ماکیاولیسم و طالبانیسم شاید نظریات هیچ اندیشمندی به اندازه توماس هابز دربرگیرنده شرایط امروز افغانستان نباشد؛ «زندگی در وضع طبیعی، زندگی ای است در انزوا، در فقر و فلاکت، زشت و ددمنشانه و کوتاه». از دیگر جملات هابز این است که انسان ها برای «نفع و فخر» همداستان می شوند و دو ویژگی بارز جنگ، «زور و نیرنگ» است. در این یادداشت تاکید بر زور و نیرنگ است؛ چراکه طالبان بر اساس این ویژگی ها بر اریکه قدرت نشسته است. نیرنگ در همدستی با قدرت های بزرگ و دیگر کشورهای منطقه از جمله پاکستان؛ نیرنگی که به آنان این زور را داده است تا با آن به فخر قدرت دست یابند. طالبان می خواهد با این فخر قدرت مشروعیتی برای خود دست وپا کند؛ مشروعیتی نشئت گرفته از تصرف بدون مقاومت شهر ها یکی پس از دیگری. این فخر به آنان اعطا شده تا نفع حامیان خود و قدرت های بزرگ را تضمین کنند.
روزگار افغانستان با طالبان آزمون بزرگی برای قدرت های بزرگ و دیگر کشورهاست. آزمونی که در پیش چشم جهانیان قرار دارد و نشان می دهد این کشورها تا چه میزان از باورهای خود عدول کرده اند. از این رو است که آنان در برابر طالبان هیچ ایده ای جز تجارت با افغانستان ندارند. روسیه و چین که با ایده و انقلاب های بزرگ برپا شده اند اینک بدون هیچ ایده ای فقط سودای منفعت خویش را دارند. تایید طالبان چنان شرم آور است که همگی از زیر بار آن شانه خالی می کنند و این جمله شاه بیت کلام آنان است: با طالبان همکاری خواهیم کرد. این یعنی همدستی ماکیاولیسم با طالبانیسم؛ یعنی بدون ایده بزرگ بودن.
به تعبیر آلن بدیو «ایده های سترگ هیچ رنگی از مضحکه یا جنایت ندارد. جهان سرمایه داری جهان گستر و گستاخی که در آن زندگی می کنیم ما را به عقب به دهه ۱۸۴۰ و تولد سرمایه داری برمی گرداند. دستور اصلی آن هم به بیان گیزو این بود: ثروتمند شوید. امروز می توانیم آن دستور را چنین ترجمه کنیم: بدون ایده زندگی کنید. ما باید بگوییم که نمی توانیم بدون ایده زندگی کنیم. باید بگوییم شجاعت پشتیبانی از ایده را داشته باشید که البته فقط می تواند این ایده کمونیسم در معنای عامش باشد».
پدیده طالبان آزمون بزرگی برای همه دولت هاست. آزمون حمایت از جنایت های مرتجعانه. حتی اگر مردمی هم خواستار آنان باشند، گذشته و عملکرد طالبان قابل توجیه نیست. طالبان نقاب از چهره سرمایه داری برکشیده است و این فرصت مغتنمی است برای جریان های روشنفکری، نخبگان و جریان های سیاسی پیشرو که با موضع گیری های دقیق و هوشمندانه با حفظ منافع ملی کوشش کنند تا ایده آرمان گرایی زنگاربسته را در اذهان مردم احیا کنند و این باور را تقویت کنند که می توان با هر طالبانیسمی جنگید. طالبانیسمی که برکشیده خشونت بدوی سرمایه داری است. طالبان را همچون هیولای هولناک خلق کرده اند تا مردم را چنان بترسانند که به توافق هایشان پایبند باشند. فارغ از اینکه این دولت هابزی (طالبان) خود گرگ های گرسنه ای اند که شب ها از ترس یکدیگر خواب بر چشم ندارند. دولت برساخته طالبان نه تنها مانع جنگ همه علیه همه نخواهد شد، بلکه در فرایند جنگ قدرتی قرار دارد که دامن حامیانش را نیز خواهد گرفت. اگر افغانستان سه بار مورد تجاوز کشورهای قدرتمندی همچون بریتانیا، شوروی و