هفتم دی ماه سالروز شهادت آیت الله حسین غفاری در زندان های رژیم شاه است. امام خمینی (س) در باره شهادت ایشان می فرماید: «... زجر ما این است؛ نه اینکه زجر ما این است که ما را حبس کردند یا زندان بردند. زجر ما این است که پای علما را اره کردند آقا! توی روغن سوزاندند! زجر ما این است که ده سال، پانزده سال، هشت سال، هفت سال، علمای ما در حبس بودند»
جماران: هفتم دی ماه سالروز شهادت آیت الله حسین غفاری در زندان های رژیم شاه می باشد. ایشان در سال 1292 ش برابر با 1335 ق در دهخوارقان (آذر شهر) تبریز دیده به جهان گشود. پدر او عباس نام داشت که به شغل کشاورزی و کارگری مشغول بود و زمانی که حسین در دوران طفولیت به سر میبرد از دنیا رفت. جد او حاج ملامحسن است. حاج ملامحسن روحانی عالی مقامی بود که در مبارزه با استعمارگران، سر مبارکش توسط روس ها از بدن جدا شد. هفت نفر از اجداد مادری ایشان نیز در مبارزه با بیگانگان به شهادت رسیدند و مسجد حسنلوی آذرشهر مدفن آنها است. بنابراین میتوان گفت که آیت الله غفاری، شهادت و مبارزه با ظلم را از اجدادش به ارث برده است.
شهید حسین غفاری مقدمات دروس را در زادگاهش آذرشهر فرا گرفت. آن گاه وارد حوزه علمیه تبریز شد و در این حوزه از جلسه درس بزرگان، کسب دانش کرد و سپس برای بهره گیری از جلسات درسی استادان بزرگوار قم از تبریز به قم مشرف شد و در این حوزه، فقه و اصول و مراحل عالی را از محضر بزرگان فرزانه ای چون آیات عظام فیض قمی، کوه کمره ای، بروجردی، مرعشی نجفی، علامه طباطبایی و سیداحمد خوانساری فرا گرفت. او همچنین در درس حضرت امام خمینی شرکت و از محضر پر فیض وی کسب معرفت کرد و از سرچشمه زلال او سیراب شد. وی مدت کوتاهی نیز در حوزه علمیه نجف به تحصیل پرداخت و از محضر آیتالله سیدمحسن حکیم و آیتالله سیدابوالقاسم خویی بهره برد.
شهید غفاری در دوران تحصیل با روحانی مجاهد و آگاه دوران، آیتالله میرزا علی مقدس تبریزی آشنا شدند که زمینهساز ازدواج ایشان با دختر این عالم متعهد میشود. مرحوم مقدس تبریزی امتیاز هفته نامه «الدین و الحیات» را داشت که جنبههای اجتماعی و سیاسی دین اسلام و تشیع را تبیین میکرد. وی در زمان رضاخان پهلوی از علمای طراز اول آذربایجان بود که در زمان اوجگیری جریان پیشهوری که قصد تجزیه آذربایجان را داشت، به علت مخالفت با وی، تا پای چوبهدار هم برده شد و بارها قصد خلع لباس وی را داشتند که به علت حمایت مردم از وی، پیشه وری مجبور شد وی را آزاد کند.(ر.ک: خاطرات هادی غفاری، ص 19).
همسر وی دروس فقه و ادبیات را در سطوح عالی نزد پدرش آموخته بود. این ازدواج در مسیر تحصیل، فعالیتهای علمی و مبارزات سیاسی و اجتماعی شهید غفاری، نقش حیاتی و تعیین کنندهای داشت.
