مروری بر بیانات امام خمینی (ره) درباره شهید مظلوم آیتالله بهشتی و شهدای هفتم تیر 1360 در آستانه چهلمین سالروز شهادت مظلومانه معمار انقلاب، شهید مظلوم آیتالله بهشتی و هفتاد و دو تن از یاران مقاوم و متعهد و متدین انقلاب قرار داریم. افرادی که امام خمینی رضواناللهتعالیعلیه از آنان با عنوان «ابرار» یاد کردند و در توصیف فضایل و شایستگیهای شهید مظلوم آیتالله بهشتی، ایشان را علاقهمند به اسلام و متفکر و متعهد و به درد بخور و خاری در چشم دشمنان اسلام دانستند. گذشت زمان، هر روز بیشتر از پیش اهمیت این جمله پرمحتوای رهبر کبیر انقلاب را نشان داد که درباره آیتالله بهشتی میفرمودند: «مراتب فضل بهشتی و مراتب تفکر ایشان و مراتب تعهد ایشان بر من معلوم بود و آنچه من راجع به ایشان متاثر هستم و شهادت ایشان در مقابل او ناچیز است، مظلومیت او در کشور بود».
امام خمینی میدانستند که افراط و تفریط بیماریهای مهلکی هستند که جامعه را به سوی انحراف سوق میدهند و روح تعالیم اسلامی، مبتنی بر اعتدال و پایبندی به «ارزشها»ست و از آنجا که آیتالله بهشتی، انقلاب اسلامی ایران را انقلاب ارزشها میدانست، بهشتی را روح مجسم اعتدال موردنظر اسلام یافته بودند و این اظهار تاسف بر مظلومیت بهشتی، ناشی از تلاش و ایثار بهشتی و از خود گذشتگی وی برای اعتلای شعائر دینی و ارزشهای اسلامی بود و همین کافی بود که شهادت او را در نگاه امام خمینی ناچیز قلمداد نماید. در آستانه چهلمین سالروز شهادت مظلومانه آیتالله بهشتی و جمعی از یاران انقلاب، مروری بر بیانات امام خمینی درباره شهدای این حادثه عظیم داریم و شما را به مطالعه آن دعوت مینمائیم.
***
البته این پیشامد(1) برای همه ملت ما ناگوار بود و یک اشخاصی که برای خدمت خودشان را حاضر کرده بودند و خدمتگزار این کشور بودند، اشخاصی بودند که آن قدری که من از آنها میشناسم از ابرار(2) بودهاند، از اشخاص متعهد بودهاند که در راس آنها مرحوم شهید بهشتی است. ایشان را من بیست سال بیشتر میشناختم. مراتب فضل ایشان و مراتب تفکر ایشان و مراتب تعهد ایشان بر من معلوم بود. و آنچه که من راجع به ایشان متاثر هستم، شهادت ایشان در مقابل او ناچیز است و آن مظلومیت ایشان در این کشور بود. مخالفین انقلاب، افرادی[را] که بیشتر متعهدند، موثرتر در انقلاباند، آنها را بیشتر مورد هدف قرار دادهاند. ایشان مورد هدف اجانب و وابستگان به آنها در طول زندگی بود. تهمتها؛ تهمتهای ناگوار به ایشان میزدند! از آقای بهشتی اینها میخواستند موجود ستمکار دیکتاتور معرفی کنند، در صورتی که من بیش از بیست سال ایشان را میشناختم و بر خلاف آنچه این بیانصافها در سرتاسر کشور تبلیغ کردند و "مرگ بر بهشتی" گفتند، من او را یک فرد متعهد، مجتهد، متعهد، متدین، علاقهمند به ملت، علاقهمند به اسلام و به درد بخور برای جامعه خودمان میدانستم. و شما گمان نکنید که این آقایان که وارد شدند در این شغلهای دولتی، اینها یک اشخاصی بودند یا هستند که راهی برای استفاده جز این مقام ندارند؛ اینها هر کدام اشخاص متعهدی بودند که در پیش مردم مقام داشتند، در پیش روحانیت مقام بزرگ داشتند، و این طور نبود که وا خورده باشند که بخواهند بیایند اینجا انحصار طلب باشند. خدا انصاف بدهد به آنهایی که انحصارطلب بودند و میخواستند بهشتی و خامنهای و رفسنجانی و امثال اینها را از صحنه خارج کنند. اینها رفتند به آقای بهشتی و این جمعی که در این واقعه؛ در این واقعه فجیع[که] به دست عمّال آمریکا و به دست اشخاصی که کسی [که] «شناخت»(3) آنها را خوانده باشد، میداند که به هیچ یک از اصول اسلامی اعتقاد نداشتند، [درست شده بود،] به دست اینها شهید شدند و به درگاه خدا شتافتند وَنَحْنُ اِنْ شاءَالله بِهِمْ لاحِقُون.(4)
