احمدینژاد، مردم را از دولتش راضي خواند! از همان روز 22 اردیبهشت ماه که با جمعی از یاران و هوادارانش از میدان 72 نارمک به سوی ساختمان وزارت کشور رفت، موضع صریح خود را در صورت ردصلاحیتش توسط شورای نگهبان اینگونه اعلام کرد: «درصورت ردصلاحیتم در انتخابات شرکت نمیکنم و از هیچ کسی حمایت نمیکنم»؛ رد صـــلاحیتی که البـــــته از پیش قابلحدس بود. محمود احمدینژاد که در هنگام ثبتنام برای کاندیداتوری انتخابات 1400، از ایجاد هیچ حاشیهای از جمله درگیری فیزیکی محافظان و همراهانش با مسئولان ستاد انتخابات کشور تا بالا رفتن از نردههای وزارت کشور، فروگذاری نکرد، اکنون دوباره مهر ردصلاحیت شورای نگهبان بر پیشانی وی نقش بسته است و گویا پسلرزههای ردصلاحیت وی همچنان ادامه خواد داشت؛ چرا که وبسایت بهار منتسب به محمود احمدینژاد این ادعا را کرده است که پیش از اعلام رسمی اسامی نامزدهای تایید شده در شورای نگهبان، سردار حسین نجات فرمانده قرارگاه ثارا... و مسئول امنیت شهر تهران روز سوم خرداد ماه، به منزل احمدینژاد رفته و خبر ردصلاحیتش را به او داده است و بنا بر ادعای وبسایت بهار، سردار نجات از احمدینژاد خواستار همکاری و سکوت و همراهی شده و گفته تمایلی به بازداشت حامیان احمدینژاد ندارد. اما با مشخص شدن کاندیداهای تاییدصلاحیتشده توسط شورای نگهبان، رئیسجمهور سابق کشور به سردار نجات واکنش نشان داده است.
شرایط برای گرفتن امتیازات سنگین دشمن از نظام فراهم شده
احمدینژاد در بخش آغازین متن منتشر شده گفته است: «عدهای بهجد، دنبال ردصلاحیت من هستند. چرا باید مرا رد کنند؟ چنین حقی را هیچکس ندارد و من این عمل ناحق را هرگز نه تایید و نه در برابر آن سکوت میکنم.» در بخش دیگری عنوان شده: «دشمن به این نتیجه رسیده است که شرایط برای گرفتن امتیازات سنگین از نظام کاملا فراهم شده است... ادامه فشار اقتصادی شدیدتر و اساسیتر و با توجه به دور شدن مردم از نظام که هر روز در حال بیشتر شدن است، هم انحلال سپاه و هم حذف نظارت شورای نگهبان و همچنین انتخابات با نظارت خارجی را خواهند خواست و بعد هم که معلوم است کار را در مسیر تغییر نظام و رفراندوم میاندازند.»
من چرا باید رد شوم؟
او ضمن تاکید بر اینکه مردم توقع شرکت او در انتخابات را دارند، گفته است: «من چرا باید رد شوم؟ به چه گناهی؟ آیا بهسزای ایستادگی پای ارزشها و آرمانهای انقلاب؟ آیا بهسزای تلاش برای نشان دادن کارآمدی شعارهای انقلاب، خدمت به مردم و بهسزای سر دست گرفتن شعائر؟ کسانی که میخواهند مرا رد کنند، خودشان جواب ملت را بدهند. آیا از من انتظار دارند به خاطر ردصلاحیت خودم، برای آنها هورا بکشم؟» احمدینژاد در ادامه عنوان کرده است: «اگر نمیآمدم خلاف مردانگی بود؛ ولی حالا برگشتن از میانه راه، یک ناجوانمردی آشکار و بزرگ است... دلیل ردصلاحیت و مسئولیت عواقب آن را از عوامل ردصلاحیت، آشکارا و علنی مطالبه خواهم کرد.»
دست گرفتن قدرت، به مدد مهندسی انتخابات
او ضمن تاکید بر اینکه تجمعات و حرکات اعتراضی را در واکنش به ردصلاحیتش تایید نمیکند، اضافه کرده است: «درسال 84 مخالفین من تلاش بسیاری کردند تا با یک بازی سیاسی، مانع از ورود من و افکار انقلابی و ارزشی، به عرصه مدیریت بالای کشور بشوند که به لطف خدا و بیداری مردم، توطئه آنها بینتیجه ماند... . وقتی دیدند دولت، سرحال و قدرتمند به پیش میرود و با همبستگی بین مردم و نظام، راه پیشرفت و خدمت، هرچه گسترده میشود، شروع به کارشکنی کردند تا جایی که در سال 88 وقتی دیدند امکان رقابت ندارند، به قصد دعوا و جدال آمدند که بازهم به لطف خدا و بیداری مردم شکست خوردند. به مدد مهندسی انتخابات در سالهای 92 و 96 قدرت را برای دو دوره در دست گرفتند؛ ولیکن برخلاف ادعاهایشان، بدترین و ناسالمترین وضعیت و فاسدترین نوع مدیریت را به نمایش گذاشتند و به شدت از مردم فاصله گرفتند و اکنون درسال 1400 از نظر محبوبیت در پایینترین سطح ممکن نیز قرار گرفتهاند.»
سرنوشت بقایی و مشایی
احمدینژاد در بخش پایانی این متن نیروهای انقلابی را مخاطب خود قرار داده و گفته است: «من در دوران دولتهای نهم و دهم کمکهای بسیاری به سپاه از جهات مختلف انجام دادم و بارها به خاطر این کار از سوی گروههای سیاسی و مخالفین داخل و خارج شماتت شدم. اما دولت روحانی کمکها را قطع کرد و محدودیت هم بهوجود آورد. دولت روحانی در چهار سال اول بهطور مکرر هرچه میخواست علیه ما گفت. چرا سپاه و رسانههایش هیچ حمایتی از ما نکردند و برعکس، همسو با آنان علیه ما تبلیغات سوء انجام دادند؟» رئیسجمهور پیشین ایران با تاکید بر اینکه همیشه از سپاه حمایت کرده است، افزود: « وقتی شب عید، اطلاعات سپاه پول برای پرداخت حقوق پرسنل نداشت، به آنها پول رساندم اما به جایش آقای بقایی که زحمت این کار را کشیده بود به اتهام واهی حیف و میل بیتالمال دستگیر و محکوم میکنند و بلایی سرش میآورند که روزانه دهها قرص اعصاب میخورد و نمیتواند تعادلش را در راه رفتن حفظ کند و از انجام امور شخصی و خانوادگی خود ناتوان است. همچنین برادر دیگرم آقای مشایی را آنقدر تحتفشار قرار دادند که امروز در نقطه نامعلومی در شمال کشور خود را از جامعه کنار کشیده و به تنهایی زندگی میکند.»
*آرمان ملی
|