راه رفتن بر لبه تيغ اعتماد - سارا معصومی: آتش به خانه همسايه افتاده است. شبهنظاميان طالبان قريه به قريه، والسوالي به والسوالي ميروند تا مناطق بيشتري را روي نقشه افغانستان به خود اختصاص دهند. اطلاعات رسيده از منابع محلي و شاهدان عيني ضد و نقيض است و همزمان كه ويديوهاي منتشر شده از برخي شهرها از مقاومت مسلحانه مردم حكايت دارد اما تصاويري هم از تسليم شدن سربازان و واگذاري سلاحهاي آنها به شبهنظاميان طالبان در فضاي مجازي منتشر شده است. شبهنظاميان طالبان ناگهان بر سرعت پيشروي نظامي افزودهاند و همزمان ايالات متحده و به تبع آن ساير كشورهاي حاضر در افغانستان در 20 سال گذشته هم خارج كردن نيروهاي خود از اين كشور را آغاز كردهاند.
از فرار امريكا تا فعاليت چند وجهي طالبان
مهمترين خبر در چند روز گذشته، تخليه پايگاه بگرام در شمال كابل توسط نيروهاي امريكايي پس از 20 سال حضور نظامي مداوم است. امريكاييها طبق وعده داده شده به طالبان در جريان توافقنامه فوريه 2020 در حال ترك افغانستان حتي جلوتر از زمانبندي اعلام شده تا 11 سپتامبر 2021 هستند و اين در حالي است كه برخي اخبار جسته و گريخته از احتمال تخليه سفارتخانه امريكا در كابل يا كاهش محسوس آمار كارمندان آن حكايت دارد. تخليه پايگاه بگرام در سكوت كامل خبري از سوي ايالات متحده انجام شد. نه تنها دولت افغانستان از طريق منابع محلي از تخليه بگرام مطلع شد، بلكه ساير كشورهاي درگير در پرونده افغانستان به شمول همسايگان يا ساير بازيگران دورتر نيز از شنيدن خبر تخليه كامل بگرام شوكه شدند. تصاويري كه اندك اندك از داخل بگرام پس از تخليه يا ساعات پيش از اين عقبنشيني منتشر ميشود، نشان ميدهد كه چگونه سربازان امريكايي اين شهر كوچك خودساخته در حاشيه كابل را به مخروبهاي تبديل كردند و شبانه گريختند.
طالبان اينبار در چند عرصه همزمان فعال شده است. در حوزه نظامي، شبه نظاميان سلاح به دست شهر به شهر پيش ميروند، در حوزه سياسي مذاكرهكنندگان اين گروه با امريكا يا چهرهاي چون سخنگوي آنها ارتباط تنگاتنگ با رسانهاي داخلي و خارجي را حفظ كرده و تلاش ميكند چهره متفاوت و صلحطلبي از طالبان نشان بدهد. همزمان در اقدامي بيسابقه در حوزه فضاي مجازي نيز طالبان كاربراني را استخدام كرده كه دست به تطهير سياستها و رويكردهاي آن ميزنند. مجموع اين رويكردها نشان ميدهد كه طالبان يا در حال نمايش ويترين متفاوتي از خود با آنچه در خاطرهها از طالب دهه 90 باقي مانده، است يا با حفظ همان اصول، بايدها و نبايدها و خطوط قرمز تنها در برخي حوزهها عملگراتر شده و به دنبال كسب مشروعيت بينالمللي است.
ايران از كنفرانس بن تا خروج امريكا
در حالي كه اين روزها همه از سرنوشت افغانستان در نبود امريكا سخن ميگويند، اين غيبت بيش از همه نقش بازيگران منطقهاي و همسايگان افغانستان را پررنگ ميكند. نقشي كه در 20 سال گذشته از سوي ايالات متحده به رسميت شناخته نشد و تاريخ ثابت كرد كه اين بيتوجهي به پاشنه آشيل سياست دولتهاي متفاوت امريكا از جورج بوش پسر تا دونالد ترامپ در قبال افغانستان تبديل شد.
