تاريخ انتشار: 27 ارديبهشت 1400 ساعت 00:59:50
معمای ملک فیصل

در ایران مهمترین مانع درک جایگاه ملک فیصل در مبارزه با اسرائیل احتمالا پیش فرضها و کلیشه های نگاه به عربستان و پادشاهی حاکم بر آن است. از چشم اندازی ایرانی، سخت است تصور شود یک پادشاه عربستان، یک عضو خاندان سعودی، یک دوست آمریکا یا یک وهابی (مادر فیصل، نوه محمد عبدالوهاب عالم مشهور وهابی است) بتواند به چنین جایگاهی دست یابد.

چندی پیش (در سال ۲۰۱۷ میلادی)، مبارزه با اسرائیل (و صهیونیسم) – که عملا از زمان اشغال سرزمین فلسطین توسط استعمار انگلستان در سال ۱۹۱۷ و همدستی آن با صهیونیسم و صدور اعلامیه بالفور به نفع آن آغاز شده بود - صد ساله شد. اگر چه بار اصلی مبارزه در این صدسال نبرد نابرابر با صهیونیسم بر دوش ملت فلسطین بوده است، اما سایر ملتهای منطقه نیز در این مبارزه نقش فعالی داشته و قهرمانان بسیاری را تقدیم آرمان آزادی فلسطین نموده اند.

اما قهرمان مبارزه با اسرائیل کیست؟ آیا پاسخ واحدی به این سوال وجود دارد؟ آیا همه ملتهای مسلمان نظر یکسانی در مورد قهرمان یا قهرمانان مبارزه با اسرائیل دارند؟ پاسخ دقیق به چنین پرسشی مستلزم اجرای یک نظرسنجی گسترده در میان همه ملتهای مسلمان است تا از خلال آن، نظر آنها در مورد قهرمان مبارزه با اسرائیل مشخص گردد. بدون انجام این نظرسنجی و در غیاب نتایج آن، با استفاده از معلومات موجود و اطلاعات در دسترس می توان دو نتیجه احتمالی (و مهم) چنین نظرسنجی را با اطمینان بالایی مطرح کرد:

اولا قهرمانان مبارزه با اسرائیل به یک ملت، به یک کشور، به یک مذهب، به یک تفکر، به یک ایدئولوژی و حتی به یک دین تعلق ندارند. قهرمانان مبارزه با اسرائیل را می توان در گستره وسیعی از افکار و عقاید مختلف موجود در منطقه دید. بسیاری از آنها مسلمان هستند اما کم نیستند قهرمانانی که از مسیحیت و حتی یهودیت برخاسته اند. بسیاری از آنها عرب هستند اما قهرمانان فارس، ترک، پاکستانی و ... هم کم شمار نیستند. قهرمانان مبارزه با اسرائیل به مذاهب و مواضع سیاسی متفاوت و گاه متضادی تعلق دارند و اصلا نمی توان این قهرمانان را در انحصار گروه یا ملت یا مذهب خاصی قرار داد. در میان قهرمانان مبارزه با اسرائیل شهید حاج قاسم سلیمانی شیعی، حاج امین الحسینی سنی، عزالدین قسام صوفی، شیخ احمد یاسین اخوانی، شیخ سعید شعبان سلفی، سمیر قنطار دروزی، حافظ اسد علوی، ادوارد سعید مسیحی، ایلان پاپه یهودی، جمال عبدالناصر ناسیونالیست، غسان کنفانی مارکسیست، جرج حبش کمونیست و شخصیتهایی از اعتقادات سکولار و نیز حضور دارند.

ثانیا برغم این تنوع چشمگیر، هر ملتی، هر عقیده ای و هر طایفه ای در جهان اسلام مایل است قهرمان مبارزه با اسرائیل را از خود بداند و قهرمان خود را قهرمان واقعی مبارزه با اسرائیل بشمار آورد. در این وادی عربها از قهرمانان عرب دم می زنند، ایرانی ها به قهرمان ایرانی افتخار می کنند و هر ملتی به قهرمانان خود می نازد. این واقعیت قابل فهم، در سطوحی ابعاد غیرقابل فهم و غیرقابل توجیهی پیدا می کند: ملتها و افکار مختلف (که به قهرمان خود دل بسته اند) قهرمانان ملتها و اقوام و افکار دیگر را به حساب نمی آورند و به رسمیت نمی شناسند. یا آنها را قهرمان واقعی مبارزه نمی دانند. در واقع برای اثبات خود به انکار دیگران روی می آورند. از این بدتر گروهی افراطی هستند که نه تنها قهرمانان ملتها یا افکار دیگر را نادیده می گیرند بلکه جایگاه آنها (در مبارزه با اسرائیل) را تخطئه نموده و مبارزه آنها را زیر سوال می برند. برخی از این افراطیون (که جسارت را به حد اعلا رسانده) حقیقت را قلب نموده، آنها را به همکاری و همدستی با رژیم صهیونیستی و خیانت به آرمان فلسطین متهم می کنند. برای بسیاری از فرق و عقاید موجود در منطقه، به ویژه اقشار متعصب و افراطی آن، سخت است بتوانند بپذیرند افکار رقیب و عقاید دیگر می توانند مبارزه ای واقعی و صادقانه با اسرائیل داشته باشند. این امر در میان ملتهایی که گرفتار سوء ظن و بدبینی بیشتری نسبت به سایرین هستند، شدیدتر شده و در مواردی ابعاد فاجعه باری پیدا می کند.

ما ایرانیها نیز از این واقعیت تلخ حاکم بر سرزمینهای اسلامی مستثنی نیستیم. در ایران هم نگاهها به مبارزه با اسرائیل و قهرمانان آن بشدت متاثر از ارزشهای خودی، ملی و ایدئولوژیکی است. به گونه ای که غالبا قهرمانان خود را برتر از دیگران می دانیم و برای مبارزه و قهرمانان دیگران شان زیادی قائل نیستیم. یک مورد مشخص از این واقعیت، نگاه ایرانی به ملک فیصل قهرمان عربستانی مبارزه با اسرائیل است. مطمئن هستم یک نظرسنجی بیطرفانه و دقیق نشان خواهد داد سهم بسیار اندکی از جامعه ایرانی ملک فیصل را در حد و اندازه های یک قهرمان مبارزه و حتی یک مبارز راه آزادی فلسطین می دانند. اصلا بعید است قاطبه آنها قائل به وجود قهرمانی عربستانی در میدان مبارزه با اسرائیل باشند.

