تاريخ انتشار: 06 آبان 1400 ساعت 01:34:20
مرحوم آیت الله سید روح الله خاتمی، نماد اسلام ناب محمدی

جماران: همیشه در سالروز  درگذشت مرحوم آیت الله خاتمی مراسم یادبودی برگزار می گردید  و به این مناسبت شمه ای از فضیلتهای آن انسان وارسته و روحانیت اصیلِ مروجِ اسلام ناب محمدی بیان می شد. همانها که به نظرم چکیده آن در پیام کوتاه اما پرمحتوای امام (ره) در تسلیت درگذشت ایشان آمده و به نظرم باید منشور روحانیت در این عصروعهد قرار گیرد.

امسال ویروس بلاخیز و ویرانگر کرونا و قرمزشدن وضعیت اردکان، بزرگان خانواده را به این تصمیم  رساند تا از مردم تقاضا نمایند مراسم یادبودی برگزار نشود.

پیرو صحبت و درد دلی که عصری با یکی از دوستان داشتم و از مناقب و فضائل آقا بحث شد و تاثیری که امثال ایشان با گفتار و کردار خویش در نرم کردن و گرایش دلهای مردم به انقلاب داشتند، سخن گفتیم، دغدغه ام را بیان نمودم که همواره از این حجم مشکلات کشور و مردم تاسف می خورم و خجلت ما از این وضعیت در پیشگاه مردم مضاعف است. یکی اینکه خود انقلابی بوده ایم و درصحنه ها و عرصه های تعیین کننده کم و بیش حضور داشته ایم و از طرف دیگر عالمان مجاهد روشنفکر پاک دست عملگرا و ..نظیر شهید صدوقی و مرحوم آیت الله خاتمی که مبلغ امام و انقلاب بوده اند در واقع به مردم ضمانت داده اند که این انفلاب دین ودنیای مردم راآبادخواهد کرد وبساط فقروفساد وتبعیض رابرخواهد چید و حکومت داد بنیادی را که امام علی (ع) نماد آن است مستقر خواهد کرد و ایران و مردم شریف و عزیزش را با تکیه برمنابع عظیم مادی و معنوی به قله عظمت، رفاه و افتخار خواهد رسانید.

حجم فداکاری مردم و چشم بستن بر نارواییها و کژیها و جان و مال خویش را در طبق اخلاص قرار دادن و مصروف دستیابی به شعارها و و آرمانهای والای انقلاب کردن را که درنظر مجسم می سازم این شرمندگی دوگانه، افزون تر می شود و قلبم را به درد می آورد.

به مصلحت دانستم در ایام سالروز درگذشت ایشان از بیان ناروایی ها و نارسایی ها و علل شکل گیری آنها صرفنظر نمایم و تنها به بیان شمه ای از فضائل آن انسان وارسته که نماد عملی و الگوی راستین یک مسئول خداترس و مردمدار در جمهوری اسلامی بود، بپردازم و اگر انشاالله فرصت و توفیقی دست داد در آینده مفصل تر  مصادیق را شرح خواهم داد.

ما قبل از انقلاب رادیو ترانزیستوری چوبی تنومندی داشتیم و منزل اجاره ایمان در همسایگی آقا قرار داشت. چون روشنفکر و اهل تحلیل اخبار و رخدادهای کشور و جهان بود هر روز صبح برای گوش دادن به اخبار رادیو پیک ایران و بی بی سی در منزل ما حضور می یافتند. بله. تعجب نکنید، چون اهل تحلیل و اطلاع از رخدادها ولو از زبان آنها که هیچ سنخیتی با منظومه فکری ایشان نداشتند، بود.

تقریبا از ابتدای انتشار روزنامه اطلاعات در رژیم گذشته که برخی علما آنرا در زمره اوراق ضالّه می دانستند نسبت به آبونمان این روزنامه برای کتابخانه مزین به نام آیت الله فاضل اردکانی در حوزه علمیه اردکان اقدام کرد.

اهل مطالعه بود و برای سخنرانیهایش در مسجد و نمازجمعه وقت زیادی مصروف می کرد.

تقریبا تمامی کتابهای مرحوم دکتر شریعتی و...راخوانده بود و نسبت به نقدهای آن گفتارها نیز مطالعه داشت.