در ايران نام طالبان و افغانستان همواره با چند كلمه و گزاره گره خورده است: «قتل ديپلماتها و خبرنگار ايراني در مزارشريف، پذيرايي از ميليونها مهاجر رسمي يا غيررسمي افغانستاني، وقوع حوادث متفاوت براي عابران غيرمجاز از غرق شدن در رودخانه مرزي تا آتش گرفتن خودرو عابران غيرمجاز در ميانه نزاع با نيروهاي امنيتي، مذاكره پنهان و پشت پرده با طالبان، حضور مقطعي چهرههاي ارشد طالبان در ايران، مذاكره رسمي طالبان با جواد ظريف وزير خارجه و انتشار تصاويري از اين ديدار و البته جانبداري برخي رسانههاي نزديك به حاكميت و نهادهاي نظامي از اين گروه در چند هفته اخير.» آنچه در ميان اين سرفصلهاي كلي در به خصوص سه دهه اخير گم شده، مساله منافع و امنيتي ملي ايران بوده كه يا از سوي عدهاي ناديده گرفته شده يا به نام آن رفتاري صورت گرفته كه به كام هواداري و نزديكي به طالبان تعبير شده است. اكنون با خروج امريكا از افغانستان و مهيا شدن فضايي براي نقشآفريني بيشتر بازيگران منطقهاي در اين پرونده، تهران به همان اندازه كه فضاي مانور بيشتري در اختيار دارد با تلههاي بيشتري هم روبهرو است كه دفع اين تهديدها نيازمند اتخاذ سياست منسجم، توجه به واقعيتهاي ميداني در افغانستان، همكاري هوشمندانه با پاكستان، چين، روسيه، هند و حتي تركيه در اين پرونده است. ايران در بيست سال گذشته در دو مقطع زماني در بيست سال گذشته در شرايط ويژهاي در پرونده افغانستان قرار داشته است: از كنفرانس بن در سال 1380 تا خروج امريكا در 1400. پس از حمله ايالات متحده و متحدانش به افغانستان و پايان سيطره طالبان بر اين كشور، كنفرانس بن در سال 1380 به محلي براي شكلگيري ساختار سياسي آينده افغانستان تبديل شد. ايران پيش و پس از كنفرانس بن در تعاملي همهجانبه با جامعه جهاني به روي كار آمدن ساختار سياسي جديد در افغانستان پساطالبان كمك شاياني كرد. به گواه بسياري از كارشناسان، دولت پساطالبان در افغانستان محصول نقش فعال ايران بود و البته ماحصل اين نقشآفريني هم روي كار آمدن دولتي بسيار نزديك به تهران در كابل بود. از مجموع نخستين كابينه به رياست حامد كرزي، 18 وزير رابطه بسيار خوبي با ايران داشتند و نام شش وزير شيعه نيز در اين كابينه به چشم ميخورد. در قانون اساسي افغانستان، مذهب شيعه به رسميت شناخته شد و از هيچ مذهبي به اسم مذهب برتر اسم برده نشد.به زبان ساده ميتوان گفت كه افغانستان پساطالبان كه پس از كنفرانس بن شكل گرفت، فضاي بسيار بازي را پيش روي ايران قرار داد. ايران كه پس از حادثه تروريستي 11 سپتامبر به دولت وقت اين كشور تسليت رسمي گفت عملا به امريكا در حمله هدفمند به مواضع طالبان در افغانستان كمك كرد و اين نكته بعدها در اظهارات مقامهاي امريكايي در دولت وقت از جمله دونالد رامسفلد هم منعكس شد. ميزان تعامل ايران با جامعه جهاني در تلاش براي برقراري صلح و ثبات در افغانستان پساطالبان ادامه داشت و اين روند ميتوانست از تداوم بيشتري هم برخوردار باشد اگر ايالات متحده پس از شكست نظامي طالبان زمين بازي را تغيير نداده و به دنبال حذف ايران از صحنه نرفته بود. جورج بوش رييسجمهور وقت امريكا با قرار دادن