برای بنده که سالهاست بطور تخصصی و آکادمیک مبارزه ملتهای منطقه با اسرائیل را دنبال می کنم، ملک فیصل پادشاه فقید عربستان یک کشف فوق العاده و هیجان آور بوده است. مطالعات همه سالهای گذشته اجازه داد ابعاد جدید و بزرگی از نقش پراهمیت این مرد در مبارزه با اسرائیل آشکار شود و از این طرف بی اعتنایی و بی توجهی محافل ایرانی به موقعیت این شخصیت در مبارزه با اسرائیل و حتی انکار آن به درد بزرگتر و غیرقابل تحمل تری بدل شده است. از اینرو این مقاله برای گفتگویی با جامعه ایرانی، به ویژه جامعه حامیان آرمان آزادی فلسطین در کشور، در نظر گرفته شده تا دلایل موجود در زمینه جایگاه ویژه ملک فیصل در مبارزه با اسرائیل مطرح شده و مورد نقد و راستی آزمایی قرار گیرد. در این مقاله تلاش شده است موضوع نقش ملک فیصل (در مبارزه علیه اسرائیل) از چشم انداز مدارک و دلایل مثبت مورد توجه قرار گیرد. چشم اندازهای دیگری نیز برای دیدن موضوع مزبور قابل تصور است. طرح دیدگاهها و چشم اندازهای مختلف و تضارب آرای متفاوت می تواند زمینه ارزیابی واقع بینانه و دقیق موضوع را فراهم نماید. از اینرو نویسنده سایر دیدگاههای موجود را به نقد این مقاله و مدعای اصلی آن دعوت می نماید. نتایج بررسیها و تحقیقات نویسنده در این باره ما را، در ایران، به تامل و تجدیدنظر فرا می خواند و اصلاح نگاه ایرانی به ملک فیصل را به عنوان ضرورتی انکارناپذیر معرفی می نماید. مطالب این مقاله در چند بخش زیر دسته بندی شده و به ترتیب مواضع، اقدامات و دستاوردهای ملک فیصل در مبارزه با اسرائیل مطرح می گردد.

مواضع ملک فیصل در زمینه مبارزه با اسرائیل:

«أيُها الإخوة المسلمون! إن القدس الشريف يناديكم ويستغيثكم لتنقذوه من محنته ومما أُبتلي به، فماذا ننتظر وإلى متى ننتظر ومقدساتنا وحرمتنا تنتهك بأبشع صورة فماذا يخيفنا؟ هل نخشى الموت؟ وهل هناك موته أفضل وأكرم من أن يموت الإنسان مجاهداً في سبيل الله؟ ... أسال الله سبحانه وتعالى، أن يكتب لي الموت شهيداً في سبيله، أرجو أن تعذروني إذا أرتج على، فإنني حينما أتذكر حرمنا الشريف ومقدساتنا تنتهك وتستباح وتمثل فيها المفاسد والمعاصي والانحلال الخلقي فإنني أدعو الله مخلصاً إذا لم يكتب لنا الجهاد وتخليص هذه المقدسات ألا يبقيني لحظةً واحدة على الحياة».

سخنان بالا بخشی از آخرین سخنرانی ملک فیصل پیش از ترور و درگذشت وی در سال ۱۹۷۵ است. او در این سخنان در حالی که صدایش از گریه می لرزید، گفت: برادران مسلمان؛ قدس شریف فریاد می زند و از شما یاری می طلبد تا آن را از محنتی که در آن گرفتار آمده، نجات دهید. منتظر چه هستیم؟ تاکی منتظر می نشینیم؟ در حالیکه مقدسات ما و حریم ما به زشت ترین شکل ممکن مورد بی حرمتی و بی احترامی قرار می گیرد. از چه می ترسیم؟ آیا از مرگ هراس داریم؟ آیا مرگی برتر و شریف تر از مرگ در راه جهاد و برای خدا وجود دارد؟ … از خداوند سبحان می خواهم شهادت در این راه را برایم مقدر نماید. اگر صدایم می لرزد عذرخواهی می کنم؛ وقتی به یاد حرم شریف (مسجد الاقصی) و هتک حرمت مقدساتمان (در فلسطین) می افتم خالصانه از خداوند می خواهم اگر جهاد برای آزادی این مقدسات را نصیبم نمی کند، مرا برای لحظه ای زنده باقی نگذارد.

ملک فیصل در مناسبتهای بسیاری ملتهای مسلمان و امت اسلامی را مورد خطاب قرار داده و بر ضرورت جهادی مقدس علیه اسرائیل برای آزادی قدس و مقدسات مسلمانان در فلسطین سخن گفته است. وی در مناسبتی دیگر در ۲۸ مارس ۱۹۶۵ اعلام کرد: إننا نعتبر قضية فلسطين قضيتنا وقضية العرب الأولى، وإن فلسطين بالنسبة لنا أغلى من البترول كسلاح في المعركة إذا دعت الضرورة لذلك، وإن الشعب الفلسطيني لا بد أن يعود إلى وطنه حتى ولو كلفنا ذلك أرواحنا جميعا (ترجمه جمله آخر: ملت فلسطین باید به وطن خویش بازگردد حتی اگر در این راه همه ما فدا شویم). علاوه بر ملک فیصل، رهبران سایر کشورهای عربی و اسلامی در مناسبتهای متعدد سخنرانیهای غرایی علیه اسرائیل نموده و از مبارزات مردم فلسطین حمایت کرده اند. پرشورترین سخنان و عالیترین فرازهای چنین خطابه هایی اینک در اینترنت و منابع آن بویژه یوتیوب قابل دسترسی است. مرور این اظهارات می تواند نشان دهد در میان همه این سخنان تاثیرگذار و ماندگار، اظهارات ملک فیصل از صلابت خاصی برخوردار بوده و یادآور سخنرانی پرشور استاد شهید مرتضی مطهری در عاشورای ۱۳۴۸ است که در آن مردم ایران را به حمایت از آرمان فلسطین فراخواند. آنجا که فریاد برآورد: والله و بالله ما در برابر این قضیه‏ مسئولیم. به خدا قسم مسئولیت داریم. به خدا قسم ما غافل هستیم. والله قضیه ‏ای که دل پیغمبر اکرم را امروز خون کرده است، این قضیه است. داستانی که دل حسین بن علی را خون کرده، این قضیه است.