از صدر اسلام تاکنون دو طریقه، دو خط بوده است: یک خط، خط اشخاص راحتطلب که تمام همّشان به این است که یک طعمهای پیدا بکنند و بخورند و بخوابند و عبادت خدا هم آنهایی که مسلمان بودند، میکردند، اما مقدم بر هر چیزی در نظر آنها راحتطلبی بود. در صدر اسلام، از این اشخاص بودند. وقتی که حضرت سیدالشهدا ـ سلاماللهعلیه ـ میخواستند مسافرت کنند به این سفر عظیم، بعضی از اینها نصیحت میکردند که برای چه، شما اینجا هستید، مامونید و حاصل، بنشینید و بخورید و بخوابید. و از همانها بعضی قماشها بودند که اشکال هم میکردند که یک قدرت بزرگی را در مقابلش چرا یک عده کمی قیام میکنند. این در طول تاریخ تا حالا بوده است. از اول نهضت اسلامی، ما شاهد اشخاصی که به این وضع بودهاند، راحت را بر هر چیزی مقدم میداشتهاند، تکلیف را این میدانستند که نمازی بخوانند و روزهای بگیرند و بنشینند در منزلشان ذکری بگویند و فکری بکنند و چنانچه یک اشخاص انحرافی هم باشند غیبت بکنند، بروند عبادتشان را بکنند و بنشینند و در مجالسشان غیبت بکنند، تهمت بزنند،[بودهایم.] این یک راهی بود که یک دستهای از مردم داشتند که تمام آمال آنها این بود که آدم اینجا این چند روزی که هست، خوب استراحت بکند و بنشیند در خانهاش عبادت بکند. اسلام را خلاصه کرده بودند در عبادات؛ مثلاً، نماز و روزه و امثال اینها. برای اسلام هم غیر از این، خیلی، نه اطلاعات صحیح داشتند و نه ارزشی قائل بودند. همان باید در منزلها بنشینند و نگاه کنند و به دیگران اشکال کنند. در آن وقتی که اول نهضت بود، یک شخص سرشناس از این اشخاص گفته بود که ایرانیها دیوانه شدهاند! قیام در مقابل محمدرضا را و ایستادگی در مقابل ظلم را، با تعبیر دیوانگی، یکی از اشخاص سرشناس معرفی کردند. آن کاسب یا تاجری که در منزل او بود و از او شنید این را، گفته بود که آقا، بعضی از اینها مردم کذا و کذا هستند و اینها بعضیشان هم شهید شدهاند. آن آقای سرشناس گفته بود: این از خریتشان بوده است! آدم که نمیرود در توی خیابان مقابل مسلسل بایستد! و همان آقای سرشناس پروندهاش از ساواک بیرون آمده و آن وقتی که جوانهای ما در خیابانها کشته میشدند، انگشتر برای سلامت محمدرضا فرستاده بود. یک دسته این طورند که حضرت امیر ـ سلاماللهعلیه ـ از اینها تعبیر میکند که اینها همّشان علفشان است(5)؛ مثل حیواناتی که همّشان این است که شکمشان سیر بشود، شهواتشان را بر همه چیز مقدم میدارند؛ نماز هم میخوانند و روزه هم میگیرند و عبادات شرعی را هم بجا میآورند، لکن این طور است وضع تفکر که انسان نباید خودش را در معرض یک خطری، در معرض یک چیزی قرار بدهد و این کاری که این ملت شریف اسلام کردند، این کار یک کار جنونآمیز بوده است! یک دسته دیگر هم انبیا بودهاند و اولیای بزرگ. آن هم یک مکتبی بود و یک خطی بود؛ تمام عمرشان را صرف میکردند در اینکه با