آمریکا قرار گرفته و تن به بیگانگان نداده است، حالا چه دلیلی دارد به دولتی که برساخته آنان است تن بدهد، با علم به اینکه این دولت ها محض رضای خدا دست به دولت سازی نزده اند و هر یک دنبال مطامع خویش اند. دست بر قضا ایران آگاهی و درک درستی از ظهور طالبان دارد. شاید آنچه ایران انتظارش را نداشت عملیات نظامی زودهنگام پاکستان به نفع طالبان در دره پنجشیر بود. ایران هم طالبان را می شناسد هم مطالعه دقیقی از اوضاع منطقه دارد و به انتظار جنگ قدرت بین طالبان، داعش و حقانی ها نشسته است. آنچه این گروه های خشن را به یکدیگر نزدیک کرده، وقت کشی برای تثبیت اریکه قدرت است. با قبضه کردن قدرت، جنگ قدرت آغاز خواهد شد. بعید است در عمل از سوی کشورهای ذی نفع اراده ای برای دولت فراملی وجود داشته باشد؛ چراکه دولت فراملی تضادهای دولت افغانستان را آشکارتر و بیشتر خواهد کرد. منفعت کشورهای ذی نفع تشکیل دولت ملی فراگیر نیست، بلکه دولت مقتدر مبتنی بر زور و نیرنگ است تا مرحله گذار طی شود. چین بیش از هر کشور دیگری با این تک صدایی همراه و مترصد فرصتی است تا با طالبان همکاری کند. روسیه نیز از حضور طالبان خرسند است. طالبان تهدیدی برای ایران است و روسیه بدش نمی آید توازن قوا و ابتکار عمل در منطقه را از ایران سلب کند. البته اگر پای پاکستان در میان نبود، طالبان معضل جدی ای برای ایران به حساب نمی آمد، اما رابطه عمیق پاکستان و طالبان برای ایران نگران کننده است. با مرزهای مشترک و طولانی ای که بین ایران و افغانستان وجود دارد بعید نیست طالبان در درازمدت مرزنشینان ایرانی را به نفع خود تحریک کند. سیاست ایران تاکنون رصد دقیق وقایع و تحولات و عملکرد محتاطانه بوده است؛ چراکه عیان است دو کشور قدرتمند چین و روسیه که شرکای استراتژیک ایران هستند از قدرت گیری طالبان منتفع خواهند شد. همین امر موجب شده است ایران صبر پیشه کند و به رغم میل باطنی اش از احمد مسعود حمایت جدی نکند. به نظر می رسد ایران اقدامات خود را به کوتاه مدت، میان مدت و درازمدت تقسیم خواهد کرد. در کوتاه مدت با احتیاط و صبوری گام برمی دارد، در میان مدت به سمت یارگیری های منطقه ای خواهد رفت و در درازمدت با شکل دادن به نیروهای نیابتی خود وارد عرصه عمل خواهد شد، اما بعید است ایران صبر ایوب داشته باشد. اگر ببیند در کوتاه مدت شرایط به سمتی می رود که در آینده کشور را با معضلات جدی روبه رو خواهد کرد، فرصت را از دست نخواهد داد و در موضع گیری هایش جسورانه تر عمل خواهد کرد تا از فضای شکننده افغانستان به نفع خود استفاده کند. به همین دلیل است که فعلا از مقاومت و احمد مسعود دفاع رسمی و قاطعانه ای نمی کند و تاکنون این هوشمندی را به خرج داده است تا مانعی جدی در برابر دفاع جریان های مردمی، نخبگان و روشنفکران و جریان های سیاسی خاصه اصلاح طلبان از مقاومت ایجاد نکند. پیگیری این سیاست یعنی دفاع خودانگیخته از جبهه مقاومت و احمد مسعود می تواند آلترناتیوی جدی در برابر طالبان و دیگر کشورها باشد که هزینه آن را حکومت نخواهد پرداخت، البته به جرئت می توان گفت ایران از معدود کشورهایی است که به دولت فراملی باوری راسخ دارد؛ چراکه یک دولت فراملی حتما به نفع ایران خواهد بود.
*شرق
|