ملک فیصل نه تنها در مناسبتهای اسلامی و ملی و در حضور جمیعتهای مسلمان از حقوق مردم فلسطین دفاع کرده، بلکه همواره این سخنان را در مجامع بین المللی و در حضور دیگران نیز فریاد زده است. او در اجلاس سالیانه مجمع عمومی سازمان ملل (۱۹۶۳) وجود اسرائیل را مانع اصلی برقراری صلح در منطقه خاورمیانه قلمداد نمود (ما بدد السلام في المنطقة العربية هو القضية الفلسطينية و ظهور إسرائيل). وی همچنین در مصاحبه با شبکه بی بی سی (انگلیسی) آنگاه که از او در مورد آرزویش برای آینده خاورمیانه سوال شده بود، بدون تانی و با قاطعیت گفت: اول کل شی زوال اسرائیل!

مذاکرات ملک فیصل در زمینه مبارزه با اسرائیل:

ملک فیصل در طول دوران پادشاهی خود (از سال ۱۹۶۴ تا ۱۹۷۵) با سران و مقامات بسیاری ملاقات و مذاکره داشته است. در این مدت او بارها به کشورهای مختلف سفر نمود و از مقامات بسیاری در عربستان استقبال کرد. فیصل به دیپلماسی، گفتگو و مذاکره اعتقاد داشت و تلاش می کرد اهداف خود را از این طریق دنبال نماید. یک محور مهم مذاکرات وی با مقامات خارجی، مسئله فلسطین و ضرورت رفع اشغالگری اسرائیل بود. با توجه به مدارکی که دیده ام و خوانده ام بعید می داند بتوان زمامدار دیگری، در تمام تاریخ، یافت که این چنین مذاکراتش (با طرفهای خارجی) بر مسئله فلسطین متمرکز باشد. البته اگر در این امر رهبران فلسطینی مانند یاسر عرفات را (که بطور طبیعی دغدغه ای و دستورکاری جز مسئله فلسطین نداشتند) مستثنی نماییم. برخی از مذاکرات فیصل در این حوزه به داستانهای مشهوری بدل شده است. مذاکرات فیصل با مقامات آمریکایی، با نیکسون، با هنری کیسنجر (در باره تحریم نفتی آمریکا) و همچنین با ژنرال شارل دوگل رئیس جمهور فرانسه در این زمینه قابل ذکر است. محتوای این مذاکرات معمولا از سوی منابع دوطرف تایید شده و بخشی از آنها از خلال خاطرات (انتشار یافته) طرفهای مذاکره فیصل قابل استخراج است. همچنین در سالهای اخیر و پس از افشای اسناد ویکی لیکس مدارک بیشتری در مورد تلاش بی وقفه فیصل در مذاکرات با طرفهای خارجی برای حمایت از آرمان آزادی فلسطین بدست آمده است. در بند بعدی (مقاله) گزارشی کوتاه از مذاکرات ملک فیصل با رئیس جمهور فرانسه در سال ۱۹۶۷ (و چند روز قبل از جنگ شش روزه) منعکس می شود. دوگل تا این تاریخ مهمترین حامی اسرائیل در میان همه رهبران جهان بشمار می آمد. نیروی نظامی اسرائیل تا سال ۱۹۶۷ عمدتا به تسلیحات فرانسوی متکی بود و همچنین توان هسته ای اسرائیل به مدد و مساعدت فرانسه ساخته شده بود. فیصل شنیده بود دوگل مسیحی مذهبی است و به حمایت از اسرائیل اعتقاد قلبی دارد. در عین حال ملک فیصل دوگل را سیاستمداری می شناخت که به انتخاب راه درست (به معنای ارزشی و منطقی آن) گرایش دارد و بنابراین منطق و گفتگو می تواند بر وی تاثیرگذار باشد. ملک فیصل در این ملاقات تلاش موفق و تاثیرگذاری برای تغییر موضع دوگل داشت. در عمل فرانسه پس از ۱۹۶۷ از بزرگترین حامی اسرائیل به بزرگترین حامی (غربی) کشورهای عربی بدل شد. ناظران مذاکره ملک فیصل با دوگل را عامل موثری در این تحول تاریخی قلمداد می کنند. ژنرال دوگل، پس از این ملاقات، به تاثیر این مذاکره بر موضع فلسطینی او اعتراف کرده است. گزارشی مختصر از این مذاکرات (براساس خاطرات دکتر معروف الدوالیبی استاد حقوق، نخست وزیر اسبق سوریه و مشاور ملک فیصل) در پاراگراف بعدی مطرح می شود:

ژنرال دوگل: جناب پادشاه شما می خواهید اسرائیل را به دریا بیاندازید؟ اسرائیل (اینک) به یک واقعیت بدل شده است و همه در دنیا با این واقعیت کنار آمده اند. ملک فیصل پاسخ داد: جناب رئیس! از سخن شما تعجب می کنم. هیتلر پاریس را اشغال کرد و این اشغال به یک واقعیت بدل شد و همه در فرانسه، به جز شما، تسلیم آن شدند. مقاومت (علیه واقعیت موجود) باقی ماند تا بر آن پیروز شد. نه شما و نه ملت فرانسه در برابر واقعیت (اشغال فرانسه) سر خم نکرد. جای تعجب است که شما اینک از من می خواهید واقعیت (اشغال فلسطین) را بپذیرم. وای بر ضعیفان عالم اگر آنها این قاعده طلایی شما را بپذیرند که اگر اشغال قدرتمندان به واقعیت بدل شد، مشروعیت می یابد. دوگل ادامه داد: عالیجناب فراموش نکنید که یهودیان معتقدند فلسطین وطن اصلی آنهاست و جد اعلای آنها، یعقوب، در آنجا متولد شده است. ملک فیصل در جواب گفت: عالیجناب من از دوستداران جنابعالی هستم و برای شما احترام قائلم. زیرا شما را انسان متدین و مومنی می دانم. از دیدن اشخاصی که مخلصانه دینداری می ورزند، خشنود می شوم. بدون شک شما کتاب مقدس را می خوانید. در کتاب مقدس آمده است که یهودیها از مصر آمده و فلسطین را اشغال کردند. شهرهای فلسطین را به آتش کشیدند و مردان و زنان و کودکان این سرزمین را قتل عام کردند. چطور شما می گویید فلسطین کشور آنهاست. در حالیکه در این سرزمین اعراب کنعانی زندگی می کردند و یهودیها آنرا (اشغال و) استعمار کردند. شما می خواهید استعمار چهار هزار سال پیش را به فلسطین بازگردانید. اگر چنین است چرا تلاش نمی کنید استعمار (و اشغال) ایتالیا را به فرانسه بازگردانید که سه هزار سال پیش اتفاق افتاده است. آیا باید نقشه جهان را به نفع یهود اصلاح کرد؟ چرا نقشه جهان را به نفع ایتالیا اصلاح نکنیم که فرانسه و مدیترانه را تا انگلستان اشغال کرده بود؟ ما عربها دویست سال جنوب فرانسه را در اختیار داشتیم در حالیکه یهودیها بیش از هفتاد سال در فلسطین نبودند و سپس از آن بیرون رانده شدند. دوگل گفت اما یهودیها می گویند پدر آنها (ابراهیم) در فلسطین متولد شده است. فیصل پاسخ داد: عجب! الان ۱۵۰ کشور در فرانسه سفیر دارند و بسیاری از آنها در پاریس بچه دار می شوند. اگر این سفرا به کشور خود بازگردند و یکی از آنها به ریاست کشور متبوع خود برسد و مدعی پاریس شود با این استدلال که پاریس محل تولد آنهاست، شما چه می کنید و پاریس بیچاره (با این منطق) چه سرنوشتی خواهد داشت؟