ظلمها و با چیزهایی که در ممالک دنیا واقع میشود، همّشان را اینها صرف میکردند درمقابله با اینها. کسی که تاریخ انبیا را دیده باشد و تاریخ اسلام را دیده باشد و تاریخ زندگی حضرت رسول ـ سلاماللهعلیه ـ را و ائمه اطهار و اصحاب رسولالله را دیده باشد،میبیند که اینها از اوّلی که وارد شدند در میدان و به حد بلوغ رسیدند و رسول اکرم از اوّلی که این رسالت به او محول شد تا آن وقتی که در بستر مرگ خوابیده بود یا شهادت، بین این بستر و آن بعثت، تمام فعالیت بوده است، جنگ بوده، دفاع بوده. و کسی که زندگی امیرالمومنین ـ سلاماللهعلیه ـ را مشاهده کند نیز [میبیند] همینطور بوده؛ جهاددر راه خدا و جهاد در راه احکام خدا بوده است. و سایر ائمه ـ علیهمالسلام ـ البته آن که از همه بارزتر و معروفتر است سیدالشهدا ـ سلاماللهعلیه ـ است. اگر وضع تفکر سیدالشهدا ـ سلاماللهعلیه ـ مثل بعض مقدسین زمان خودش بود، آنها طرحشان این بود که بماند همان در جوار حضرت رسول ـ سلاماللهعلیه ـ و عبادت کند. اگر وضع تفکر مولا هم این طور بود، کربلایی پیش نمیآمد؛ یک راحتطلبی بود و کنارهگیری از جامعه و دعا و ذکر بود، لکن وضع تفکر جور دیگری بود. چنانچه ائمه ما ـ علیهمالسلام ـ سازش میکردند با اهل ظلم و ستم، احتراماتشان بسیار زیاد بود، خلفا حاضر بودند که آنها را هر جور احترام میخواهند بکنند که آنها دست از دعوتشان بردارند. حضرت موسی بن جعفر همینطور من باب اتفاق نبود که چندین سال در حبس به سر برد و تبعید بعض ائمه و احضار از مدینه، بردنشان به محل خلیفه،(6) همچو نبود که اینها یک مردم عادی باشند که همین بنشینند و درسی بخوانند و درسی بگویند و مطالعهای بکنند و عبادت خدا را بکنند و در جوار رسول خدا عبادت کنند. اگر طرز افکار آنها هم این بود، این مذهب یک مذهبی که در مقابل ظلم در طول تاریخ واقع شده است، نبود. این دو رشته از اول خلقت تا حالا بوده است؛ رشته تعهد به اسلام و ایستادگی در مقابل ظلم و ستم و دیکتاتوری و قدرتهای شیطانی و سازش. من در طول این نهضت، اشخاصی را [دیدم،] بسیار هم مردم نماز خوان و ملا و معتبر و اینها [بودند،] لکن در همان یورش اول که سازمان امنیت برد و یک دستهای را اذیت کرد و زد، راحتطلبی را برداشتند و انتخاب کردند و کنار نشستند؛ حالا یا ساکت کنار نشستند یا بعضی هم ساکت نشدند و کنار نشستند؛ یعنی، موافقت کردند با دستگاه. این دستهای که خودشان را از اول مهیا کردند برای مقابله؛ مقابله با ظلم، این دسته از اول توجه به این معنا داشتند که این مقابله زحمت دارد، این مقابله شهادت دارد، این مقابله حبس دارد. اینها در حبس هم بعضیشان میرفتند و آن زجرها را میکشیدند، قدمشان که ازحبس بیرون میآمد، میرفتند سراغ باز مقابله؛ برای اینکه این یک مکتبی بود و یک خطی بود؛ خطی که ترسیمش را انبیا از صدر عالم کردهاند؛ آن انبیایی که در آتش سوزاندند آنها را و ارّه کردند آنها را و آنها اگر میخواستند که آن خط خودشان را منحرف کنند، خیلی هم محترم بودند. این آقایانی که در این مسائل وارد بودند، متوجه این معنا بودند که در زمان محمد رضا معلوم بود که هر کس هر عملی بکند، هر حرفی بزند، این درحبس است و در شکنجه است و در کذا، لکن اینها حبس را میرفتند، شکنجه را میدیدند، بیرون میآمدند و باز همان پست را اداره میکردند.
