استمرار اِعمال سیاستهای پرهزینه با عاقبت مبهم؟ سالهای آخر دهه شصت را در پاکستان سپری میکردم. در آن سالها ارتش روسیه آخرین نفرات خود را از افغانستان خارج میکرد. بیش از یک میلیون کشته و 5 ملیون آواره و پناهنده، ارمغان روسها به ملت افغانستان در جهت حفظ حکومت طرفدار خود در افغانستان بود.
با خروج نیروهای روسی، گروههای پرطمطراق افغانی که سرانشان اکثرا در پیشاور پاکستان مقیم بودند همچنان با دریافت کمکهای هنگفت از کشورهای خارجی از جمله ایران با دولت نجیبالله که تحتالحمایه روسیه بود میجنگیدند تا با سرنگون کردن او حکومت را به دست گیرند. سیاست ایران در قبال افغانستان آنچنان با گروههای جهادی افغانی گره خورده بود که تولد و رشد طلبههای گروه طالبان در مدرسههای متعدد و مجهز پاکستان که با پولهای سعودیها تجهیز میشدند را نمیتوانست جدی بگیرد.
مواضع ظاهری و تبلیغاتی سران مجاهدین علیه صدام در جنگ ایران و عراق و حمایت کلامی آنها از برخی سیاستهای خارجی جمهوری اسلامی در قبال سرازیر شدن دلارها به دامان مجاهدین، در این مقطع یک دستاورد کافی برای تهران بنظر میرسید.
اظهارات حجتالاسلام عارف حسینی که متاسفانه بعدها ترور شد، رهبر نهضت اجرای فقه جعفری پاکستان و دوستانشان در جلسات حضوری از وضعیت و امکانات غنی مدارس دینی تحت الحمایه سعودیها دارای نکات جالبی بود که انگیزه آغاز تحقیقاتی در این زمینه برای ما شد.
نحوه اداره، کیفیت، نظم، سلسله مراتب عجیب آموزش و تعداد اعضای مدارس علمیه سعودی بسیار عجیب بود. ادامه این بررسیها بنده را به وادی دیگری رهنمون ساخت و آن اطلاع از رشد سیستماتیک و حیرت آور گروهی به نام طالبان در دهها مدرسه بزرگ در پاکستان بود. دریافتن این نکته که چنین برنامهریزی بزرگ و سیستماتیکی نمیتواند صرفا در جهت تولید تعدادی روحانی برای چند مراسم مذهبی باشد کار سختی نبود. روشن بود حرکت خزندهای جهت تاثیرگذاری عظیم بر روند حوادث افغانستان در جریان و حتی در شرف وقوع است.
چند هفته بعد، موضوع را در جلسهای با حضور برخی از مسئولین عالی رتبه سیاسی کشور که در هیئتی به اسلام آباد سفر کرده بودند، در میان گذاشتم و پس از شرح کامل ماجرا گفتم احتمالا بزودی طومار مجاهدین افغانی توسط گروه نوظهوری به نام طالبان در هم خواهد پیچید و بهتر است بیش از این نسبت به سرمایهگذاری بیهوده روی مجاهدین افغانی اقدام نشود و در خصوص این سیاست باز نگری ریشهای صورت گیرد. سخنان بنده آن زمان با واکنشهای استهزا گونه آقایان حاضر در جلسه مواجه گردید و حتی بلند پایهترین آنها که معرف همه است با نگاه عاقل اندر سفیهی به نگارنده گفت: یعنی شما میفرمایید، ربانی و حکمتیار و یونس خالص و غیره با چنین قدرتی به خط پایانی رسیده و گروه دیگری از حجرههای پاکستان جای آنها را خواهد گرفت.؟ قاطعانه گفتم بله، من اینطور فکر میکنم. ایشان با لبخندی فرمودند تحلیل شما کاملا اشتباه است و چنین چیزی غیرممکن است. از جا برخاستند و جلسه پایان یافت. بنده گزارش مفصلی از مشاهدات و نظرات خود را به تهران فرستادم و بعدها دریافتم گزارشم به بایگانی فرستاده شده است.