اقدامات ملک فیصل در زمینه مبارزه با اسرائیل:

آنچه نقش ملک فیصل را در میدان مبارزه با اسرائیل برجسته و ممتاز نمود اظهارات و مذاکرات وی نبود، بلکه اقدامات مشخص او برای مبارزه با اسرائیل بود. این اقدامات از ابتدای تشکیل اسرائیل در سال ۱۹۴۸، زمانی که فیصل وزیر خارجه عربستان بود، آغاز شد. در این سال و در جریان تصویب قطعنامه تقسیم فلسطین (میان فلسطینی ها و یهودیان) در مجمع عمومی سازمان ملل متحد، آمریکا از این قطعنامه (که مورد مخالفت عربستان و کشورهای اسلامی بود) حمایت می نمود و برای تصویب آن بر کشورهای دیگر فشار زیادی وارد کرد. در واکنش به این موضع، فیصل خواهان قطع رابطه با آمریکا شد. این درخواست مورد تایید پادشاه وقت عربستان، ملک عبدالعزیز، قرار نگرفت. در موردی دیگر، و پس از حمله برق آسای اسرائیل به کشورهای عربی (مصر، سوریه و اردن) در سال ۱۹۶۷، سران عرب در خارطوم تشکیل جلسه دادند. در این جلسه با حمایت ملک فیصل موضع مشهور و تاریخی اعراب در برابر اسرائیل موسوم به لاءات الثلاثه (سه نه بزرگ به اسرائیل: نه به صلح با اسرائیل، نه به رسمیت شناختن اسرائیل و نه به گفتگو با اسرائیل) به تصویب رسید. پس از این جنگ، که کشورهای عربی در آن شکست سختی خوردند و بخش عمده توان نظامی و نیروی هوایی آنها نابود شد، ملک فیصل برغم دشمنی سرسختانه جمال عبدالناصر با پادشاهی عربستان به یاری او شتافت و با حمایت عربستان تخصیص حمایتهای مالی هنگفتی از این سه کشور شکست خورده به تصویب رسید. در جریان تصویب مصوبه مربوطه در اجلاس خارطوم، این کمکهای مالی «معونات» یا «مساعدات» خوانده شد. فیصل به این تعبیر اعتراض کرد و متواضعانه آن را التزامات (تعهدات) کشورهای کمک کننده نامید. این کمکها به مصر و سوریه امکان داد توان نظامی خود را بازسازی نموده و ارتش مجهز و آماده ای را برای حمله سال ۱۹۷۳ به اسرائیل تدارک ببینند. بدون این کمکها امکان تجهیز ارتشهای عربی و حمله قدرتمندانه و سنگین آنها در جنگ رمضان وجود نداشت. مشهورترین اقدام فیصل در مبارزه با اسرائیل، تحریم نفتی آمریکا و سایر کشورهای حامی اسرائیل است. در جریان جنگ ۱۹۷۳ که با پیشروی و پیروزی ارتشهای عربی آغاز شد، آمریکا به یاری اسرائیل شتافت و با برقراری پل هوایی بی سابقه ای، انبوهی از کمکهای نظامی آمریکا را روانه اسرائیل نمود. در سایه این کمکها، ارتش اسرائیل توانست توان خود را بازیافته و دست بالا را در برخی جبهه ها بدست آورد. در واکنش به این اقدام آمریکا، کشورهای عرب صادر کننده نفت به رهبری ملک فیصل، آمریکا و حامیان اسرائیل را تحریم کردند. این تحریم نفتی که ماهها بطول انجامید ضربه سختی به اقتصاد آمریکا و کشورهای غربی دیگری وارد نمود. آمریکا برای پایان دادن به این تحریم، ملک فیصل را تحت فشار سنگینی قرار داد و در این مسیر عربستان به مصادره اموال این کشور در آمریکا و حتی حمله نظامی تهدید شد. مشهور است ملک فیصل در پاسخ به این تهدیدات و در ملاقات با هنری کیسینجر وزیر خارجه وقت آمریکا گفت: (در صورت چنین هجومی) ما به چادرهایمان باز می گردیم و (چون گذشته) با شیر و خرما زندگی می کنیم اما شما بدون سوختی که اتومبیلهای شما را به حرکت درآورد، چه خواهید کرد؟ اهمیت این اقدام شجاعانه ملک فیصل آنگاه آشکار می شود که موقعیت آمریکا به عنوان مهمترین قدرت خارجی هم پیمان عربستان در نظر گرفته شود. عربستان در جهان دوقطبی جنگ سرد هیچگونه رابطه ای با شوروی و اردوگاه آن نداشت و کاملا در کنار قطب غربی قرار گرفته و به تسلیحات و امکانات آمریکایی متکی بود. تحریم نفتی مهمترین هم پیمان عربستان و فشار سهمگین اقتصادی بر آن، این اقدام ملک فیصل را حرکتی جسورانه و صادقانه (در مبارزه با اسرائیل) معرفی می نماید که در دنیای سیاستمداران حرفه ای (که غالبا منافع خود را بر هر امر دیگری ترجیح می دهند) کمیاب و یا نایاب است.

