نادانی، شرمندهمان نمیکند! 1. آمارها میگویند ما ساکنان ایران، کم و بلکه بسیار کم کتاب میخوانیم. به نحوی که سرانهی مطالعه به بیست دقیقه هم نمیرسد. برخی همین بیست دقیقه را نیز قبول ندارند و برخی دیگر، البته نگرش مثبتی به جامعه دارند. اگر آمار سرانهی پایین مطالعه را نمیپذیرید، از آمارها میگذرم و شما را به مشاهدات خودتان و اصلا به خودتان دعوت میکنم تا معلوم شود وضعیت کتابنخوانی چگونه است. وقتی کتاب نمیخوانیم، عقل ما در دوره طفولیت خود باقی میماند و پرورش نمییابد. وقتی مشغول خواندن این متن هستید، از خودتان بپرسید و صادقانه به خودتان پاسخ دهید که در یک سال اخیر چند جلد کتاب خواندهاید؟ در ماه اخیر چند کتاب خواندهاید و یا در هفتهای که در ساعات پایانیاش هستیم، کدام کتاب را شروع کردهاید؟ از خودتان بگذرید. حالا شما را به مشاهداتتان دعوت میکنم. از حافظهتان کمک بگیرید و به این پرسش پاسخ دهید که: آیا در پارکها، مترو، اتوبوس، و یا فضای عمومی دیگر، کسانی را دیدهاید که مشغول کتاب خواندن باشند؟ چند نفر؟ و باز به یاد بیاورید، در رفت و آمدهایتان به منزل دوستان و اقوام، آیا قفسه کتاب دیدهاید؟ چند درصد از خانههایی که را ملاحظه کردهاید، واجد قفسهی کتاب بودهاند؟و پرسش آخر: به نشستهای غیررسمی دوستان و خویشاوندی و ... فکر کنید.
در این نشستها آیا به یاد دارید که حاضران، از آخرین کتابی که خواندهاند، سخنی گفته باشد؟ اصلا از کتاب، نامی به میان میآید؟ آیا به خاطر میآورید در یک جمع خانوادگی و دوستانه، گفت و گویی در بارهی کتابی در گرفته باشد؟ آخرین بار، چند وقت پیش بوده است؟بعد از پاسخ به پرسشهایی که مطرح شد، حالا نظرتان در باره میزان کتابخوانی و سرانهی مطالعه چیست؟ آیا سرانهی روزانهی ده دقیقه مطالعه را مقرون به صحت نمییابید؟2. بر مثال قول مشهور، «درخت را به میوهاش میشناسند»، مردمانی که با کتاب سر آشتی دارند و دوستان همخانهاند، ملتی که کتاب میخواند، انتظار این است که دریافتهایشان از کتاب در کلام و گفتارشان، در افکار و ایدههای شان و در رفتار و اعمالشان مشاهده کنیم. به تعبیری دیگر، کتاب، در زندگی آنها جریان یابد. به زبان روزمره در ارتباطات اجتماعی توجه کنید، و به این که زبانِ کاربردی، آیا به چه میزان سرشار از مفاهیم و واژگان متنوع و فاخر است. به این بیندیشید که در گفتار جاری و آن چه به صورت روزمره میشنوید، در چه سطح و حجمی از گنجینهی پربهای مفاهیم بهره برده است؟ زبان جامعه، بدون کتاب، لاغر و فرسوده میشود. وقتی زبان، خالی از مفاهیم شد، اندیشیدن و تفکر نزول خواهد کرد. چرا که زبان فربه، شرط لازم و مقدمهای ضروری برای رشد تفکر و خرد است. مفاهیم، سوخت موتور تفکر محسوب میشوند. از محتوا و شیوهی بیانی، نحوه گفتار و استدلال و ساختار زبانی جامعه میتوان فهمید که کتاب در این وادی، غریبهای است که به ساکنان، به خانه راهش نمیدهند. کتابخوانی اگر بازار گرمی داشت، خودش را در زبان روزمره و استدلال کردنها نشان میداد. شما ردپایی از کتاب در زبان جامعه میبینید؟ چند نفر را دیدهاید که در وقت بیان افکار و احساس و ایدههاشان، از سخنان متفکران مدد بجویند و دست کم گاهی، از یکی از آنان یاد کنند؟ چند نفر را میشناسید که بتوانند حتی مسئلهشان را به روشنی و شفافی بیان کنند؟از جمله نتایج کتابخوانی، کمک به حل مسئلههای زندگی است. کتابخوانی قدرت فهم و بصیرت را افزایش میدهد. از این طریق است که آدمی بهتر میتواند مسئلههایش را بشناسد، ابعادش را دریابد و راه حلهایی برای مشکلاتاش پیدا نماید. و این در حالی است که بسیاری حتی در فهم مسئلههای خود عاجزند خواندن کتاب، کاری عقلانی و اخلاقی است. و ترک آن غیرعقلانی و غیراخلاقی. غیرعقلانی است، زیرا به مهارت فهم، اندیشیدن و بهینهسازی عقلی محتاجیم تا زندگی بهتری داشته باشیم. وقتی کتاب نمیخوانیم، عقل ما در دورهی طفولیت خود باقی میماند و پرورش نمییابد. غیراخلاقی است زیرا یک از وظایف آدمی، بهبود نفس، فربهی اندیشه و کمال یافتن است. 3. اما چرا کتاب نمیخوانیم؟یکی از علتهای آن شاید این باشد که در جامعهی اکنون ایران، اگر کتاب نخوانیم هیچ چیزی کم نداریم. نگران نمیشویم اگر نتوانیم حتی از عهدهی یک استدلال ساده هم برآییم. اگر کتاب نخوانیم، از منظر امتیازات، فرصتها و از نگاه و نگرش اجتماعی، تفاوتی نخواهد کرد. « اگر کتاب نخوانیم، نخواندهایم، مگر آنان که خواندهاند به کجا رسیدهاند جز این که برای خودشان دردسر درست کردهاند و نظام سیاسی با روشنفکر خواندنشان، محدودشان کرده است. (جمله آخر، پاسخ دوستی بود که از او پرسیدم چرا کتاب نمیخوانی.(کتاب نمیخوانیم زیرا نادانی، شرمندهمان نمیکند.
|