لعنت به آن روزی که آرامشِ «استان یزد» زیر پای تصمیمی نادرست دفن شد! دغدغه ی آب شُرب، آنومالی D-19، موسسه ی «آب بازی» و باقی ماجرا...
آفتاب یزد: این روزها که سخت و تلخ در حال گذر است؛ شنیدنِ خبرِ چهلمین تخریب لولههای آب انتقالی به استانِ یزد که «صرفاً» از مسیر «اصفهان» میگذرد و ربطی نیز به داستانِ دراز دامنِ «حقآبه» و دیگرِ فروعات ندارد، ما را باز میگرداند به تاریخِ یک شهر کویری
در محاصره ی ریگهای تفتیده و آسمانِ به شدت تنگ نظر و ابرهایی که آمدند و رفتند اما نباریدند؛ تا به یاد بیاوریم این استانی که قدمت و اندیشهای چندهزارساله را بر دوش میکشد چگونه میشود، هم از سرآمدانِ «قنات» و «آب انبار» باشد هم یکی از بحرانیترین مناطق ایران و جهان که دغدغهاش آب برای کشت و صنعت نیست که نگرانی اش، آب برای شُرب یعنی زندگی و زنده ماندن است، یعنی قطره آبی برای نوشیدن و به یاد میآوریم روزگارانی که صَرفِ دورِ هم نشستنهای بیدلیل و بینتیجه شد و در نهایت، ناگهان خبر رسید که سرنوشت استانِ یزد، دچارِ یک بازیِ خطرناک شده است، دچار مافیای «آب و معدن و فولاد»!
حق داریم شک و تردید را به ذهن راه دهیم که مگر میشود یک استان که بخشی از درآمدهای چندصدهزارمیلیاردتومانیاش مرهون مهربانی و بزرگ منشیِ استانی دیگر است، سکوت پیشه ی خود سازند که چهل بار خط لوله ی آب انتقالی به یزد تخریب شود؟ حالا و در سایه ی این همه تخریب و خبرسازی، بحران آبیِ کدام نقطه از استان اصفهان حل شد یا کدام بارشی دو چندان شد؟
> آن کشاورزِ اصفهانی حتماً درست میگوید اما...
با آن که حق داریم شک کنیم به بسیاری از داستانهای نخ نما شده پشت پرده ی «آب و معادن و فولاد» اما، در میانه ی جنجالهای
کفِ خشک و ترک برداشته ی «زاینده رود» سر در گوشِ هم گذاشته به آرامی میگوییم؛ آن کشاورزِ اصفهانی حتماً درست میگوید اما یزد،
در گذشتههای نه چندان دوری که معدن بود اما به امانت و کارخانهها بود اما بدون آب بَری و آلودگی، در همین شهرِ کویری، باغها بوده است و نهرها، حوضها و چشمهها و اینهایی که میگوییم نه قصه است نه افسانه! اصلاً بگذارید شکوه کنیم به آنهایی که باعث و بانی چنین تحریکهایی میشوند که اگر درست تصمیم گرفته بودیم حالا این ما بودیم یعنی یزدِ کویر و یزدی کویر نشین که بزرگ منشانه کمک میکرد آب از مسیر یزد راهی زمینهای تشنه ی کشاورزان اصفهانی شود!
> حالا رسیدهایم به این روزها...
چشمهای تشنه ی یک شهر دوخته میشود به دستهای خالی آسمانی که خجالت زده است تا شاید از دستِ باران کاری ساخته باشد وگرنه؛ بیتدبیری است که این روزها، باری سنگین روی گُرده ی مردمانِ یک شهر تلنبار کرده تا در میان دغدغههای ریز و درشتِ اقتصادی و معیشتی، دلنگران دو قطره آبی باشند که صرفاً از مسیر اصفهان میگذرد.
حالا دیگر پنج سالی میشود که از «حاتم بخشی»های بیدلیل مینویسیم همان «حاتم بخشی»هایی که این روزها شاهد و ناظر نتیجههای سیاهِ آن هستیم. داستانی ساده و تلخ که هر بار مرور میکنیم به چند انسان بیمسئولیت میرسیم و دیگر هیچ! قصه باز میگردد به یک ماجرای تلخ، به روزی که چند مقام مسئول و یکی دو ذینفع، بدونِ آن که به فردای سیاهی که این روزها، شاهدِ آن هستیم بیاندیشند پشت درهای بسته نشستند و یکی از دهها معدنِ پُر و پیمان و ذی قیمت این استان را بخشیدند به دو غول معدنی استان یزد یعنی «چادرملو» و «سنگ آهن مرکزی بافق» که چرخهای خام فروشیِ آنان لَنگ نماند اما یادشان نبود به زودی، این استان در تنگنای آبی دچار کمای لحظه به لحظه میشود.
چهار سال است مینویسیم که در کنارِ احداث دهها کارخانه و صنایعِ پرآبخواه، به آن چه نیندیشیده اید، منابعِ آبی پایدار است تا باور کنند نه خصومتی با صنعت و معادن داریم و نه مشکلی با توسعه و رونقِ اقتصادی اما، آن چه پیشِ چشمِ مردمانی به غایت نجیب؛ دودِ هوا میشود آرامش است و اعتماد آن هم پیشِ چشمِ مردمانی که اول زمین و بعد آب و سپس معادن و در نهایت هوای پاکی که باید تنفس کنند را از آنان دریغ داشتند و به اسم توسعه و اشتغال، بلایی شدند سیاهتر از هر بلایی!