در شهر ما به یمن وجود مرحوم آقا و افکار بلند  و روشنش پوشش همه زنها چادر بود و تقریبا همه مردم مقلد مرحوم امام بودند.

در مراسم احیا و سخنرانیهای ایشان قبل انقلاب مسئولان و افرادی حضور می یافتند که به ظاهر قیافه وسلوکشان هیچ سنخیتی با دین  و دینداری نداشت. اما جاذبه و رفتار آن مرحوم پایشان را به مسجد و محراب باز می کرد.

به ریا و تزویر پشت پا زده بود و از تملق متنفر بود.

نماد اخلاق اسلامی و تواضع بود. در جمعی که وارد می شد در اولین جایی که خالی می یافت، می نشست. پیش سلام بود.

به یاد دارم بعد از حادثه ترور شهید صدوقی ۳مرتبه امام نمایندگانی را برای قبول مسئولیت نمایندگی امام واسطه قرار دادند، با بی میلی و ترس از اینکه نتواند حق مطلب را در پیشگاه خداوند و مردم عمل کند، پذیرفت. تا مدتها از اقامتگاه خویش در یزد مگر برای اقامه نمازجمعه خارج نمی شد. یک روز که علت را پرسیدم . گفتند: من از این نحوه خروج و تردد در میان مردم با اسکورت و ترتیبات امنیتی شدیدا ابا دارم. مردم نباید مسئولان را تافته جدابافته از خویش بدانند. به علاوه خاطره بدی از کودکی در ذهنم نقش بسته. وقتی  والی و نماینده حکومت به اردکان می آمد گذرگاهها را آب وجارو می زدند و جمعیت را برای عبور  آن مسئول به کنار می راندند مخصوصا به کودکان فشار وارد می شد و من از همان زمان از این نحوه تردد متنفرم.

وقتی بعضی از شاگردانش که در مسند قضا قرار گرفته بودند، برای پرسش برخی احکام شرعی تلفنی از وی نظر میخواستند تا صحبت از اعدام و مصادره و...می شد، رخ در هم می کشید و توصیه می کرد به حرمت آبرو و حیات انسانها در اسلام توجه داشته باشند و از روی احساسات و کم علمی حکمی را صادر نکنند.

این موضع ایشان در قبال مدیرکلی که اوایل انقلاب لیست اسامی افرادی را برای  پاکسازی جمعی از مدیران وکارکنان آن مجموعه به بهانه وابستگی به رژیم قبلی نزد ایشان آورده بود، مشهور است که پس از نگاهی سطحی به آن لیست گفته بودند: اسم دونفر را کم نوشته اید و آنگاه که مدیرکل بهت زده پرسیده بود ما خیلی دقت کردیم. به نظرشما چه کسی ازقلم افتاده است و ایشان بلا درنگ جواب داده بود من و خودت. با این دلایل و بهانه ها برای پاکسازی من و شما هم می توانیم در لیست قرار گیریم.

فقیهی جامع و عارفی سالک  و معلم اخلاق وارسته ای بود که بر ادبیات عرب و هم ادبیات فارسی تسلط بالایی داشت و این باعث می شد سخنرانیها و نوشتارهایش بر دل نشیند و موزون و متعادل باشد.

با نسل نواندیش روحانیت علیرغم تفاوت سنی، قرابت فکری داشت. مرحوم علامه حکیمی، شهید بهشتی، شهید مطهری، مرحوم آیت الله منتظری، مرحوم آشتیانی، مرحوم حاج سید احمد آقا، اخوان محقق داماد، آشیخ مرتضی حایری، آیت الله خامنه ای رهبر انقلاب که ایشان در بیان خاطرات خویش از مرحوم آقا به این موضوع مفصل پرداخته اند.

روحانی مبارزی بود که بی سروصدا تکالیف خویش را در حمایت از مجاهدین، زندانیان سیاسی و تبعید شدگان در رژیم گذشته انجام می داد و رسیدگی به خانواده های آنها را جزئی از وظایف خویش می دانست.حتی زمانی که آیت الله خامنه ای در ایرانشهر تبعید بودند علیرغم کِبَرِ سن این مسافت طولانی را طی کرد تا عهد دوستی و هم وظیفه شرعی وانقلابی خویش را نسبت به ایشان که علاقه متقابل زیادی بین آنها حاکم بود به جا آورده باشد.