نام ايران در محور به اصطلاح شرارت عملا زمين بازي را براي ادامه همكاري نانوشته تهران و واشنگتن ناهموار كرد. علاوه بر آن امريكا نه تنها تلاش كرد فضاي مانور ايران را در افغانستان محدود كند، بلكه با حمله به عراق هم تمركز نظامي و سياسي از افغانستان را منحرف كرد و هم اين پيام را به ايران رساند كه شايد ايران سومين كشوري باشد كه هدف حمله نظامي بعدي قرار خواهد گرفت. اين تهديد بارها از زبان دونالد رامسفلد، وزير دفاع وقت كابينه بوش به گوش رسيد. در نتيجه دومينويي از سياستهاي اشتباه امريكا در زمين افغانستان و عراق، افغانستان كه ميتوانست پس از سه دهه تنش ميان ايران و امريكا به زميني مساعد براي همكاري دو كشور تبديل شود به زمين منازعه و تقابل تهران و واشنگتن تبديل شد.
در شرايطي كه ايران به دليل هم مرز بودن با افغانستان ميتوانست با توسعه رابطه اقتصادي دوجانبه با اين كشور هم از بازار افغانستان بهرهمند شده و هم به بهبود اوضاع اقتصادي اين كشور كمك كند، ايالات متحده سياست كمرنگ نگه داشتن رابطه اقتصادي و تجاري دو كشور را در پيش گرفت و طبيعتا مقابله با اين سياست براي دولتهايي دست نشانده امريكا در كابل در بيست سال گذشته آسان نبود. دولتهاي متفاوت امريكا در بيست سال گذشته ترجيح دادند صحنه افغانستان را به عرصه مقابله با ايران تبديل كنند و در چنين شرايطي طبيعي بود كه ايران در حالي كه نيروهاي امريكايي در شرق و غرب آن جولان ميدادند، نتواند چشم خود را بر رفتارهاي ضدايراني امريكاييها ببندد. با گذشت زمان و تداوم حضور نظامي امريكا در افغانستان زنگهاي خطر براي ساير كشورهاي منطقه نيز به صدا درآمد. پس از سال 2010 در حالي كه يك دهه از حضور نظامي امريكا در افغانستان ميگذشت و انتظار ميرفت كه امريكاييها اندك اندك بار و بنه را براي خارج شدن از افغانستان جمع كنند، خبر رسيد كه واشنگتن در سايه پيمان استراتژيك با افغانستان به دنبال تبديل كردن اين كشور به پايگاه نظامي دايمي براي خود است. اين اقدام عملا حساسيت چين، روسيه و حتي پاكستان را برانگيخت. اگر تا پيش از اين رونمايي از طرح امريكا براي افغانستان كشورهايي چون پاكستان ترجيح ميدادند در ميدان عمل چندان مخالفت رسمي با سياستهاي امريكا در افغانستان نداشته باشند اما از اين مرحله به بعد تلاشها براي پرهزينه كردن تداوم حضور نظامي گسترده امريكا در افغانستان و مادامالعمر شدن آن آغاز شد. نتيجه سياست حذف بازيگران منطقهاي و همسايگان افغانستان از صحنه اين كشور اين شد كه هر كدام از اين كشورها چه در قالب همكاري دوجانبه و چه در قالب سياستهاي انفرادي تلاش خود را براي عقب نشاندن امريكا از افغانستان آغاز كنند. تلاشي كه در سال 2021 امريكا را به اين نتيجه قطعي رساند كه چارهاي جز پذيرش شكست در افغانستان ندارد و شايد خروج نيروهاي امريكايي از بگرام تكرار اعتراف به شكست باشد كه پيش از اين بريتانيا و روسيه نيز در افغانستان آن را تجربه كرده بودند. ايالات متحده در چند مقطع در ده سال اخير تلاش كرد تبعات شكست در افغانستان را كاهش بدهد اما در سه سال اخير هرچه بازي تك نفره در زمين افغانستان بيشتر اصرار كرد، فرصتها و