محمد سروش محلاتی در نشستی به مناسبت چهلمین سالگرد ارتحال علامه طباطبایی، گفت: مرحوم علامه می فرمایند که تمام بدبختی ها و انحطاطاتی که مسلمانان در طول تاریخ داشته اند، برخاسته از این است که به ظواهر احکام بسنده کرده اند. این دقیقاً در برابر تفکر کسانی است که عقیده دارند هر جا انحطاطی دیده می شود، به این علت است که به ظاهر دین عمل نکرده ایم.
به مناسبت چهلمین سالگرد ارتحال علامه طباطبایی، نشستی با عنوان «علامه طباطبایی و نقد فقهِ قرآن گریز» توسط مؤسسه مفتاح کرامت برگزار شد.
جماران، حجت الاسلام و المسلمین محمد سروش محلاتی در این نشست با بیان اینکه متأسفانه در طول چهل سال گذشته، زوایای مختلف اندیشه علامه طباطبایی، مورد واکاوی کامل و کافی قرار نگرفته است و هنوز نکات ناگفته در میان اندیشه های ایشان فراوان یافت می شود، گفت: علامه طباطبایی در دوران حیات علمی خود، زمانی که در حوزه نجف مشغول به تحصیل بود، مانند بقیه طلاب و فضلا به مباحث فقه و اصول پرداخت و در طول یک دهه، در درس اساتید بزرگ آن دوره نجف مثل میرزای نائینی، مرحوم اصفهانی و مرحوم سید ابوالحسن اصفهانی، شرکت کرد و به مقامات بالا در دستیابی به قوه اجتهاد و استنباط رسید و مرحوم میرزای نائینی، گواهی اجتهاد به علامه، ارائه کرد.
این استاد حوزه علمیه قم ادامه داد: بعداً نیز که ایشان به قم آمدند، در ابتدا درس خارج فقه و خارج اصول داشتند و بعداً بر تفسیر و فلسفه تمرکز یافتند. در مقدمه تفسیر «المیزان» هم ایشان متذکر این نکته شده اند که وارد مباحث فقهی نمی شوند و در هر جا که بحث جنبه فقهی بیابد، به فقه احاله میدهند؛ لذا بحث از مرحوم علامه، مبسوط و گسترده در مسائل فقهی، انتظار نمی رود، اما ایشان در لابلای تفسیر «المیزان» و به تناسب آیاتی که متضمن احکام فقهی است، اشاراتی به برخی مباحث دارند و به خصوص در جایی که بحث، جنبههای خاصّ تفسیری پیدا می کند، به صورت جدّی وارد بحث شده اند.
وی یادآور شد: مرحوم علامه به طور کلی، از وضع علوم اسلامی و ارتباطی که با قرآن پیدا کرده که در واقع، یک نحو گسستگی از قرآن است، گلایه مند است و از این جهت، فقط از فقه، گلایه ندارد؛ بلکه همین گلایه را به بقیه علوم هم وارد می داند. اگر از فقها شکایت میکند، از متکلمین هم همین شکایت را دارد که آنان کلامشان را از ریشههای قرآنی جدا کرده اند. تحلیل مرحوم علامه این است که وقتی توجه و اعتنا به روایات افزایش یافت، به تدریج همه ذهن ها به روایات معطوف گردید که نتیجه اش به حاشیه رفتن قرآن شد.
سروش محلاتی افزود: البته ایشان سپس به وضع حوزه های علمیه و علت این که کار به اینجا رسیده، می پردازد و می فرماید اگر وضع را بررسی کنید، به اینجا می رسید که در حوزه های علمیه علوم چنان برنامه ریزی و طراحی شده که هیچ نیازی به قرآن احساس نمی شود. مثلاً اگر کسی بخواهد ادبیات بخواند، می تواند بدون قرآن بخواند و آن را بفهمد. در فقه، اصول و رجال نیز تا درجه اجتهاد، وضعیت به همین شکل است. طلبه می تواند همه علوم اسلامی را تا آخر فرا بگیرد و در آنها مهارت پیدا کند و اهل اجتهاد و استنباط هم باشد، در حالی که اصلاً قرآن را قرائت نکرده است.