> «کوثر»، موسسهای که انتقال آب را به سُخره گرفته است
سالها قبل، موسسهای در جهانِ عجیب از همه ی موسسهها عجیب تر(!) تاسیس کردند به نام «کوثر» و بر سر درِ آن نوشتند:«موسسه آبرسانی» و قرار شد تامینکننده ی منابع مالی طرحهای انتقال آب به استان یزد باشد. اندک اندک این موسسه تبدیل شد به یکی از فراخ روزیترین موسساتِ «من درآوردی» که سهمِ عمده اش، گران کردن زمین بود و تبدیلِ یک عده کارمندِ گنجشک روزی و بیانصاف به دلال!
کم کم کاشف به عمل آمد که این موسسه تبدیل شده است به حیاطخلوت سیاسیون و بعدتر معلوم شد، این موسسه اگرچه سهمی در انتقال آب به یزد ندارد که تبدیل شده است به یک «نان دانی» و این روزها که چون نیک بنگریم میبینیم؛ «کوثر»، موسسهای که انتقال آب را به سُخره گرفته است از همه ساکتتر است، از همه بیدفاع تر!
> لعنت به آن روزی که آرامشِ یزد زیر پای تصمیمی نادرست دفن شد!
یزد این روزها میتوانست آرامش داشته باشد، تنش آبی داشته باشد اما دچار حقارتهای این چنینی نشود. یزد میتوانست خود تامینکننده ی بخشی از همان آبی باشد که اصفهان و کشاورزانِ این استان را به بسترِ خشک زاینده رود کشانیده باشد.
این ادعا و شعار و «شوآف» نیست که یزد اگر سالهای سال است مستقیم خوراک کارخانههای فولادی اصفهان را تامین میکند، غیرمستقیم در ثروت آفرینی این استان نقش دارد و بخش مهمی از اشتغالِ نیروی کار این استان را عهده دار شده، اگر دچار یک تصمیم نابخردانه نشده بود، حالا این یزد بود که به شرق اصفهان آب ارسال میکرد آن هم بدون رفتارهای غیراخلاقی و اعتراضهایی که سهمِ شهروندانِ یزدی، فقط توهین است و سکوت و نجابت.
سالهای سال است از آنومالی«D-19» مینویسیم که بیهیچ دلیل و منطق و پشتوانه ی آینده نگرانهای بخشیده شد به دو غول معدنی استان یزد یعنی «چادرملو» و «سنگ آهن مرکزی بافق»، صرفاً برای اشتغال و ثروت آفرینی اما خیلی زود حتی همین دو غول معدنی استان یزد یعنی «چادرملو» و «سنگ آهن مرکزی بافق» فراموش کردند که زیر پای یزد را از آب خالی کردهاند و با پشتوانه ی ثروتهای خدادادی این استان برای «خودشان» آب از خلیج فارس انتقال دادند بیآن که یادشان بیاید این دو به همین سادگی تبدیل به غولهای معدنیِ ایران و استان یزد نشدند که اگر به یادشان باقی مانده بود این دو یعنی؛ «چادرملو» و «سنگآهن مرکزی بافق» قبل از آب برای «خودشان»، آب میآوردند برای شُربِ این مردم که این چنین زیر پای بیخردیهای چند نفر اینگونه تحقیر و
بیاعتبار نشوند.
> حاکمیت در حق یزدیها کوتاهی کرده است؟!
شاید آن کشاورز اصفهانی یا آن جوانِ سرد و گرم ناچشیده نداند اما حاکمیت که میداند برای حکمران، یزد و اصفهان و سمنان باید یکی باشد که اگر، برخی گوشهای ایستاده و به هم پریدنهای را مینگرند به آن میماند که «هیزم خیس» درون آتش میاندازند، دود میکند و اول به چشم خودشان خواهد رفت.
نه فراخوان میدهیم و نه شعار علیه اصفهانی و غیر اصفهانی؛ به ماده ۶۸۷ قانون مجازات اسلامی بسنده و مراجعه کرده که میگوید:« هر کس در وسایل و تاسیسات مورد استفاده عمومی از قبیل شبکههای آب و فاضلاب، برق، نفت، گاز، پست و تلگراف و تلفن و مراکز فرکانس و ماکروویو (مخابرات) و رادیو و تلویزیون و متعلقات مربوط به آنها اعم از سد و کانال و انشعاب لولهکشی و نیروگاههای برق و خطوط انتقالنیرو و مخابرات (کابلهای هوایی یا زمینی یا نوری) و دستگاههای تولید و توزیع و انتقال آنها که به هزینه یا سرمایه دولت یا با سرمایه مشترک دولت وبخش غیر دولتی یا توسط بخش خصوصی برای استفاده عمومی ایجاد شده و همچنین در علائم راهنمایی و رانندگی و سایر علائمی که به منظور حفظجان اشخاص یا تامین تاسیسات فوق یا شوارع و جادهها نصب شده است، مرتکب تخریب یا ایجاد حریق یا از کار انداختن یا هر نوع خرابکاری دیگرشود بدون آنکه منظور او اخلال در نظم و امنیت عمومی باشد به حبس از سه تا ده سال محکوم خواهد شد.
تبصره ۱ - در صوتی که اعمال مذکور به منظور اخلال در نظم و امنیت جامعه و مقابله با حکومت اسلامی باشد مجازات محارب را خواهد داشت. تبصره ۲ - مجازات شروع به جرائم فوق یک تا سه سال حبس است.»
ما نمیگوییم حاکمیت در حق یزدیها کوتاهی کرده است اما به چشم ببیند و به عقل حکم صادر کند بالاخره حاکمیت وظایفی دارد که اهمِ آن امنیت است؛ امنیتی که وقتی چهل بار خط لوله ی انتقال آب به یزد بشکند یعنی نیست به همین اندازهای که نمیشود کتمان کرد به خودمان حق میدهیم که بپرسیم: آیا:« حاکمیت در حق یزدیها کوتاهی کرده است؟!»
|