امتيازهاي بيشتري را از دست داد. امريكا در حالي پس از 20 سال افغانستان را ترك ميكند كه اين پرونده ميتوانست به جاي تبديل شدن به يكي از زمينهاي منازعه ايران و امريكا به بستري براي همكاري ولو نانوشته و اعتمادسازي تبديل شود اما چهار دولت امريكا در بيست سال گذشته ترجيح دادند آنقدر بر رقابتيتر شدن اين صحنه بيفزايند كه در نهايت چارهاي جز مذاكره با طالبان در پايتخت قطر نماند. محورهاي اصلي و كلي سياست ايران در افغانستان در بيست سال گذشته تا حدود زيادي از حضور امريكا در افغانستان تاثير گرفته است. 1.اخراج امريكا از افغانستان، 2. مقابله با پيروزي نظامي طالبان، 3. تامين و حفظ امنيت مرزهاي كشور، 4. حفظ دوستان ايران در ساختار سياسي افغانستان و 5. حفظ رابطه دوجانبه حسنه چه از حيث سياسي و چه اقتصادي از اصليترين محورهاي پيگيري شده از سوي ايران در افغانستان بوده است. نگاهي به وضعيت امروز افغانستان نشان ميدهد كه ايران در برخي از اين موارد دستاوردهاي نسبي داشته و البته در مواردي مانند پيروزي نظامي طالبان هم عملا نتوانسته از عهده مديريت ماجرا برآيد. امروز كمتر كسي ميتواند ادعا كند كه طالبان در حوزه نظامي در حال پيروزي در افغانستان نيست هرچند كه نگاهي به نقشه پيشروي طالبان نشان ميدهد كه اين گروه از حيث جغرافيايي مناظق قابل توجهي را تصرف كرده اما از حيث جمعيتي هنوز به موفقيت قابل توجهي دست پيدا نكرده است.
طالب امروز زيركتر از طالب دهه 90
اصليترين سوالي كه هم در فضاي رسانهاي افغانستان و هم در ايران بسيار پرسيده ميشود، اين است كه آيا طالب امروز با طالب دهه 90 فرق كرده است؟ آيا صرف نشستن طالب پشت ميز مذاكره و گفتوگو با امريكاييها، روسها، ايرانيها و... به معناي تغيير رويكرد اين گروه است؟ آيا طالبان كه هنوز از منظر بسياري از كشورهاي همسايه گروهي تروريستي به حساب ميآيد - حتي اگر در جملهبندي مقامهاي رسمي اين عبارت رسما قيد نشود - همزمان با ژست مذاكره ميتواند با اسلحه كشورگشايي كند و آب از آب تكان نخورد؟ آيا طالبي كه حضور اجتماعي زنان را برنميتابيد و هنوز ويديوهاي شلاق زدن زنان توسط آنها به اشتراك گذاشته ميشود صرف ايستادن در جمع خبرنگاران زن در دوحه يا پذيرش زناني در هيات مذاكرهكننده مقابل خود، متحول شده است؟ هرچند كه برخي در ايران به تمام اين پرسشها پاسخ مثبت ميدهند، اما مستندات ميداني براي تاييد اين تغيير وجود ندارد و دقيقا در نقطه معكوس شواهد بسياري ميگويد كه فكر و ايدئولوژي طالبان تغيير نكرده و تنها تفاوت حاصل شده اين است كه تجربه بيست سال گذشته اين گروه را سياسيتر، زيركتر و البته عملگراتر كرده است. طالب امروز ميداند كه با بايدها و نبايدهاي دهه 90 نميتواند سرنوشت متفاوتتري از آنچه در سال 2001 بر سر اين گروه آمد را رقم بزند. طالب امروز ميداند كه به مشروعيت سياسي بيش از تصرف زمين نياز دارد، ميداند كه عمر حيات سياسي او در حبابي از انزوا و دور از رابطه اقتصادي، امنيتي و سياسي حسنه با همسايگان چندان طولاني نخواهد بود. طالب فراموش نكرده كه در دهه 90، 95 درصد افغانستان را در اختيار داشت اما در نهايت وادار به فرار به پاكستان شد.
