"فروغی جاودان" غزلی از علی اکبر پورسلطان(مهاجر) در فراق حضرت حجت (عج)
آن دم که برقِ دیدگانش بر من افتاد
انگار گویِ آتشین در خرمن افتاد
در قلب تاریکم فروغی جاودان شد
تاب و توانی در دل و جان و تن افتاد
از شور و شادی در دلم قند آب می شد
با خویش گفتم نانمان در روغن افتاد
راهِ منِ سرگشته در کوه و بیابان
در طرفه العینی به باغ و گلشن افتاد
دیدار مهدی(عج) عالمی دارد مهاجر
رویای صادق در ضمیرم متقن افتاد
1379/8/8 - تهران
|