دو سه سال بعد، در سال 1371 دولت نجیبالله سقوط کرد و وی به دفتر سازمان ملل پناه برد و 5 سال در آن جا به زندگی ادامه داد. با سقوط نجیبالله تشکیلاتی از مجاهدین به قدرت رسید اما جنگهای خشونتبار تقسیم قدرت، افغانستان را به ورطه یک جنگ خانمانسوز داخلی سوق داد که تا سال 1375 ادامه یافت. در این سال طالبان که دورههای آموزشی مختلف خود را سپری کرده بود، از حجرههای علمیه پاکستان سر برون آورد و با ظهور علنی و عملی خود، دولت متشتت مجاهدین را در جبهههای مختلف شکست داد و با ساقط کردن حکومت کابل، امارت اسلامی خود را تشکیل داد. نجیبالله را هم از دفتر سازمان ملل در کابل بیرون کشید و او را به قتل رساند. از جمله اولین اقدامات طالبان کشتار ظالمانه دیپلماتها و یکی از خبرنگاران کشورمان بود که آنها را ناجوانمردانه به قتل رساند. طالبان تا سال 1380 حکمرانی سیاه و مملو از ترور و وحشت ومردم آزاری خود را ادامه داد تا با حملات آمریکا به دلیل وقایع یازده سپتامبر سلطه حکومتی طالبان پایان یافت و کرزای به ریاست جمهوری رسید.
غرض از ذکر مقدمه فوق، یادآوری این نکته است که اگر امروز سوال شود منافع ملی و دستاورد ما از این همه سرمایهگذاری هنگفت که طی سالهای متمادی صورت گرفت، و صرف نیرو و انرژی بیحساب روی گروههای جهادی افغانی برای ایران چه بود، نمیدانم چه پاسخ قانعکنندهای میتوانیم از متولیان این امر دریافت کنیم.
چرا که همه زحمات چندین ساله و هزینهها و سرمایهگذاریها و در واقع همهچیز، در اثر بیعرضگی محض، قدرتطلبی و تمامیتخواهی رهبران ناشایست گروههای جهادی از یکطرف، و تلاش سیستماتیک و برنامهریزی دقیق مبتنی بر یک استراتژی دراز مدت سعودیها از طرف دیگر، و همچنین عدم درایت کافی و تیز بینی لازم سیاست خارجی جمهوری اسلامی، ناگهان دود شده و به هوا رفته بود. آیا این یک سرمایهگذاری اشتباه و خسارتبار نبود؟
اینکه طالبان یک گروه تروریستی متحجر غیرقابل اعتماد است و تلاش در جهت مسلط کردن چنین گروه آدم کشی بر افغانستان، نه خیر دنیا را در بر دارد و نه خیر آخرت را، موضوع بحث بنده در اینجا نیست. آنچه میخواهم از مقدمه خود نتیجهگیری کنم این است که سرمایهگذاریهای اشتباه در چنین مواردی، آنهم به بهای استدلال مسکوت مخالفت با آمریکا، از یکطرف اتلاف سرمایه ملی کشور که میتواند خرج توسعه کشور شود را در پی دارد، از طرف دیگر به دلیل غیر قابل اعتماد بودن تروریستها، احتمال مواجه شدن با ناامنی در کشور را افزایش میدهد، و نهایتا چنین سیاستی موجب دل چرکینی دولت و ملت افغانستان از جمهوری اسلامی ایران میشود.
امروز آمریکا نیز پس از بیست سال همانند روسیه، در شرف خروج کامل از افغانستان است. آمریکا طی این مدت ضرباتی به طالبان وارد کرد و تقریبا آنجا را از وجود القاعده پاک و مسببین و آمرین حملات یازده سپتامبر را نابود کرد و خود نیز البته طی این مدت ضربات سنگینی را متحمل شد.
اینکه آیا آمریکا نتوانست و یا نخواست افغانستان را بطور کامل از وجود طالبان پاک کند، یا اینکه آمریکا و روسیه چه اهداف مختلفی را با حضور در افغانستان دنبال میکردند و به کدام یک از اهداف خود رسیده و یا به کدامین آنها نرسیدند بحث دیگری طلب میکند. اما آنچه مشخص است اینست که ظاهراً مقابله با طالبان وظیفهای است که پس از این با توسل به روشهای مختلف فرهنگی، اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و حتی نظامی بر دوشهای نحیف ملت و دولت افغانستان سنگینی خواهد کرد.