وی با اشاره به اینکه مرحوم علامه طباطبایی از جمله بزرگانی است که معتقد هستند هم قرآن و هم روایات حجت است، اظهار داشت: نکته ای که ایشان مطرح میکنند، این است که در قرآن کریم احکام فقهی با مسائل اخلاقی پیوند دارد و تفکیکی میان آها صورت نگرفته، در حالی که در فقه موجود، احکام فقهی از مسائل اخلاقی، جدا شده و ایشان معتقدند که این جدایی خود، یک مصیبت است و اگر فقیه به سبک قرآن، به سراغ فقه و احکام فقهی برود، میبینید که تمام این احکام فقهی با یک ضمیمه های اخلاقی است و یک پیوست اخلاقی دارد.
این استاد حوزه علمیه قم ادامه داد: ایشان میفرمایند در جایی که آن ضمیمه اخلاقی و پیوست همراه نباشد، روح عمل از عمل گرفته می شود و مصالح موجود در حکم فقهی، نادیده انگاشته می شود و این اصلاً قابل تفکیک نیست. علامه طباطبایی این نظر را در جلد دوم «المیزان» فرموده اند که به حوالی سال های 1335 مربوط می شود و بعداً همین مطلب به دست عده ای افتاد و مستمسک آنان شد که جامعه ای که صرفاً فقهی باشد و به ظواهر دین، عمل بکند اما اخلاق در آن وجود نداشته باشد، موفق نمی شود غایات و اغراضی را که در دین وجود دارد، تحصیل کند.
علامه طباطبایی می فرماید که مشکل ما عمل نکردن به ظواهر دین نیست، بلکه به این علت است که به ظواهر دین، بسنده کرده ایم
وی افزود: مرحوم علامه در ادامه مطلب را خیلی بالا می برد و تعبیر سخت و سنگینی به کار می برد که نشان می دهد این مطلب را بسیار دردمندانه نوشته اند. می فرمایند که تمام بدبختی ها و انحطاطاتی که مسلمانان در طول تاریخ داشته اند، برخاسته از این است که به ظواهر احکام بسنده کرده اند. این دقیقاً در برابر تفکر کسانی است که عقیده دارند هر جا انحطاطی دیده می شود، به این علت است که به ظاهر دین عمل نکرده ایم. ایشان می فرماید که مشکل ما عمل نکردن به ظواهر دین نیست، بلکه به این علت است که به ظواهر دین، بسنده کرده ایم.
سروش محلاتی با ذکر مثال هایی از تفسیر المیزان، گفت: مرحوم علامه طباطبایی به رغم انتقاداتی که در لابه لای تفسیر، به آنها اشاره میکند، نه معتقد به تغییر اصول و مبانی استنباط است و نه قائل به نادیده انگاشتن روایات در استنباط فقهی است، بلکه ایشان اصلاً از نظر روش اجتهاد کاملاً به همان موازین، مقید است و حاشیه «کفایه» دارد، اما این مبانی را به هم نریخته و در تفسیر «المیزان» هم در بحث های فقهی پیش آمده، همان طور که حقّ قرآن را رعایت کرده، حقّ روایات را نیز کاملاً مراعات فرموده است؛ و چنان نبوده که چشم بر روایات ببندد و به هر چه از قرآن، استفاده شد، اکتفا کند.
ما از ظرفیت قرآن برای استنباطهای فقهی، به اندازه کافی استفاده نکرده ایم
وی در پایان اظهار داشت: مرحوم علامه طباطبایی نخواستند سبک، روش و اصول اجتهاد و استنباط را به هم بزنند. بارها هم ارجاع داده اند که مسأله بر اساس همان روشی که در فقه و اجتهاد و اصول فقه هست حتی ایشان در مورد اعتبار خبر واحد، بحث کرده اند و معتقدند که خبر واحد در غیر فقه، حجیت ندارد مگر اینکه با ظواهر قرآن و اینها تأیید بشود و انسان به وثوق برسد؛ اما در فقه، وثوق نوعی، کافی است و وثوق شخصی، لازم نیست. به هر حال ایشان مبانی استنباط را به هم نزدند و گلایه ای ندارند، بلکه گلایه شان از این است که از این مبانی در استنباط، اعتنا و توجه به قرآن باید استفاده کرد؛ یعنی ما از ظرفیت قرآن برای استنباطهای فقهی، به اندازه کافی استفاده نکرده ایم.