علاوه بر موارد فوق، ملک فیصل در تحولات مهم دیگری در مبارزه ملتهای منطقه با اسرائیل نقش درجه یک و تعیین کننده ای ایفا کرده است. پس از آتش زدن مسجدالاقصی در سال ۱۹۶۹، ملک فیصل تلاشهای گسترده ای را برای مقابله با این جنایت ضداسلامی آغاز نمود. تلاشهای خستگی ناپذیر او به تشکیل اولین نشست سران کشورهای اسلامی برای مقابله با اسرائیل انجامید. در این کنفرانس که در رباط پایتخت مراکش برگزار شد سران و مقامات عالیرتبه اغلب کشورهای اسلامی شرکت کردند و تصمیمات مهمی برای مبارزه با توسعه طلبی و تجاوزات اسرائیل اتخاذ نمودند. همچنین این اجلاس و دیپلماسی اسلامی ملک فیصل نقش قاطعی در تاسیس سازمان کنفرانس اسلامی و برپایی نوعی همبستگی اسلامی داشت. این سازمان مقر خود را شهر اشغال شده بیت المقدس تعیین کرد و مقرر نمود تا زمان آزادی این شهر، جده مقر موقت این سازمان باشد. اهداف سازمان برای آزادی فلسطین و قدس در منشور و مصوبات سازمان مورد تاکید قرار گرفته و برای پیگیری این اهداف، یکی از معاونین دبیرکل سازمان، معاونت در امور فلسطین در نظر گرفته شده است. اقدامات ملک فیصل در مبارزه با اسرائیل به موارد فوق محدود نمی شود. علاوه بر موارد مشخص فوق الذکر، ملک فیصل اقدامات و ابتکارات زیادی را برای مبارزه با تجاوزگریهای اسرائیل دنبال کرده است. اعزام نیروهای نظامی عربستان برای کمک به ارتشهای عربی در جریان جنگهای ۱۹۶۷ و ۱۹۷۳ در این رابطه قابل ذکر است. وی همچنین در حوزه حمایت مالی از جنگ با اسرائیل بسیار مسئولانه و سخاوتمندانه عمل نموده است. کشورهای عربی درگیر با اسرائیل و سازمانهای مبارز فلسطینی کمکهای شایانی از عربستان دریافت کردند. همچنین فیصل برای ترغیب کشورهای مختلف به قطع رابطه با اسرائیل یا کاهش همکاری با آن استفاده موثری از ثروت نفتی عربستان نمود که در بخش بعدی مقاله به نتایج آن اشاره خواهد شد.

دستاوردهای ملک فیصل در مبارزه با اسرائیل:

آنچه موجب درخشش مبارزات ملک فیصل شده و آن را تاریخ ساز معرفی می نماید، دستاوردهای چشمگیر و بی نظیر این مبارزات است: سیاست فیصل در حمایت از جنگ با اسرائیل و حمایت همه جانبه از کشورهای خط مقدم، به ویژه مصر و سوریه، به رقم خوردن اولین پیروزی کشورهای عربی در نبرد با اسرائیل انجامید. کشورهای عربی همه جنگهای قبلی (جنگهای ۱۹۴۸، ۱۹۵۶ و ۱۹۶۷) را به اسرائیل باخته بودند. شکست ۱۹۶۷ ارتشهای عربی یکی از سخت ترین شکستهای تاریخ نظامی خاورمیانه بشمار می آید. کمکهای (مالی، سیاسی و دیپلماتیک) فیصل کشورهای عربی را از این شکست مفتضحانه به پیروزی ۱۹۷۳ رهنمون شد. در این جنگ که با عبور ارتش مصر از کانال سوئز و شکسته شدن دیوار مشهور بارلو آغاز شد، ارتشهای مصر و سوریه بخشهای بزرگی از صحرای سینا و بلندیهای جولان را بازپس گرفتند اما سیل کمکهای نظامی آمریکا به اسرائیل به ارتش این رژیم اجازه داد، ضدحمله های موثری اجرا نماید. در نهایت بر اثر فشار عربستان بر آمریکا و تحریم نفتی این کشور، اسرائیل موافقت کرد از بخشهایی از مناطق اشغالی (در سال ۱۹۶۷) عقب نشینی نماید. آزادی کانال سوئز و بخشی از بلندیهای جولان (از جمله شهر قنیطره)، که اولین آزادسازی سرزمینهای اشغالی عربی از چنگال اسرائیل بشمار می آید، را می توان محصول مبارزات ملک فیصل و به ویژه تحریم نفتی وی بشمار آورد. در جریان این جنگ، تحریم نفتی و پیامدهای آن، برای اولین بار کشورهای غربی، به ویژه آمریکا، به دلیل سیاست حمایت از اسرائیل تحت فشار سنگینی قرار گرفتند. این فشار سنگین، که قیمت نفت را در جهان پنج برابر افزایش داد، ضربه سختی به اقتصاد کشورهای غربی وارد نمود و آنها را وادار کرد در موضع (یکطرفه) خود نسبت به مسئله فلسطین تجدیدنظر نمایند. به موجب این تغییر موضع، کشورهای غربی خواهان اجرای کامل قطعنامه ۲۴۲ سازمان ملل و عقب نشینی اسرائیل از سرزمینهای اشغالی عربی شدند و حتی اسرائیل را تهدید نمودند اگر به مرزهای ۱۹۶۷ بازنگردد، در سیاستشان نسبت به این رژیم تجدید نظر خواهند نمود. تغییر موضع کشورهای غربی (در این مقطع) همچنین در تغییر گفتمان آنها نسبت به مسئله فلسطین مشهود است. در این تغییر، تعبیرات جدید (و فلسطین گرایانه ای) چون صلح عادلانه، تسویه عادلانه و حقوق مشروع فلسطینی ها وارد گفتمان رهبران اروپایی شد.

در همین دوره، فیصل کشورهایی را که با اسرائیل رابطه دیپلماتیک داشتند برای قطع رابطه با این رژیم تحت فشار قرار داد. پیگیری این سیاست عربی، به رهبری ملک فیصل، موجب قطع رابطه بیش از چهل کشور جهان با اسرائیل شد. پیش از این تحول، اسرائیل با ۳۳ کشور آفریقایی رابطه برقرار کرده بود. فشار مزبور تعداد کشورهای رابطه دار را به سه (لسوتو، سوازیلند و مالاوی) رساند. در واقع در این دوره تقریبا همه کشورهای سیاه قاره با اسرائیل قطع رابطه کردند و تنها چند کشور آفریقایی با حاکمیت سفیدپوست (مانند آفریقای جنوبی و رودزیا) یا کشورهایی که اقمار آنها بشمار می آمدند، رابطه خود با اسرائیل را حفظ نمودند. برای پیگیری این سیاست، ملک فیصل سفرهای متعددی به کشورهای آفریقایی نمود. در یک نمونه مشهور، دولت نیجر از ملک فیصل برای سفر به این کشور دعوت نمود. ملک فیصل این دعوت را رد کرد و در پاسخ اظهار داشت: فیصل بر سرزمین اسلامی که پرچم اسرائیل در آن به اهتزاز درآمده، پا نخواهد گذاشت. در پی این پاسخ قاطع، دولت نیجر رابطه خود با اسرائیل را قطع نموده و آن را طی نامه ای رسمی به اطلاع دولت عربستان رساند. دو هفته بعد ملک فیصل در سفری رسمی عازم نیامی (پایتخت نیجر) شد.