امروز كمتر كسي ميتواند ادعا كند كه طالب در نتيجه شكست سياستهاي بازيگران هم منطقهاي و هم فرامنطقهاي در افغانستان در دو دهه گذشته واقعيتي قابل انكار است. نه ميتوان از پذيرفته شدن طالب به عنوان يك طرف گفتوگو در دوحه يا تهران يا مسكو و اسلامآباد گذشت و نه ميتوان مخالفت و مقاومت مردم افغانستان در برابر بازگشت اين گروه را ناديده گرفت. دولتمردان افغانستان در حالي كه حفظ كابل را اولويت اصلي قرار دادهاند از مقاومت طالبان در برابر پذيرش آتشبس و همچنين تعلل در آغاز مذاكرات بينالافغاني گلايه دارند . در حالي كه تصوير فرار برخي دولتمردان و خانوادههاي آنها به سمت كابل در فضاي مجازي افغانستان موجي از اعتراض عمومي را برانگيخته. برخي كارشناسان اعتقاد دارند كه طالب فعلا به سمت پايتخت حركت نخواهد كرد و ترجيح ميدهد با عدم تصرف كابل، فرصت جلب مشروعيت سياسي و بينالمللي را كه هماكنون در اختيار دارد از بين نبرد.
سلطه طالب، خط قرمز ايران
خط قرمز ايران در افغانستان امروز استقرار يك حكومت كامل طالباني است. خط قرمزي كه بارها در سخنان و موضعگيريهاي مقامهاي متفاوت ايراني به چشم خورده است. هرچند كه فعلا طالبان به منظور پرهيز از تنشآفريني بيمورد با كشورهاي همسايه، امنيت مرزها را تهديد نكرده اما نگاه غالب در ايران اين است كه تشكيل يك حكومت در اختيار طالب در افغانستان در ميان و بلندمدت تهديدي براي مرزهاي ايران خواهد بود. برخي منابع رسانهاي ميگويند فعلا جنگي در مناطق شيعهنشين افغانستان ميان طالب و شيعيان رخ نداده اما نگاه و رويكرد طالب به شيعيان برهيچ كس پوشيده نيست و اين مساله بيشك در درازمدت چالشي براي ايران خواهد بود. طالب به احياي امارت اسلامي در افغانستان اصرار دارد و بيشك تحقق اين مساله ميتواند به تقويت جريان افراط در افغانستان تبديل شود. هرچند كه برخي كارشناسان قويا از اختلاف بنيادي ميان طالب و داعش سخن ميگويند اما داعش با وجود تمام اختلافها با طالب در افغانستان بهتر ميتواند زندگي كند. ايران مانند ساير كشورهاي همسايه با افغانستان تاكيد دارد كه بحران موجود در اين كشور راهكار نظامي ندارد و اين ادعا نيز بيپشتوانه نيست. 20 سال حضور نظامي تمام قد امريكا و كشورهاي عضو ناتو هم نتوانست به حذف طالبان منتهي شود. از سوي ديگر هرچند طالب تنها عامل شكست امريكا در افغانستان نبود اما يكي از اصليترين عواملي بود كه نميتوان ساده از كنار آن گذشت. امروز هم مردم افغانستان و هم كشورهاي همسايه با طالباني روبهرو هستند كه گمان ميكند امريكا را شكست داده و طبيعتا در شاخ به شاخ شدن نظامي و مستقيم با اين گروه، پيروزي وجود نخواهد داشت. امروز تصميمگيري درباره افغانستان نه فقط براي ايران بلكه براي ساير