فرزندش حجت الاسلام والمسلمین هادی غفاری می گوید: مادرم می گفت پدرش به دنبال برخوردی که با پدر من داشتند به من گفتند: یک روحانی پیدا کردم که اهل فکر و کار است. اگر شما موافق باشید با ایشان صحبت کنیم که ما به خواستگاری ایشان برویم. یعنی به جای اینکه پدرم به خواستگاری مادرم بیاید؛ پدر مادرم با پدرم صحبت کنند که این ازدواج صورت بگیرد. مادرم هم پرسیده بودند که از لحاظ اعتقادی، دینی و انسانی چگونه هستند؟ پدر مادرم جواب داده بودند: آن گونه که من دیدم، چه به لحاظ درسی و چه به لحاظ رفتار انسانی و خانوادگی، فکر می کنم به درد زندگی بخورد. مادرم هم موافقت می کنند که پدرش با پدر من صحبت کنند. بعد از یکی، دو جلسه صحبت کردن، مادرم می گفتند قرار شد که یک جلسه هم خودشان همدیگر را در حضور پدرش ببینند. پدرم به مادرم گفته بود: شما خودتان در زندگی آخوندی بزرگ شدید و با فقر دست و پنجه نرم کرده اید. زندگی من هم، همین است که شما خواهید دید. ما فقط باید با شهریه اندکی زندگی کنیم. اگر می توانی من آمادگی دارم. بعد می گوید: در کنار کارهای درسی، من دو ویژگی دارم که پدر شما هم دارند. اول اینکه من با مردم ارتباط دارم، ممکن است وقت و بی وقت، در خانه ما را بکوبند، من مرجع مراجعات مردم هستم. دوم اینکه من در برابر نظام محمدرضاخانی، ممکن است به زندان بیفتم یا دستگیر شوم. اگر با همه این می توانی، بسم اللّه. در همان جلسه مادرم می گوید: عیبی ندارد. من حاضر هستم. اگر شما مراعات مسائل دینی و شرعی را بکنید، من مانعی ندارم و با همین صحبت ازدواج پدر و مادر من انجام می گیرد.
شهید غفاری متخلق به اخلاق الهی، قناعتپیشه، مهماننواز، اهل بخشش بود. برای جوانان ارزش و احترامی خاص قایل بود، در خانه با بچهها بازی میکرد. علیرغم روح پرخاشگری در مقابل ظالمان، عاطفهای حساس و روحی لطیف نسبت به همسر و فرزندانش داشت. او عارف انقلابی و زاهد جوانمرد بود و بالاخره نمونه و الگویی برای عاشقان شهادت است.
آیتالله غفاری همراه با مبارزه پیگیر با طاغوت، فعالیتها و تلاشهای علمی و عملی و ادبی و قلمی نیز داشت.
از جمله آثار قلمی آن بزرگوار، حاشیه مفصلی بر عروه الوثقی نوشته است. نوشتهها و آثار خطی گوناگون دیگری معظمله داشته که در هجوم ساواک به منزلشان در چندین نوبت از بین رفته است. بعضی نوارهای سخنرانی و دست نوشتههایی نیز از آن بزرگوار مانده است.
شهید آیتالله غفاری منشأ خیرات و خدمات بسیاری در زمینههای اجتماعی بود و اقدامات فراوان و مفیدی به حال جامعه داشت؛ از جمله:
الف) احداث و تکمیل مساجد خاتم الاوصیاء - الهادی - و شیخ فضل الله نوری در تهران.
ب) رسیدگی به محرومان و مستضعفان در تبریز، تهران و آذر شهر و ....
ج) برپایی مجالس بحث و گفتوگو در موضوعات علمی و فقهی.
او عاشق خدمت به خلق خدا بود و از هر فرصت ممکن و به دست آمده بهرهها میبرد و در راه رضای معبود قدم برمیداشت. مجالس وعظ و سخنرانی او نیز حال و هوایی دیگر داشت و چه بسیار از طبقات مختلف جامعه مخصوصاً روشنفکران مذهبی، دانشجویان و طلاب جوان دورش حلقه میزدند و از انوار نورانی و دانش و تربیت وی بهرهها میبردند.
مبارزات سیاسی آیت الله حسین غفاری از نیمه دوم سال 1341 شمسی آغاز و تا دی ماه ۱۳۵۳ ش ادامه داشت. ۱۳ سال آخر عمر شریفش سراسر مبارزه و جانفشانی در راه آرمانهای مقدس امام خمینی بود. همزمان با دستگیری امام خمینی(س) در شب 15 خرداد1342، رژیم که نگران تحرکات و عکسالعمل علما و روحانیون بود، در نقاط مختلف کشور اقدام به بازداشت 80 نفر از علما و روحانیون متعهد و همگام با امام کرد که آیتالله غفاری نیز از جمله بازداشت شدگان بود. وی پس از حدود 40 روز با صدور قرار منع پیگرد به سبب عدم ادله کافی از زندان آزاد شد. آیتالله غفاری پس از آزادی، دوباره به فعالیتهای انقلابی خود ادامه داد و به علمای مهاجر پیوست که از سراسر کشور برای حمایت از امام و آزادی وی از زندان تجمع و تحصن کرده بودند.