ما نباید تصور این را بکنیم که این ابر قدرتها از ما دست برداشتهاند. ملتی که میخواهد زنده باشد و میخواهد مستقل باشد و نوکر نباشد، وابسته نباشد و میخواهد آزاد باشد و تحت سلطه نباشد، این ملت باید مهیا باشد برای همه چیز. اگر راحتطلبی را میخواهد ملت، از زمان محمدرضا بهتر از همه این بود که ظهر بیایند نماز بخوانند با امام جماعتشان و امام جماعت برود سراغ کارش و شما بروید سراغ کسبتان. راحتطلبی این را اقتضا میکرد، حالا هم باز همان رژیم بود و همان بساط بود و شما هم نانتان را میخوردید و آبتان را میخوردید و شمیرانتان را هم میرفتید و کارهای عادیتان را انجام میدادید، لکن تکلیف هم این است؟ در مقابل خدا هم میشود انسان عذر بیخودی بتراشد؟ فرضاً که حالا کسی عذر تراشید به اینکه خوب، ما دیدیم که وقتی وارد بودیم در این امور، از همه اطراف کشورهای وابسته به آمریکا و شوروی و افراد وابسته به اینها از داخل و خارج مزاحمت ایجاد میکنند، میکشند افراد را، بمب میگذارند و چه میکنند، هجوم میکنند و وارد کشور میشوند، خوب، تکلیف چیست؟ تکلیف این است که حالا ما رها کنیم آن طریقه اسلام را و آن طریقه انبیا را و راحتطلبی را انتخاب کنیم و چند روز ادامه زندگی حیوانی بدهیم؟! با حیوانات فرق نداشته باشیم؟! حیوانات هماِنْ مِنْ شَیءٍ اِلاّ یسَبِّحُ بِحَمْدِه؛(7) آنها هم ذکر و تسبیح دارند، لکن همّشان علفشان است. انسان هم باید این طوری باشد که همّش علفش باشد و هر چه ذلت و خواری است تن به آن بدهد؛ برای اینکه چند روز زندگی مرفه بکند؟! این زندگیای است که بعضی انتخاب کردهاند برای خودشان و آن وقت این جوانهای ما، که در جبهه و پشت جبهه، مشغول به فعالیت هستند و این جهاد سازندگی که شما آقایان از اجزای آن هستید، روز و شب خودتان را برای این ملت صرف میکنید، آنها کنار بنشینند و بگویند که اینها مجنون شدهاند! کنار بنشینند و اعلامیه بدهند، روشنفکرشان اعلامیه بدهد، روشنفکرشان صحبت کند و محکوم کند! خوب، در مقابل رفقای خودشان البته مینشینند و حرفهایی میزنند، برای خودشان هم تکلیف شرعی معین میکنند، اما در مقابل خدا هم میشود انسان تکلیف شرعی درست کند؟! خدا را هم میشود اغفال کرد ـ نعوذباللّه؟! فرضاً ما و شما را اغفال کنند، این جنایاتی که الآن، امروز در کشور ما واقع میشود، این جنایات را صحه بر آن میگذارند یا مخالف هستند؛ اگر صحه میگذارند و امثال اینهایی که شهید شدند، آنها [را] مستحق میدانند از برای قتل و از برای شهادت، پیش ما ـ فرضاً ـ گفتند که فلان آدم، آدم فاسدی بود و باید از بین برود، اما پیش خدا هم میشود این طور صحبت کرد؟ اینهایی که خدا را قبول دارند و اینها را محکوم نمیکنند، جواب خدا را چه میدهند؟ و آنهایی که نشستهاند در کمین و این جوانها و کودکهای ما را بازی میدهند و میفرستند در خیابانها به خرابکاری یا بازی میدهند و یک بمب دستشان میدهند، یک دختر، یک پسر بمب را دستش میدهند: برو بگذار کجا، اینهایی که در آن کنارها نشستهاند، انسانند اینها؟ یا سبعهایی هستند که خودشان جرات بیرون آمدن نمیکنند و اطفال مردم را میفرستند و خرابکاری میکنند؟ اینها گمان میکنند که ملت ما برای خاطر فلان شخص و فلان شخص قیام کرده است؟ شما کاری بکنید که پیغمبر اسلام را از صحنه خارج کنید! شما کاری بکنید که خدا را از صحنه خارج کنید! شما کاری بکنید که اولیای عظام خدا را از صحنه خارج کنید! شما کاری بکنید که مذهب تشیع را از صحنه خارج کنید! و الاّ مذهب تشیع و مذاهب اسلامی این مسائل را دیدهاند. مذهب خون و شمشیر است مذهب تشیع، و این تا آخر هست. منتها یک وقت وسایل فراهم نبوده برای بعضیها، لکن درصدد بودند که بشود و یک وقت هم وسایل فراهم شد و شد. حالایی که همچو قیام مردانه بزرگی رخ داده است. و این طور ملت ما برای همه چیز ایستاده است، حالا شما میتوانید با یک بمب و با کشتن یک شخصیت ـ ولو هر چه شخصیت بزرگی باشد ـ میتوانید ملت را هم از صحنه خارج کنید؟ یا اینکه ملت فریادش بیشتر میشود و مشتش گره بیشتر پیدا میکند و عزمش جزمتر میشود؟ شما باید این "اللهاکبر"ها را از مردم بگیرید!
چند نفر عزیز که بسیار خاطرشان عزیز است، گرفتن از ملت، ملت را عقب نمینشاند، صفها فشردهتر میشود، فریادها بیشتر میشود و مشتها گرهش محکمتر میشود. شما نمیتوانید با ترور بعضی شخصیتها، با بمب گذاشتن در بعضی جاها ـ هر جا باشد ـ نمیتوانید این ملت را از صحنه خارج کنید. این ملت سرتاسر کشور الآن در [صحنهاند.] الآن در تمام کشور در صحنه، مردم موجودند و با مشتهای گره کرده ایستادهاند در مقابل شما. ملتی که جوانش هر دو پایش را از دست داده و او را خواباندند و آوردند پیش من، معذلک، میگوید که دعا کنید که من شهید بشوم، ملتی که مادر شهید میآید و میگوید من اولاد دیگری هم دارم و برای شهادت حاضرم بدهم، ملتی که جوانهای او در جبههها نماز شب میخواند و جهاد فیسبیلالله میکند و این جهاد را برای خودش فخر میداند و زندگی ننگین فرصتطلبی و راحتطلبی را به کنار زده است و شب و روز خودش را در سنگر با آن هوای گرم و با آن بیآبی و با آن شدت میگذراند و پیشروی میکند، با کشتن من و امثال من کنار میرود این ملت؟! اشتباه دارید شماها؛ شمایی که دعوت میکنید به ایستادن در مقابل مردم. در مقابل این ملت، میخواهد کسی بایستد؟ اینهایی که دم از خلق میزنند و دم از شجاعت میزنند و دم از جنگجویی میزنند، چطور در کنار خانهها خزیدهاند و بچهها را وادار میکنند که بروند بمب بگذارند؟ این کار ابلهانه برای چیست؟ برای این است که شما خیال میکنید که حالا که این کار را کردید، دیگر ملت ما همه کنار میروند و صحنه را میگذارند برای شما؟ این اشتباه است.