كشورهاي همسايه با افغانستان نيز مانند راه رفتن بر لبه تيغ است. بازيگران فعال در پرونده افغانستان به خصوص همسايگاني كه از هر گونه ناامني يا تغيير كلان سياسي در اين كشور متاثر ميشوند هم بايد نقش پررنگ و دست بالاي طالب را لحاظ كنند و هم به هيچ وجه به سلطه طالب در افغانستان كمك نكنند. نگاهي به مقاومتها و مخالفتها با طالب در گوشهگوشه افغانستان نشان ميدهد كه مجموعه افغانستان سلطه طالب را نخواهد پذيرفت و شايد در برخي مناطق مردم خسته از جنگ، فعلا مقاومت چنداني از خود نشان ندهند اما نارضايتي آنها حكم آتش زير خاكستر را دارد. در چنين شرايطي هرچند سخن گفتن از تشكيل دولت مشاركتي در افغانستان به يك رويا و ايدهآل دست نيافتني ميماند اما به نظر ميرسد كه تنها راه براي مهار جريان طالب همين رويكرد خواهد بود. رويكرد ايران و جامعه جهاني نسبت به افغانستان يك فصل مشترك دارد: «راهحل نظامي وجود ندارد.» تقابل آشكار با طالب نه منفعتي براي ايران دارد و نه ساير بازيگران منطقهاي و فرامنطقهاي. همزمان تمام تلاشها بايد بر پاي ميز مذاكره نشاندن طالب و تسريع روند مذاكرات بينالافغاني باشد. تا به امروز طالب همچنان مخالفت ظاهري خود را با تشكيل دولت مشاركتي حفظ كرده است اما برخي منابع مطلع ميگويند طالب به دنبال تعريف يك قالب براي تشكيل چنين دولتي است . كشورهايي چون روسيه در سايه خروج امريكا از افغانستان تلاش ميكنند ارتباط با طالب را از امنيتي به سياسي تغيير بدهند. رويكردي كه شايد دير يا زود ساير همسايگان افغانستان هم الگوبرداري از آن را در دستور كار قرار بدهند. اين رويكرد تامين سه هدف عمده را در دستور كار قرار داده است: 1- جنگ جديد داخلي در افغانستان آغاز نشود. 2- طالبان به شكلي از تقسيم قدرت با ساير قوميتها و گروهها راضي شود. 3- افغانستان به بهشتي براي گروههاي تروريستي و هاب تهديد منطقه تبديل نشود. با خروج امريكا از افغانستان، نقش كشورهايي چون هند، پاكستان، روسيه، چين و تركيه پررنگتر از قبل خواهد شد و طبيعي است كه هركدام از اين كشورها به دنبال تامين منافع خود در اين پرونده باشند. در چنين شرايطي، ديپلماسي ايران در دوري يا نزديكي به هركدام از اين بازيگران نيازمند هوشمندي و توجه به منافع مردم افغانستان و ايران است. شكلگيري هرگونه ائتلاف يا جبههبندي ميان دو يا چند كشور از اين گعده ميتواند به ناديده گرفته شدن منافع ملي ايران منتهي شده و به تعريف تهديد تازهاي براي تهران منتهي شود. امروز خروج نيروهاي امريكايي هرچند به گفته ايران مسوولانه نباشد فضايي براي مانور بيشتر همسايگان در پرونده افغانستان باز كرده اما تامين منافع ملي هيچ كشوري با عبور از منافع ملي همسايه در بلندمدت ممكن نخواهد بود.
|