وضع فعلی افعانستان، حاکی از پیچیدگی سیاستهای موجود در آن کشور است که باید هر کشور خارجی آنرا مدنظر داشته باشد.
جمهوری اسلامی ایران باید بتواند در چنین شرایطی بیطرفی و بزرگ منشی خود را در قبال طرفین متخاصم به عنوان یک همسایه بزرگ و قدرتمند در کنار همسایه مصیبت کشیده خود حفظ کند و در صورت لزوم حتی روشهای منطقی و معقولی را برای ترک مخاصمه و تشکیل دولت مورد قبول مردم ارائه کند تا در صورت تشکیل حتی یک دولت ائتلافی، از جلب حمایت کل دولت ائتلافی و تاثیرگذاری یکسان بر طرفین ائتلاف در دولت آینده افغانستان برخوردار باشد. گرچه بنظر نمیرسد برای جمهوری اسلامی ایران امکان ارائه روشهای معقول برای تشکیل یک دولت مورد قبول مردم خیلی آسان باشد.!!
طرفداری از یک طرف دعوا، آنهم فرقه ناسالم و غیر قابل اعتمادی که طی سالها موجب تخریب افغانستان و قتل مردم بیگناه آن کشور شده است و دستانش تا به مرفق به خون هموطنان بیگناه خود و دیپلماتهای ما آلوده است علاوه بر اینکه زیبنده ادعاهای انقلابی جمهوری اسلامی ایران نیست و موجب آزار افکار عمومی داخلی کشور نیز میشود، بلکه به باد دادن سرمایههای ملی در جهتی است که فردای مشخصی بر آن متصور نیست. کیست که نداند آزموده را آزمودن خطا است؟
کلیپی تهدیدآمیز از سخنان یکی از سرکردگان طالبان که وقیحانه از توانایی خرابکاری و کشتار هزاران نفری آنها در مشهد و تهران خبر میدهد و نیز سخنان قابل تامل وزیر خارجه افغانستان مبنی بر احتمال کشیده شدن نا آرامی به سایر کشورها را بنظرم نباید سرسری ارزیابی کرد. وزیر خارجه افغانستان به درستی میگوید تروریسم «خوب و بد» ندارد و تمایز میان گروههای تروریستی نباید سیاست کشورها باشد.
در حال حاضر ترکیه تصمیم گرفته است به حضور خود در افغانستان تحت پیمان ناتو ادامه دهد ولی ظاهر امر این است که اردوغان فراتر از این را در ذهن خود میپروراند. رهبر ترکیه که با ابری شدن هوای هر کشوری مانند عراق، سوریه، لیبی و ارمنستان به آن کشورها لشگرکشی میکند در آخرین سخنرانی خود گفت: "موضوع افغانستان را در نشستهای دوجانبه با جو بایدن، رئیسجمهور آمریکا و بین هیئتهای دو کشور در اجلاس ناتو بررسی کردیم، مناسبترین گام را در این زمینه برمیداریم. درباره چگونگی مسئولیت ترکیه در افغانستان و اینکه چه ماموریتی را میپذیریم یا خیر، تصمیمگیری کردیم."
ماحصل سخن اینکه گامها در افعانستان هم از نظر مالی، هم از نظر روابط همسایگی و امنیتی، و هم در ارتباط با روابط منطقهای با در نظر گرفتن حضور میلیونها مهاجر افغانی در کشورمان، حساسیت دو چندان، چند جانبه و پیچیدهای را طلب میکند که صرفا با اتخاذ مواضع " جنبش اصیل منطقه " نامیدن طالبان، چندان منطبق نیست.
چیدن همه تخممرغهای سیاست خارجی در سبد طالبان، یادآور اتلاف سرمایه کشور، در جهت حمایت گروههای جهادی آن کشور است که اینبار ضایعات حیثیتی و احتمالا امنیتی متفاوتی میتواند به آن اضافه شود.
سخن آخر اینکه در صورت بروز هرگونه خطای استراتژیک در این راستا که در اثر عدم ارزیابی بسیار دقیق و همه جانبه در این وادی میتواند رخ دهد، احتمال روبرو شدن با دام مجددی بسیار سنگینتر و خسارتبارتر، هرگز نباید دور از انتظار ارزیابی شود.
*جمهوری اسلامی
|