دو روز پیش از این که سران ارتش اینجا بودند، با کمال جدیت از من میخواستند که به این اشخاصی که برای صلح رفت و آمد میکنند، بگویید نیایند اینجا، ما رها نخواهیم کرد، ما مثل حسین در جنگ وارد شدیم و مثل حسین باید به شهادت برسیم. من کراراً به این مادرها و پدرها و به این جوانهای گولخورده نصیحت کردم که اولاد خودتان را نصیحت کنید، اولاد خودتان را بازدارید از اینکه آلت دست جنایت جنایتکاران بشوند. و به این جوانهای گولخورده مکرر گفتم که شما طرز فکر این بزرگترها را ـ بهاصطلاح ـ و این سران را مشاهده کنید! این سران فاسد هیچکدام در صحنه نیستند، همه در زیر، در کنج خانهها و در زیر زمینها هستند و شما را آلت قرار دادند که شما بروید و خون مردم را بریزید و خون خودتان ریخته بشود، صحنه برای آنها درست بشود که آنها بیایند بیرون صحنه را برای آمریکا درست کنند. بیدار بشوید یک قدری! این تلاشهای احمقانهای که اینها میکنند، خیال میکنند که به مجرد اینکه این افراد لایق را بردند از بین، ملت ما دیگر میرود کنار، در ملت ما افراد لایق هست و میآید جای آنها. آنها برای همین شهادت وارد شده بودند در جبهه، در این صحنهها و ملت ما هم برای شهادت وارد شده است در صحنه. اگر بنا بود که به مجرد اینکه یک امری واقع میشد ناگوار، ما کنار میرفتیم و ملت کنار میرفت، این از اول نمیآمد در صحنه. ملتی که بچه چند سالهاش با موتور سیکلت میزند به تانک و زیر تانک میرود، این به کشته شدن یک نفر یا دو نفر یا صد نفر یا هزار نفر کنار مینشیند؟! اینها باید به عدد افراد این ملت، به عدد افراد جوان و رزمنده این ملت بمب تهیه کنند، و الاّ یک بمبی دزدکی زیر یک منزل گذاشتن و یک نفر، چند نفر ابرار را، چند نفر اشخاص متعهد به اسلام را، فداکار را از بین بردن، که ملت را از بین نمیبرد. ملت یک دریای بزرگی است و این دریای بزرگ هست و به جای اشخاصی که از صحنه آنها با شهادت بیرون میروند و جنایتکاران آنها را از صحنه بیرون میکنند، به جای آنها باز افراد میآیند و این سیل خروشان هست تا اینکه آمریکا را و سایر کشورهایی که میخواهند ما را طعمه کنند، قطع طمع همه آنها را بکنند.