در بیان مشکلات مردم و کژی هایی که از انقلابی گریهای تند و بی منطق حاصل می شد وکشور را در تنگنا قرار می داد و مردم را ناراضی می نمود در جلسات با سران و خصوصا امام مودبانه، و با منطق اما بی پرده سخن می گفت. بعد از آخرین ملاقات طولانی ایشان با امام (ره) فرمان ۸ ماده ای آن بزرگوار صادر شد که مسئولان را به فصل الخطاب قرار دادن قانون و پرهیز از رفتار خودسرانه و تند و...فرا خواندند.

رفتارش با اقلیتها بسیار سنجیده و محبت آمیز بود به نحوی که اغلب زرتشتیان اختلافات فیمابین خویش را  به ایشان احاله می دادند و حکمیت وی فصل الخطاب بود. از این رو درتشییع جنازه اش همپای مسلمانان پیکر پاکش را در طی مسافت ده کیلومتری  از مسجدملا اسماعیل تا دروازه قرآن روی دست تشییع کردند.

به دیگران وظیفه ای را تحمیل نمی کرد. حتی سرسفره اگر آب می خواست به ماها هم که کودک و جوان بودیم، نمی گفت برایم آب بیاورید بلکه خود بلند می شد و پارچ آبی می آورد تا دیگران نیز بنوشند. درکار پخت و پز  و..به خانم (مادربزرگم) که نادره زنی باتقوا و مدیر بود کمک می کرد.

در باغچه صدر آباد، درکار زراعت و آبیاری و زدن علفهای هرز و چیدن میوه و نگهداری گوسفند و مرغ و...مشارکت داشت.

نسبت به مصرف بیت المال بی نهایت حساس بود. ریالی ازپول بیت المال را صرف زندگی و بچه هایش نکرد.

حتی وجه  خانه ای که درقم برای دایی بزرگم آسیدمحمد خریداری شد از پول فروش زمین مادر بزرگم‌ تامین گردید.

به دایی دوم آسیدعلی آقا برای شهریه ورودی دانشگاه حتی به خود اجازه نداد از وجوه فراوان بیت المال که نزدش بود قرض بگیرد. آن سال انار باغ رابه قیمت پایین تر پیش فروش کرد و هزینه ثبت نام وی را فراهم نمود.

آموزه های اخلاقی را عملی ترویج می کرد. در بدو تاسیس جهاد سازندگی هم دوش جوانان و مردم در کشتزارها به دروی گندم می پرداخت.

به یاد دارم در سالهای آخر جنگ که دشمن بی رحمانه از سلاحهای شیمیایی استفاده می کرد و جبهه ها نیاز به تقویت نیروی انسانی داشت، وقتی پیام آیت الله خامنه ای را در کسوت نماینده امام در شورایعالی دفاع مبنی بر لزوم دعوت از مردم برای گسیل به جبهه ها ملاحظه نمود. با اینکه بدلیل ابتلا به سرطان، خون به وی تزریق می شد، اطلاعیه دعوت از مردم استان یزد برای حضور در جبهه را صادر کرد و درمان را نیمه تمام گذاشت و خود به جبهه شتافت و در تیپ الغدیر یزد مستقر شد.

روز عید غدیر آیت الله خامنه ای در مقر تیپ حاضر شدند و ضمن تشکر از دعوت مردم، به حضور ایشان با این وضعیت جسمانی در جبهه اعتراض نمودند. آقا گفتند برایم خوشایند نبود در این موقعیت خطیر از مردم بخواهم به جبهه ها بشتابند و خود در یزد بمانم.

نسبت به مصرف بیت المال، اسراف و...سخت حساس بود.

اگر برای حضور در جلسات خبرگان، شورای مرکزی ائمه جمعه و...ضرورت داشت به تهران بروند، چون خودروها برای انتقال ایشان در تهران باید از یزد می رفتند، علیرغم کهولت سن اجازه نمی داد برای ایشان بلیط هواپیما تهیه شود. می گفت منهم به اتفاق مجموعه پاسداران با ماشین می رویم. در طول مسیر طولانی هم یا قرآن می خواند یا مطالعه می کرد.

