عدهای دائم بهدنبال ایجاد دوگانه خودی و غیرخودی، وطن پرست و خودباخته، دیندار و بیدین و...هستند، صفتسازیهایی که جز از بین رفتن وحدت و همدلی کارکرد دیگری ندارد و باعث دور شدن عناصر جامعه از یکدیگر میشود.
همشهری- غلامرضا ظریفیان- استاد دانشگاه: خودحقپنداری، پدیدهای است که باعث شده عدهای علایق و سلیقه خود را حق مطلق بدانند و در هر تریبون و رسانهای که داشته باشند، دست به دوگانهسازی بزنند و طی یک فرایندی، انگیزه دیگران را مورد قضاوت قرار دهند، قضاوتهایی که خود باعث ایجاد دوگانههای بیشتر و حتی عمیقتری شده و جامعه را با بحران بزرگتری روبهرو میکند. درحالیکه هیچ علت و امری نباید توجیهگر نامهربانی نسبت به مسائل بنیادین در جامعه مثل وطن، ملیت، دین، خانواده، هموطن و...شود چون وقتی این هویتها دچار بحران شوند، جامعه تاوان زیادی خواهد داد بنابراین باید این اصل را در برخورد با همه عناصر بنیادین جامعه لحاظ کرد.
عدهای دائم بهدنبال ایجاد دوگانه خودی و غیرخودی، وطن پرست و خودباخته، دیندار و بیدین و...هستند، صفتسازیهایی که جز از بین رفتن وحدت و همدلی کارکرد دیگری ندارد و باعث دور شدن عناصر جامعه از یکدیگر میشود.
این دوگانهسازی چرا رخ داده و دائم در حال تشدید است؟ یکی از علتهایش این است که سرمایههای اجتماعی جامعه از بین رفته است و گروهها و کانونهای مدنی اصیل دیگر منبع الهام نیستند و اعتبارشان را از دست دادهاند. وقتی سرمایههای اجتماعی همچون شیشه بزرگی شکستند، ما با جامعه نامتوازن و غیرهارمونیک با لبههای تیز و برنده روبهرو شدیم که دائم به سرمایههای کوچکتر آسیب جدی میزنند و جامعه را دچار تعارض منافع میکنند.
اگر یکبار دست از این نگاه خودی و غیرخودی برداریم و همدلانه به این تعارضها نگاه کنیم و به سراغ فهم علتهای آن برویم، آن وقت متوجه نارساییها خواهیم شد و میتوانیم به رفع آن علل و دلایل تعارضساز کمک کنیم. اینجاست که دیگر درگیر نمادها، نمودها و ظواهر نخواهیم شد و دست از دوگانهسازی برمی داریم. بهطور نمونه وقتی با پدیده مهاجرت گروهی از مردم جامعه روبهرو میشویم به جای این که آنها را وطن فروش، خائن و... بنامیم، باید ببینیم اقتصاد، فرهنگ و سیاست چرا و چگونه باعث تقویت این پدیده شدهاند، یا وقتی شاهد رویارویی ۲ ورزشکار از یک وطن در عرصه بینالمللی هستیم، باید واکاوی کنیم که این اتفاق طی چه فرایندی و در چه کنش و واکنشی رخ داده است. اینجاست که شناسایی ضعفها از دوگانهسازی جلوگیری میکند و جامعه را از گزند آن مصون میدارد.
دست از حاکمیت سلیقهها برداریم، اجازه بدهیم پروتکلها و قواعد بر جامعه حاکم باشد و اجازه بدهیم افراد خوشفکر در زمینههای مختلف هنر، اقتصاد، سیاست، ورزش و... نظر بدهند و صحبت کنند. این باعث تقویت ساختار جامعه و عناصر بنیادین خواهد شد و به فهم بیشتر از هم کمک خواهد کرد.
جامعهای که درگیر دوگانههاست، ادبیاتش تهی از کرامت و احترام است و اخلاق در گفتوگو با یکدیگر جایی ندارد، مردم بهخاطر مسائل سطحی دچار تنش های عمیق میشوند و همه منافع یکدیگر را در تعارض با هم میبینند. این جامعه آرام و قرار نخواهد داشت و همواره تلاش میکند تا ضربهای به طرف مقابل بزند. بهنظر من وقت آن است که دست از قضاوت انگیزهها که امری درونی است و نمود بیرونی ندارد، برداریم و انگیختهها و عمل را مورد بررسی قرار دهیم.