ما به این طور کارهای بچگانه؛ کارهایی که معلوم است از روی ضعف پیش آمده؛ کارهایی که معلوم است که نفسهای آخر را دارند میکشند، از صحنه خارج نمیشویم ما. ما اگر آمده بودیم برای اینکه یک زندگی مرفهی بکنیم، بله، وقتی میدیدیم که یک کسی را یا چند کس را کشتند، ترور کردند، خوب، راحتطلبی این بود که دیگر نیاییم. و شما، صدها نفر شما را، چندین هزار افراد شما را محمدرضا در خیابانها کشت و شما از صحنه خارج نشدید. الآن هم در صحنههای جنگ، هر روز برادران ما، برادران متعهد ما، برادرانی که ما باید از آنها در این امور عبرت بگیریم، این برادران کشته میشوند و جای آنها را یک صف دیگر میگیرد. شما اشتباه دارید، احمقانه عمل میکنید. یک روز میگویید که «بحث آزاد» وقتی بحث آزاد پیش میآید نمیآیید، فرار میکنید. یک روز میگویید که اجازه بدهید که ما بیاییم در رادیو و تلویزیون چه بکنیم، اجازه هم بهتان بدهند، نمیآیید. یک روز هم میگویید که ما برای خلق میخواهیم زحمت بکشیم، خرمنهای مردم را آتش میزنید برای خلق، کارخانهها را از بین میبرید برای خلق، این خلق را میریزید در خیابانها و سر میبرید برای خلق! این خلقی که شما برای او این کار را میکنید؛ کیست؟ زندگی این مردم را شما میخواهید به هم بزنید، اگر بتوانید. آن خلقی که برای او عمل میکنید، خوب، جز این جمعیت ایران است؟ شما این جمعیت ایران را در مقابلش ایستادید. شما دعوت میکنید در مقابل این جمعیت، مردم بایستند. مردم در مقابل خودشان بایستند؟ یا شما گنهکارها را دعوت میکنید و شما مفسدین را دعوت میکنید برای مقابله؟ وقتی مقابله نمیتوانند بکنند میروند کنار و هی بمب میگذارند یک جایی. این دلیل بر این است که شما مرد جنگ نیستید و ادعا میکنید، مرد بحث آزاد نیستید و ادعایش را میکنید. در کتاب خودتان، از اسلام هیچ خبری نیست و همه اصول اسلام را تاویل میکنید به همین دنیا! همه چیز را بر میگردانید و ادعای اسلام میکنید! آن اسلامی که شما میگویید، چیست؟ مگر ملت ما از شماها دیگر میتوانند بازی بخورند؟ اینهایی که همحبسی شما بودند، آن قدر جنایات از شما سراغ دارند که اگر یک وقت فرصت پیدا کنند و بیایند در رادیو و تلویزیون بگویند، میفهمید شما که اینها چی بودند و چه جانورهایی هستند و بودند.
ما باز از خوف اینکه یک دسته جوان بازی خورده در بین اینها باشد و هست، از خوف این نمیتوانیم یک شدت عملی به خرج بدهیم، ولی ملت ما باید چشمهایش را باز کند و رفت و آمدهای مشکوک را تحت نظر بگیرد. شما ننشینید حالا که برای شما فقط پاسدارها عمل کنند؛ شما همه پاسدار اسلامید. ملت ما همه پاسدار اسلام هستند. باید همه مراقب باشند؛ همسایههای خودشان را هر خانهای تحت نظر بگیرد، رفت و آمدهای مشکوک را تحت نظر بگیرد. اگر دید یک مسئلهای در آنجا محتمل است باشد ـ ولو احتمال بدهد ـ باید اطلاع بدهد به مراکزی که در نزدیک آنجاست؛ کم توجه نباشد به این مسائل؛ سست نباشد در این مسائل. پیغمبر اسلام تا آن وقتی که در بستر مرگ خوابیده بود، جیشش را فرستاده بود و بیرون مدینه تجهیز کرده بود برای مقابله با کفار. آنهایی که اسلام را خلاصه میکنند در اینکه بخورند و بخوابند و یک نمازی بخوانند و یک روزهای بگیرند و در گرفتاری این ملت، در گرفتاری این جامعه دخالت نکنند، به حسب روایت رسول اکرم، اینها مسلم نیستند؛ کسی که اهتمام به امور مسلمین ندارد، در صحنه خودشان نیستند، آنهایی که در صحنه هستند آنها را انتقاد میکنند. مراجعه کنند اشخاص، گروهها به قلب خودشان، ببینند که این کاری که در تازگی واقع شد و این همه جوان ما و اشخاص برومند ما به شهادت رسید، آیا اینها در قلبشان احساس خشنودی میکنند؟ و من میدانم یک عدهای این طورند.