در طول مدت بازداشت ها و بازجوییها، اراده قاطع و شجاعت بینظیر آیتالله غفاری تمامی مأموران را به حیرت واداشته بود؛ چراکه بازداشتها، بازجوییها و حبسها و شکنجههای بیرحمانه، کوچکترین اثر منفی در روح بزرگ و مقاوم او نداشت؛ بلکه پس از هر باز زندانی شدن با روحیهای قویتر و شجاعتی بیشتر به مبارزه ادامه میداد موقعی که زجر و شکنجه به سختی آزارش میداد نام مبارک امام موسی بن جعفر (علیهالسلام) را بر زبان میراند و دیگر زندانیان را به استقامت و پایداری و صبر دعوت میکرد.
آیتالله غفاری در طول زندان به مطالعه کتب و تدریس میپرداخت و از فرصت بهدست آمده نهایت استفاده را میبرد. فرزند ایشان در خاطرات خود از دوران زندان ایشان چنین مینویسد:
«سعی میکرد ۸ ساعت مطالعه کند و به اضافه چهار ساعت هم نهج البلاغه و قرآن و... به برادران درس میداد. حتی در داخل زندان شبی نبود که دعای افتتاح را نخواند و در پایان جمله «خدایا! شهادت را نصیب من کن» نخواند. بعد به او میگفتم مگر دعای افتتاح چه دارد؟ میگفت دعای افتتاح در تکه آخرش شهادت میخواهد. معمولاً حتی در شبهایی که شلاق سخت خورده بود، نماز شب را رها نمیکرد».
آخرین ملاقات خانواده شهید غفاری با وی در زندان قصر در حالی انجام شد که در اثر شکنجه دو دست او شکسته بود و دو نفر مأمور زیر بغل او را گرفته، برای ملاقات آوردند. او به خانواده اش گفت: «من دیگر بعید می دانم بیش از این بتوانم مقاومت کنم.» خانواده او گریستند و او نیز گریه کرد.
حجتالاسلام والمسلمین هادی غفاری در این باره میگوید: دیدم رئیس زندان، سرگرد زمانی از اینکه پدرم گریه می کرد خوشحال است. مادرم از پشت توری داد زد که خجالت بکش! چرا گریه می کنی؟ خوب بالاخره از موسی بن جعفر دفاع کردن هم همین را دارد. گریه نکن، روحیه بچه هایت خراب شد؛ پدرم خواست با دستهایش اشکش را پاک کند ولی نتوانست و با زانوانش پاک کرد. بعد پدرم به همسرش گفت: کتک خوردن ارثیه ای بود که ما از امام موسی بن جعفر (ع)به ارث بردیم. شما حتما هوای فرزندانت را داشته باش.
شهید غفاری پس از سالها تلاش، مجاهدت، استقامت، صبر و پایداری عاقبت دعایش مستجاب شد و در غروب ششم دی ماه سال ۱۳۵۳ ش. در زندان، با دست و پای شکسته و دندانهای خرد شده و محاسن زخمی و خونین به شهادت رسید. به گواهی اسناد تاریخی ، ماموران ساواک با وحشیانه ترین شکنجه ها - که سوراخ کردن استخوانها با مته های برقی یکی از فجیع ترین شکنجه ها بود - می خواستند آن شهید را از راه و مسیری که انتخاب کرده باز دارند ولی این عالم شجاع با تنی پاره پاره جمله معروف و تاثیر گذار خود را با صدای بلند فریاد زد و در کاغذ اعترافات نوشت که : « دشمن خمینی کافرست و من فکر می کنم تنها کسی که می تواند ایران را نجات دهد آیت اللّه خمینی است ».
تاوان مسیر سخت مبارزه در رژیم پهلوی، پاهای شلاق خورده و بدنهای مجروح و استخوانهای شکسته و شقیقه های شکافته ای بود که مسیر مبارزه و مقاومت را پر کرده بود.
امام خمینی (س) در باره شهادت ایشان میفرماید: «... زجر ما این است؛ نه اینکه زجر ما این است که ما را حبس کردند یا زندان بردند. زجر ما این است که پای علما را اره کردند آقا! توی روغن سوزاندند! زجر ما این است که ده سال، پانزده سال، هشت سال، هفت سال، علمای ما در حبس بودند».(صحیفه امام، ج 4، ص 305)
پیکر این اسوه مقاومت پس از غسل و کفن در بهشت زهرا برای طواف و خواندن نماز به مسجد طباطبایی قم برده شد و از حرم حضرت معصومه(س) تا قبرستان وادی السلام قم تشییع و به خاک سپرده شد. (زندگی و مبارزات شهید آیتالله حسین غفاری، تهران، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1393، ص 34)