بدون تردید می توان فیصل را موثرترین زمامدار مسلمان در برپایی همبستگی اسلامی در مقابله با اسرائیل قلمداد نمود. پیش از فیصل مبارزه با اسرائیل عمدتا در محدوده کشورهای عربی باقی مانده بود و کشورهای اسلامی غیرعربی نقش چندانی در مبارزه با اسرائیل نداشتند. تلاشهای او در این حوزه به برپایی اولین کنفرانس سران کشورهای اسلامی در دفاع از فلسطین و قدس انجامید. تشکیل سازمان کنفرانس اسلامی و دستور کار فلسطینی آن را هم می توان به تلاشهای ملک فیصل نسبت داد. ملک فیصل همچنین توجه ویژه ای به ضرورت اتحاد همه سازمانهای مبارز فلسطینی داشت و تلاشهای او (و دیگران) در تاسیس سازمان آزادیبخش فلسطین (که مجمعی با شرکت همه سازمانهای فلسطینی است) نقش تعیین کننده ای داشت. این سازمان (ساف) سپس به عنوان نماینده مشروع ملت فلسطین مورد شناسایی، تایید و حمایت کشورهای عربی و اسلامی قرار گرفت. با تلاشهای فیصل این شناسایی ابتدا در اتحادیه عرب و سازمان کنفرانس اسلامی انجام شد و سپس به فضای بین المللی و سازمان ملل کشیده شد. از این تاریخ و در پرتو این تحول مهم، ملت فلسطین برای اولین بار صاحب صدای خود و مشروعیت بین المللی شد. پیش از این ملت فلسطین به عنوان یک کیان مستقل در صحنه بین المللی و حتی جهان عرب حضور نداشت.

در سایه این تحولات، جایگاه موضوع فلسطین، ملت فلسطین و نماینده قانونی آن (ساف) در جامعه بین المللی متحول شد و مسئله فلسطین مشروعیت بین المللی یافت. انعکاس این تحولات مهم در تغییر موضع سازمان ملل متحد (و سایر سازمانهای بین المللی) نسبت به مسئله فلسطین مشهود است. سازمان ملل در سال ۱۹۷۴ برای اولین بار موضوع فلسطین را در دستور کار خود قرار داد. در این سال مجمع عمومی سازمان ملل چند قطعنامه مهم در مورد مسئله فلسطین تصویب نمود. ساف را به عنوان عضو ناظر سازمان ملل پذیرفت و بر حق فلسطینی ها در تعیین سرنوشت خود تاکید کرد. در همین سال ریاست سازمان آزادیبخش فلسطین، یاسرعرفات، برای سخنرانی در مجمع عمومی، به سازمان ملل دعوت شد. در اجلاس بعدی سازمان ملل (نشست ۳۰ مجمع عمومی) در سال ۱۹۷۵، قاطع ترین و سخت ترین موضع (همه نشستهای سازمان ملل) علیه اسرائیل تصویب شد. به موجب این مصوبه (قطعنامه شماره ۳۳۷۹)، صهیونیسم به عنوان نوعی نژادپرستی مورد محکومیت قرار گرفت. در اجلاس بعدی مجمع عمومی، سازمان ملل خواهان تشکیل وطن ملی فلسطینی ها در سرزمینهای اشغالی شد. همچنین در این مدت، با تلاش و همکاری کشورهای اسلامی، اسرائیل از سازمان یونسکو اخراج شد.

به دلیل این تحولات مهم در صحنه بین المللی، می توان مدعی شد موازنه قوا میان اسرائیل و کشورهای عربی در جریان جنگ ۱۹۷۳ و پیامدهای آن بشدت تغییر نمود. در جریان این تغییر، موقعیت کشورهای عربی و فلسطین در جامعه بین المللی و سازمان ملل بشدت تقویت شد و از سوی دیگر، موقعیت بین المللی اسرائیل بشدت تضعیف گردید. این تحولات بخوبی بیانگر این واقعیت است که جهان اسلام و کشورهای عربی در این دوره، دوره رهبری ملک فیصل در جهان اسلام، به اوج قدرت رسید. این سطح از قدرت و تاثیر در فضای بین المللی پس از فیصل هیچگاه تکرار نشد. نقش فوق العاده ملک فیصل در این تحولات وی را به عنوان موثرترین زمامدار تاریخ معاصر عرب و پردستاوردترین رهبری مبارزه آنها با اسرائیل معرفی می نماید.

رویکردهای ملک فیصل در مبارزه با اسرائیل:

بی شک شخصیت ملک فیصل و توانائیهای شخصی او در دستاوردهای چشمگیر وی در مبارزه با اسرائیل موثر بوده است. از فیصل به عنوان پرسابقه ترین وزیرخارجه جهان در قرن بیستم نام برده می شود. او در سنین نوجوانی (سیزده سالگی) به اولین ماموریت خارجی خود (انگلستان) رفت. در سال ۲۰۱۸ فیلمی سینمایی با عنوان (Born a King) در باره این ماموریت ساخته شده است. فیصل از ۲۶ سالگی سکان امور خارجی عربستان را در دست گرفت و تا پایان عمر (۶۸ سالگی) مرد اصلی روابط خارجی عربستان بود. این سابقه مفصل و تجربه غنی از او مردی دنیادیده و جهان شناس ساخته بود. او همچنین مردی پرکار و متواضع معرفی شده است که زندگی ساده ای داشت. اما مهمتر از ویژگیهای شخصی وی، رویکردهای او به مسئله فلسطین است. این رویکردها (به اعتقاد نویسنده) اساس توفیقات و دستاوردهای او در صحنه مبارزه با اسرائیل بحساب می آیند. مروری بر رویکردهای او می تواند زمینه اصلی موفقیتهای وی را معرفی نماید. رویکرد فلسطینی (و اسرائیلی) فیصل رویکرد مشخص و روشنی بود. فیصل اسرائیل را علت العلل و منبع اصلی بی ثباتی در خاورمیانه می دانست. به هیچ روی اسرائیل را به رسمیت نمی شناخت. اسرائیل را رژیمی اشغالگر می دانست که حقی در خاورمیانه ندارد و باید از میان برداشته شود. فلسطین را اصل و جانمایه درگیری اعراب و اسرائیل می دانست و تمامی اقدامات او بر رفع اشغال فلسطین و تشکیل کشور فلسطینی متمرکز بود. او برای آوردن فلسطین به جامعه بین المللی گامهای موثر و تاریخی برداشت. در پرتو حمایتهای ملک فیصل، فلسطین در قالب سازمان آزادیبخش فلسطین صاحب نماینده ای رسمی و کیانی ملی شد. در سایه تلاشهای وی، این کیان مورد تایید کشورهای عربی، کشورهای اسلامی و سپس سازمان ملل قرار گرفت. فیصل اعتقاد داشت راه دفع خطر اسرائیل و اشغالگری آن از وحدت کشورهای اسلامی می گذرد و در این راه تلاشهای بسیاری کرد و دستاوردهای فراوانی داشت. جهان اسلام در دوران او به اوج وحدت و همبستگی رسید. از اینرو می توان او را قهرمان پان اسلامیسم در عصر جدید نامید. فیصل ابتدا دامن عربستان را از اختلاف با کشورهای اسلامی پاک کرد. با مصر، که کمر به نابودی پادشاهی در عربستان بسته و در یمن به جنگ عربستان رفته بود، وارد آشتی و مصالحه شد. او نگاه خود به این مسئله را در جمله ای کوتاه و تامل برانگیز بیان کرده است: الحياة علمتني ان تسامح الأخ مع أخيه هو اكبر قيمة من انتصار المدافع والسيوف (ترجمه: زندگی به من آموخته است ارزش آشتی برادر با برادرش بسیار بیشتر از پیروزی توپها و شمشیرهاست). روابط عربستان با همه کشورهای اسلامی را توسعه داد و به رفع اختلاف و دشمنی میان کشورهای اسلامی همت گماشت. دوران پادشاهی او بهار آشتی و صلح میان کشورهای اسلامی بود. در همین دوره، دومین نشست سران کشورهای اسلامی (در پاکستان) به نمایشگاه آشتی و مصالحه کشورهای مسلمان بدل شده بود. مصالحه پاکستان و بنگلادش و همچنین ایران و عراق در همین فصل فیصلی صورت گرفت. در سایه تلاشهای او اختلاف میان اردن (از یکسو) و مصر و سوریه (از سوی دیگر) در آستانه جنگ ۱۹۷۳ برطرف شد. او در همین رابطه با ایده ناسیونالیسم که موجب ایجاد اختلافات و دشمنی های فراوانی میان کشورهای اسلامی شده بود، مبارزه کرد و در این راه مورد لعن و نفرین ناسیونالیسم عربی و عشاق عرب گرایی قرار گرفت. او همچنین موضع منفی و قاطعی در قبال کمونیسم و همزاد پرسروصدای آن، غرب ستیزی، داشت. کمونیسم را ایده ای ضداسلامی و حتی صهیونیستی (به دلیل نقش موثر یهودیان در انقلاب اکتبر روسیه) تلقی می کرد. از اینرو با همه کشورهای کمونیستی قطع رابطه کرده بود. او همچنین در مبارزه با اسرائیل در دامن شعارهای افراطی، تند و یهودی ستیزانه نیفتاد و همواره از یهودیان به عنوان جماعتی اهل کتاب و مورد احترام اسلام یاد می کرد. ملک فیصل به گفتگو و دیپلماسی اعتقاد داشت و بیشترین بخش ازتلاشهای ضداسرائیلی خود را در مذاکره و گفتگو با طرفهای بین المللی و دیپلماسی (به نفع آرمان آزادی فلسطین) صرف کرد. فیصل، برخلاف سایر رهبران ضدصهیونیست عرب (که توده های عرب را مورد خطاب قرار داده، تحریک نموده و آنها را به قیام علیه حکام و شکستن نظم موجود فرامی خواندند و گفتمان ضداسرائیلی آنها نهایتا سر از ضدیت و ستیز با دولتهای عربی/اسلامی در می آورد)، تلاشهای ضداسرائیلی خود را بر کار با دولتها و قدرتهای رسمی متمرکز کرده بود. دشمنی او با اسرائیل به وادی خصومت با کشورهای اسلامی/عربی (که برخی مواضع ضعیفی در برابر اسرائیل داشتند) کشیده نشد و از این رو نه تنها جهان اسلام را به ورطه آشوب و تنش و نهایتا ضعف نکشید بلکه موجب وحدت و هم افزایی کشورهای اسلامی در برابر اسرائیل می شد. دیدگاه واقع بینانه ملک فیصل به مسائل بین المللی، که حکومتها را قدرت و بازیگران اصلی در تحولات بین المللی می دید، کار با ملتها و مخاطب قرار دادن آنها را در چشم او به اولویتی ثانوی بدل کرده بود. فیصل در این زمینه از آرمان گرایی فاصله گرفته و قدرت ملتها (بدون همکاری و مشارکت دولتها) را فاقد توان کافی برای تاثیرگذاری بر روندهای بین المللی می دید. این رویکرد فیصل اگرچه محبوبیت او را تحت الشعاع رهبران پوپولیست منطقه قرار می داد، اما زمینه موفقیتهای واقعی مبارزه ضداسرائیلی او را فراهم کرد. دیپلماسی دولت گرای او حتی رهبران غربگرایی مانند پهلوی دوم را به سوی جهان اسلام کشانده بود. رای مثبت ایران (در آن دوران) به قطعنامه ضداسرائیلی مجمع عمومی سازمان ملل در مورد صهیونیسم (به عنوان نوعی نژادپرستی) - که موجبات خشم اسرائیل را فراهم کرده بود - را می توان به این رویکرد موثر و موفق نسبت داد.

براساس تحولات اساسی که در دوره زمامداری ملک فیصل و مبارزه وی با اسرائیل به وقوع پیوست و دستاوردهای چشمگیر این مبارزه، کاملا قابل پیش بینی بود اگر رهبری ملک فیصل در این مبارزه ادامه می یافت و یا رویکردهای او در مبارزه استمرار داشت، اسرائیل و اشغالگری اسرائیل در خاورمیانه در وضعیت سخت و بغرنجی قرار می گرفت. اما ترور ملک فیصل در مارس ۱۹۷۵ و درگذشت نابهنگام وی مانع تحقق چنین پیش بینی هایی شد. با مرگ فیصل نه تنها رهبری موفق او از میان برداشته شد بلکه رویکردهای توفیق آفرین او نیز دستخوش بی توجهی و فراموشی گردید. عامل ترور فیصل، که با یک تپانچه صورت گرفت، برادرزاده وی، فیصل بن مساعد، معرفی گردید اما برای ملتهای مسلمان و بسیاری از نخبگان آن که به مبارزه سرسختانه و پیروزمندانه فیصل با اسرائیل دل بسته بودند، این مرگ معنای دیگری داشت و از جای دیگری آب می خورد: آنها او را قربانی تحریم نفتی قدرتهای حامی اسرائیل و شهید راه مبارزه با رژیم صهیونیستی می دیدند.