از مجموعه دفتری ها و پاسداران ایشان ۵-۴ نفر اردکانی بودیم که به یزد تردد داشتیم. گاهی جلسات تا دیر وقت طول می کشید. علیرغم علاقه ای که به همه داشت اگر چند نفر بودیم که می خواستیم به اردکان بازگردیم اجازه می داد با ماشین پیکان دفتر برویم والا باید به سه راه حکیمیان می رفتیم و از آنجا  با تانکری اتوبوسی، کامیونی خود را به اردکان می رساندیم.

در عید غدیر در مقر تیپ الغدیر وقتی عده ای از مسئولان کشوری که به دیدار ایشان شتافته بودند و مطالبه عیدی به عنوان تبرک کردند و آقا گوش کری دادند، من جوان گفتم آقا از یزد پول نو آورده ایم اما باز ایشان به روی خود نیاوردند وقتی شب همه رفتند و از ایشان علت را جویا شدم. گفتند:(جُون، آقا این پولها را مردم یزد به جبهه ها هدیه کرده اند و پول شخصی من نیست که به نام خودم عیدی بدهم) فردای آن روز فرمانده تیپ را خواستند و گفتند اینها عیدی مردم استان یزد به رزمندگان است، بین آنها توزیع کنید.

نسبت به جوانان رفتارش فوق العاده محبت آمیز و جذاب بود. کودکان را در آغوش می گرفت و گرمی جمله (جُونِ آقا)ش شراشر وجود انسان را فرا می گرفت و تا سالهای جوانی و حتی کهولت حس می شد.

برای زنان احترام فوق العاده ای قائل بود. آنها را در انتخاب آزاد می گذاشت. اگر مطلبی را قابل ذکر می دانست با محبت و احترام به آنها القا می کرد. دو تا از خاله های من تحصیلات دانشگاهی داشتند.

در فامیل مراوده و ارتباط با انواع و اقسام آدمها روحانی، مکلا، کم حجاب، باحجاب، ریش دار، بی ریش و...بدون کوچکترین تضییق و گلایه ای برقرار بود. البته شخصیت آن مرحوم به گونه ای بود که همه احترام به عقائد و سلوک ایشان را واجب می دانستند.

یک روز اوایل انقلاب به من گفتند: (آممد رضا اگر می خواهی ریش بگذاری درست بگذار. اگر می خواهی ریش بتراشی هم درست و سامون بتراش).

مشکلات رابه مسئولان استان و کشور منتقل می کرد و از مردم برای کمک به آنها استمداد می طلبید ولی هیچ دخالت اجرایی نداشت.

رفتارش باتجار، بازرگانان، اصحاب صنعت و تولید تحکم آمیز نبود و حتی برای کمک به جبهه و پشتیبانی از جنگ و ...تحمیل بر آنها را نمی پسندید. اما منش و رفتار احترام آمیزش به نحوی بود که یزد بالاترین کمکها را به جبهه ها و رزمندگان داشت.

در عمل به وقف و رسیدگی به وضعیت نیازمندان دقت و وسواس عجیبی داشت.

برای شهیدان و خانواده های آنها احترام و ارزش فوق العاده ای قائل بود و خود را موظف به سرکشی به خانواده ها و‌ بازماندگان آنها و رفع مشکلاتشان می دانست.

در عبادت و زهد ره صدساله را یک شبه طی کرده بود. شبهای ماه مبارک رمضان خواب چشمان وی را در نمی ربود. تا هنگام اذان و رفتن به مسجد برای اقامه نماز جماعت صبح بیدار بود. یا به تلاوت قرآن و دعا می پرداخت یا برای پدر و مادر نماز می خواند و بخش عمده ای از آن را مصروف مطالعه می  کرد.

خدایش بیامرزد و روحش از رحمت واسعه الهی برخوردار باشد.

محمدرضاتابش-۱۴۰۰/۸/۵

  تعداد بازديدها: 2004
   


 



این مطلب از نشانی زیر دریافت شده است:
http://fajr57.ir/?id=91136
تمامي حقوق براي هیئت انصارالخميني محفوظ است.