و من یک کلمه به برادران دادگاه و کسانی که رئیس زندان هستند و اشخاصی که زندانبان هستند، میگویم و آن اینکه این طور نباشد که یک جنایتی وقتی واقع شد، اینها آرامش خودشان را از دست بدهند و ـ خدای نخواسته ـ با زندانیانی که الآن هستند ـ ولو این زندانیان از همین گروههای فاسد باشند ـ با خشونت غیراسلامی عمل کنند. با آرامش و با احترام عمل کنند. لکن دادگاهها احکام را با دقت بررسی کنند و پروندهها را بررسی کنند و آنها را بر محکمهها بنشانند و از آنها استفسار کنند و با قاطعیت، هرچه باید بکنند، عمل کنند، لکن این طور نباشد که حالا از باب اینکه یک دستهای از ما به وسیله همین گروهها از بین رفته، حالا ما در حبس با اشخاصی که محبوس هستند ـ خدای نخواسته ـ به خلاف موازین اسلام عمل کنیم و من میدانم نمیکنند. گرچه آنهایی که باید به شما تهمت بزنند تهمت را میزنند، آنها کارهای اینها که در خیابانها کردند و مردم را آن طور، بیگناهها را آنطور کشتند، آنها را توجیه میکنند و محکوم نمیکنند، لکن این مصیبتهایی که بر جامعه ما وارد میشود، هیچ ابداً تفاوتی برایشان نمیکند، اگر نگویم که آنها در خلوت میگویند، خوب شد که اینها را کشتند! خداوند انشاءالله، همه ما را اصلاح کند؛ هواهای نفسانیه ما را سرکوب کند؛ ما را و ملت را مصممتر کند. همه در صحنه حاضر باشند؛ لکن آرامش را حفظ کنند. (صحیفه امام، ج14، ص 518 تا 528)
1- اشاره است به واقعه هفتم تیر و شهادت شهید مظلوم آیتالله بهشتی و یاران انقلاب.
2- نیکان، نیکو خصلتان.
3- «شناخت» یکی از کتابهای منتشره سازمان «منافقین» برای تبیین خط مشی و جهانبینی آنها.
4- واگر خدا بخواهد ما به ایشان میپیوندیم.
5- نهجالبلاغه؛ نامه 45 نامه به عثمان بن حُنَیف.
6- اشاره است به هجرت اجباری امام رضا علیهالسلام به محل خلافت مامون عباسی، یعنی شهر مرو در خراسان بزرگ.
7- سوره اسراء، آیه 44: موجودی نیست مگر آنکه به حمد و سپاس خداوند، تسبیحگوی است.
*مرحوم شهید بهشتی را من بیست سال بیشتر میشناختم. مراتب فضل ایشان و مراتب تفکر ایشان و مراتب تعهد ایشان بر من معلوم بود. و آنچه که من راجع به ایشان متاثر هستم، شهادت ایشان در مقابل او ناچیز است و آن مظلومیت ایشان در این کشور بود
*خدا انصاف بدهد به آنهایی که انحصارطلب بودند و میخواستند بهشتی و خامنهای و رفسنجانی و امثال اینها را از صحنه خارج کنند
*چند نفر عزیز را گرفتن از ملت که بسیار خاطرشان عزیز است، ملت را عقب نمینشاند، صفها فشردهتر میشود، فریادها بیشتر میشود و مشتها گرهش محکمتر میشود. شما نمیتوانید با ترور بعضی شخصیتها این ملت را از صحنه خارج کنید
*دستهای که خودشان را از اول مهیا کردند برای مقابله با ظلم، این دسته از اول توجه داشتند که این مقابله زحمت دارد، این مقابله شهادت دارد، این مقابله حبس دارد.
*جمهوری اسلامی
|