ملک فیصل بی شک یکی از محبوبترین رهبران جهان اسلام و در برخی ملتهای منطقه همچنان محبوبترین رهبر همه فصول مبارزه با اسرائیل است اما این محبوبیت و جایگاه به شکل شگفت انگیزی در میان کشورهای عربی، ایران و حتی فلسطین – همانها که بیشترین نقش را در مبارزه با اسرائیل داشته اند – مورد بی توجهی قرار گرفته و به حاشیه رانده شده است. دلایل متفاوتی مسبب ایجاد این وضعیت در کشورهای عربی و در ایران شده است. در کشورهای عربی آنچه موجب بی توجهی بخش عظیمی از فعالان فلسطین و توده های مردم به نقش ملک فیصل در مبارزه با اسرائیل شده عمدتا به رویکردهای او مربوط می باشد. ملک فیصل با کشورهای غربی رابطه خوبی داشت و در صف کشی های دوران جنگ سرد در کنار آمریکا قرار گرفته بود. علاوه بر این، او نگاه منفی به بلوک شرق، شوروی و افکار کمونیستی و سوسیالیستی داشت. افکار غرب ستیزانه را محصول چپ گرایی و غیرمنصفانه می دانست. به گفتگو و کار با کشورهای غربی اعتقاد داشت و برای مبارزه با اسرائیل راه دیپلماسی با آنها را در پیش گرفته بود اما مبارزه کشورها، سازمانها و ملتهای عربی با اسرائیل در آن سالها متاثر از افکار سوسیالیستی و کمونیستی بود. اغلب سازمانهای مبارز عرب گرایشی چپ گرایانه داشتند و به شوروی و بلوک شرق به عنوان دوست اصلی مبارزات ملت فلسطین نگاه می کردند. در سایه این گرایشها، تملایلات غرب ستیزانه در ملتهای اسلامی قدرت داشت و آمریکا دشمن اصلی کشورهای عربی قلمداد می شد. ملک فیصل برغم وجود این جریانهای قدرتمند، تلاش می کرد با آمریکا و غرب رابطه خوبی برقرار نموده و برای تغییر موضع آنها در مورد اسرائیل تعامل مثبتی با آنها داشته باشد. علاوه بر این عامل مهم، که ملک فیصل را از چشم سازمانهای چپ گرا وهواداران آنها انداخته بود، مخالفت فیصل با قومیت گرایی و ناسیونالیسم عربی نیز مزید بر علت شده بود. باز اغلب سازمانهای اهل مبارزه (با اسرائیل) در آن دوران از ناسیونالیسم عربی متاثر شده و مبارزه خود با اسرائیل را بر تعصبات قومی و قوم گرایی عربی بنا نهاده بود. مخالفت فیصل با این گرایشها و تاکید او بر اسلام گرایی از چشم آنها پنهان نمانده و آنها را در موقعیت دشواری قرار می داد. علاوه بر اینها مبارزه فیصل با اسرائیل، برخلاف مبارزات سایر رهبران عرب مانند جمال عبدالناصر، معمر قذافی و صدام حسین، مبارزه ای پوپولیستی و پر سرو صدا نبود. فیصل در اندیشه نتیجه بود و بر دفع خطر اسرائیل و تشکیل کشور فلسطین متمرکز شده بود و علاقه چندانی به شعارهای شیرین و توخالی نشان نمی داد. با وعده ها و پیروزیهای موهوم ملتهای عرب را به وجد نمی آورد. او حتی از گفتن سخنان تلخ (به مردم) ابایی نداشت. او منتقد وضع ملتها و کشورهای اسلامی بود و آنها را به اصلاح امور، پرهیز از تفرقه و وحدت فرا می خواند. سخنان او از شعارهای یهودی ستیزانه و آمریکاستیزانه ای که توده های عرب از آن لذت می بردند، خالی بود. او سخن از به دریا ریختن یهودیها نمی کرد. شعارهای تند نمی داد و با احساسات توده ها بازی نمی کرد. این مواضع، که برای اعراب و فلسطینی ها شیرین و هیجان آفرین نبود، به محبوبیت او کمکی نمی کرد و این نکته تلخ ترین فصل داستان مبارزات فیصل را رقم زده است: با همه دستاوردهای بزرگ فیصل در مبارزه با اسرائیل (که با دستاوردهای سایر رهبران عرب قابل مقایسه نبود) محبوبیت او در میان ملتهای عرب، از جمله ملت فلسطین، احتمالا هیچگاه به درجه محبوبیت رهبران ناسیونالیست و پر سروصدایی مانند ناصر و صدام نرسیده است.

در ایران اما داستان محبوبیت فیصل داستانی متفاوت است. در ایران مهمترین مانع درک جایگاه ملک فیصل در مبارزه با اسرائیل احتمالا پیش فرضها و کلیشه های نگاه به عربستان و پادشاهی حاکم بر آن است. از چشم اندازی ایرانی، سخت است تصور شود یک پادشاه عربستان، یک عضو خاندان آل سعود، یک دوست آمریکا یا یک وهابی (مادر فیصل، نوه محمد عبدالوهاب عالم مشهور وهابی است) بتواند به چنین جایگاهی دست یابد. از این چشم انداز همه این اوصاف، پادشاهی، دوستی با آمریکا و غرب، وابستگی به آل سعود و وهابیت در تضاد با ارزشها و آرمانهایی قلمداد می شود که یک قهرمان را به مبارزه واقعی و صادقانه با اسرائیل فرامی خواند. اما برغم اینها (نگاه ایرانی) و آنها (نگاه عربی)، فیصل بود آنچه بود!

  تعداد بازديدها: 1866
   


 
31 ارديبهشت 1400   
قادر فاضلی

خواستار عضویت در کانال انصار خمینی هستم


پاسخ

برادر عزیز با عرض پوزش از تاخیر در پاسخ دهی ، لطفا در کانال تلگرام  از طریق fajr57 وارد شوید




این مطلب از نشانی زیر دریافت شده است:
http://fajr57.ir/?id=89614
تمامي حقوق براي هیئت انصارالخميني محفوظ است.