تقویت و ساماندهی آنها می‌کوشیدند، تغییر جهت دادند. شاید فسادپیشگی و عملکرد خودسرانه رهبران اقوام محروم، موجب شکست طرح و برنامه‌ها شده بودند. آنها اصلاً به فکر مردم نبودند و منافع عمومی برای آنها اهمیتی نداشت و از این رو، این گروه به رویکرد جدیدی رو آوردند و همانند رقبای دیرین خود به دنبال استخدام و جذب نیروهای پشتون رفتند و با طالبان وارد گفت‌وگو و تعامل و تفاهم گردیدند.
آنها با شناختی که از منافع ملی و شرایط جهانی دارند و از این رو به رویکرد جدیدی رسیده‌اند قابل احترام هستند و ما حق مداخله و یا تعیین تکلیف نداریم ولی برخی بیان مواضع آنها، سوال‌برانگیز است. مثلاً سخنرانی که در راهپیمایی پاریس به حمایت از مقاومت انجام گرفت، آغاز و پایان سخنرانی را قطع کردند و بعد نشان دادند که مقاومت با داعش دارای خواست مشترک بوده و هماهنگ عمل می‌کنند. خبر دیگری را در رسانه‌ها منتشر نمودند که مقاومت را صهیونیست‌ها به راه انداخته‌اند و از آن پشتیبانی می‌کنند و یا در پنجشیر اصلاً کشتار جمعی صورت نگرفته و چهره طالبان را تطهیر کردند.
و تعجب‌برانگیزتر که آنها کشتار هزاران نفر شیعه را که در مزارشریف رخ داده بود، به شهادت رساندن ده‌ها نفر از شیعیان سانچارک، 380 نفر در یکاولنگ و کشتار بامیان و شهادت دیپلمات‌های جمهوری اسلامی در مزارشریف را کلاً انکار نمودند و دشمنی طالبان را نسبت به شیعیان، دروغ خواندند و... حضور نظامیان تروریست «جیش‌العدل» را در کنار طالبان و نقش آنها را در اداره ولایت نیمروز، فراه و هرات نادیده گرفتند و به سهولت از کنارش عبور نمودند. این نوع تحریف‌، واژگون نشان دادن واقعیت‌های میدانی و حمایت، بسیار حیرت‌برانگیز است.
2- مولوی‌ها، علما و جامعه اهل سنت ایران. اهل سنت ایران با قلم، زبان و کمک‌های مالی و انسانی به طالبان کمک کردند و از به قدرت رسیدن آنها حمایت و اظهار شادمانی نمودند. جامعه اهل سنت ایران از دیرباز به تولید فرزند بیشتر رو آوردند تا ترکیب جمعیت را در ایران تغییر داده و در انتخابات نقش موثر پیدا کنند و طرح دیگری را که اجرایی نمودند، خریدن خانه و املاک در همه استان‌ها و شهرها بود تا از نوارهای مرزی به نقاط استراتژیک و حساس کشور حضور پیدا کنند. حاکمیت طالبان در شرق ایران، می‌تواند پشتیبان خوبی برای آنها باشد و به دو طرح قبلی می‌تواند کمک نماید.
مواضع سخن‌گویان طالبان
ژنرال مبین یکی از سخنگویان طالبان به سخنان ریاست‌جمهوری آقای رئیسی، واکنش نشان داد و گفت: «ایرانی‌ها، چشم‌سفیدی می‌کنند و...».
شهاب‌لیوال عضو فرهنگی طالبان در واکنش به نشست تهران در فراخبر طلوع نیوز گفت: «ایران وقتی از همه شمول گپ می‌زند چرا خودشان حکومت دیکتاتوری دارد؟ چرا به اقوام مختلف در ایران سهم نمی‌دهد؟ چرا چهل درصد اهل سنت ایران سهم نمی‌دهد؟ ایران درباره افغانستان منافقت می‌کند هم علیه آمریکا بود هم همین کرزی را مگر ایران حمایت نمی‌کرد؟».
انعام‌اله سمنگانی یکی از سخنگویان طالبان گفت: ملاهبت‌الله امیرالمومنین جهان اسلام است و اکنون بر افغانستان فرمانش اجرایی می‌شود که بر آن حاکمیت یافته‌ایم و بعد که از این سخن استفاده می‌شود که طالبان در فرصت مناسب برای افزودن قلمرو و حاکمیت خود تلاش خواهند کرد و به افغانستان بسنده نخواهند کرد. متاسفانه تعدادی پنداشته‌اند که حرکت طالبان در جغرافیای افغانستان محدود است و چون داعش، داعیه رهبری جهانی را ندارند!
منظور از آنچه نگاشتم، ایجاد جنگ و تنش نیست. در صورتی که جمهوری اسلامی ایران به‌طور علنی وارد میدان تنش با طالبان شود، کشورها و جوامع اهل سنت از فرصت استفاده نموده و شیعیان را مورد تاخت و تاز قرار می‌دهند و جبهات خودشان را علیه ایران می‌گسترانند.
طالبان مذهب شیعه را ضاله دانسته و به آن رسمیت قانونی نخواهند داد و این که آنها دولت فراگیر تشکیل بدهند و سهمی به شیعیان بدهند بدور از تصور است. انتخابات در تفکر طالبان جایگاه و مشروعیتی ندارد و شیعیان ناگزیر هستند که در چنین شرایط در حفظ موجودیت خود تلاش کنند و از فرصت‌های بدست آمده استفاده بهینه نمایند.

*رقبای آمریکا که چندین سال از حضور و تاخت و تاز آمریکا در افغانستان در تنگنا قرار گرفته بودند، با شعار شکست آمریکا و پیروزی طالبان با شوق و شعف زاید‌الوصفی به حمایت طالبان مبادرت ورزیدند و داشته‌ها و امکانات خود را، مشتاقانه و مخلصانه در راستای به قدرت رسیدن مهره جدید آمریکا (که شعار ضدآمریکایی سر می‌دادند) به مصرف رساندند!
*آمریکائی‌ها با درک موضوع، اقدام به مذاکره با طالبان در «دوحه» قطر کردند و طی هجده ماه 400 صفحه قرارداد را با طالبان به امضا رساندند تا حافظ و پاسدار منافع آمریکا و متحدانش در منطقه باشند بطوری که هیچ خطر و تهدیدی متوجه آنها نشود و در راستای اهداف زیاده‌خواهانه آمریکا تسلیم محض باشند
*از 400 صفحه توافق‌نامه امضا شده میان آمریکا و طالبان، فقط 4 صفحه آن علنی شده و 396 صفحه دیگر غیرعلنی باقی مانده که طالبان به آن عمل می‌کند، کلاه گشادی که آمریکا با خارج شدن از افغانستان بر سر کشورهای منطقه گذاشت!
*دولت‌های غربی به پیروی از انگلیس، افغانستان را از عینک پشتون‌ها می‌بینند و از دروازه پشتون‌ها وارد افغانستان می‌شوند و اعمال نفوذ می‌کنند و با تکیه بر جمعیت 35 درصدی آنها به 65 درصد اقوام دیگر این سرزمین بی‌اعتنائی می‌کنند. جمهوری اسلامی ایران قبلاً با این روش درافتاده بود ولی اکنون با پیروی از روش غربی‌ها از دریچه پشتون‌ها به افغانستان نگاه می‌کند و تعامل با طالبان را به این دلیل برگزیده است.

*چمهوری اسلامی

  تعداد بازديدها: 1271
   


 



این مطلب از نشانی زیر دریافت شده است:
http://fajr57.ir/?id=91490
تمامي حقوق براي هیئت انصارالخميني محفوظ است.