تاريخ انتشار: 27 آذر 1399 ساعت 20:50:51
شهادت آیت‌الله مفتح و ریشه‌های وحدت حوزه و دانشگاه

شاید بتوان گفت یکی از نام‌گذاری‌های تاریخ انقلاب که با صاحبِ آن نام بسیار تناسب و هم‌خوانی دارد، روز شهادت آیت‌الله مفتح و وحدت حوزه و دانشگاه باشد. سابقۀ شهید مفتح در پیوند طلبه و دانشجو و این نام‌گذاری بسیار برازندۀ هم و پرمعناست؛ اما حیف و صد افسوس که با شهادت مفتح عملاً این وحدت نیز کم‌کم به مُحاق رفت و تهی از معنی شد؛ و امروزه به‌جز شعار و چند مراسم بی‌روح و خشک و خالی چیزی نمانده است؛ با این وضع بسیاری از آرزوی‌های بانیان وحدت حوزه و دانشگاه بر باد رفته است.

جماران: 27 آذر هر سال برابر است با روز شهادت آیت‌الله دکتر محمد مفتح که به احترام و بزرگداشت ایشان، روز وحدت حوزه و دانشگاه نیز نام‌گذاری شده است. چرایی این نام‌گذاری و بررسی باید و نبایدهای آن از سرآغاز تا سرانجام، هدف این یادداشت است.

زندگی شهید محمد مفتح(ره)

محمد مفتح 27 خرداد 1307ش. در همدان به دنیا آمد. پدرش شیخ محمود از واعظان مشهور همدان و اهل ادب و شعر بود. (گلشن ابرار، 2/814) شهید مفتح با پایان دوره دبستان، به حوزۀ علمیه همدان رفت و مقدمات و بخشی از  سطح را نزد و دیگر اساتید آنجا خواند. وی در این مدت با آیت‌الله حسین نوری همدانی هم حجره بود. (باقری بیدهندی، 3)

مفتح برای تکمیل دروس حوزوی سال 1322ش. به قم رفت و ضمن سکونت در مدرسه دارالشّفا، سطح را نزد اساتید برجستۀ آن زمان تکمیل کرد. سپس در دروس خارج فقه و اصول آیت‌الله بروجردی، امام خمینی و سید محمد حجت شرکت کرد. هم‌زمان در حکمت و عرفان نیز از امام خمینی و علامه طباطبایی بهره‌مند می‌شد. (شریف‌رازی، 1/409؛ رفیعی، 201). او پس از تکمیل تحصیلات حوزوی، به تدریس فقه، اصول، فلسفه در حوزه و معارف اسلامی در دبیرستان‌های قم مشغول شد. (گلی‌زواره، زندگینامه، 15) همزمان با تدریس در حوزه، سال 1333ش در رشته معقول دانشکده الهیات دانشگاه تهران مشغول به تحصیل شد و شهریور 1346ش موفق به کسب مدرک دکتری شد. سال 1349ش. نیز در سمت استادیاری دانشگاه تهران، مشغول به کار شد (یاران امام، 26/ 499 ـ 498؛ گلی‌زواره، شهید مفتح، 32)

مفتح پیش از آغاز نهضت روحانیت، عملاً در پی پیوند دانش‌آموز و طلبه و دانشجو بود. در همین راستا سال 1339ش. با دیگر هم‌فکران خود، ازجمله شهید بهشتی کانون اسلامی دانش‌آموزان و فرهنگیان قم را تشکیل دادند. (مصاحبۀ دکتر بهشتی، 12) سال 1340ش. نیز «مجمع اسلام‌شناسی» را در قم تأسیس کرد؛ تا آنجاکه آثار منتشرۀ این مجمع سبب شد ساواک آن را تعطیل و مفتح را دستگیر نماید. (یاران امام، 26/ 68)

با آغاز نهضت روحانیت، خود را در خدمت نهضت و رهبر آن، امام خمینی، درآورد که ساواک او را تحت‌نظر گرفته و از فعالیتش ممانعت کرد. (همان)  فروردین 1342 که مأموران رژیم شاه به مدرسه فیضیه یورش بردند، مفتح مضروب شد؛ اما کوتاه نیامد و ادامه داد و ساواک هم او را تحت‌نظر داشت. (سیر مبارزات امام، 11/211، 327) او پس از تبعید امام خمینی نیز ضمن ارتباط با او، به مبارزۀ علمی و فرهنگی و سیاسی خود ادامه داد. (مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 14)

مفتح در دهۀ پنجاه که در دانشگاه فعالیت علمی و فرهنگی داشت، پنهان و آشکار فعالیت سیاسی هم داشت و در پیوند بین طلبه و دانشجو کاملاً موفق بود. او در مساجد تهران نیز فعالیت داشت و به پرسش‌های اعتقادی و دینی جوانان و دانشجویان پاسخ می‌داد. او که در پوشش کار علمی و دینی پیگیر مبارزه نیز بود، سال 1352 ممنوع المنبر و آذر 1353 دستگیر و روانه زندان شد. (یاران امام، 26/ 28 و 288) پس از آزادی به فعالیت‌های انقلابی خود ادامه داد. تا این‌که نماز عید فطر 13 شهریور 1357ش. به امامت ایشان نقطۀ عطفی در زندگی سیاسی او شد. چراکه این نماز باشکوه مقدمه‌ای مهم برای تظاهرات سرنوشت‌ساز مردم تهران گردید. (یاران امام، 26/ 374 ـ 379؛ گلشن ابرار، 2/819)

آیت‌الله مفتح، با پیروزی انقلاب عضو کمیته استقبال از امام خمینی بود که در بهشت زهرا(س) مدیریت مراسم سخنرانی امام خمینی را بر عهده داشت و هنگام سخنرانی در کنار ایشان دیده می‌شود. (گلی‌زواره، زندگینامه، ص 65) پس از پیروزی انقلاب اسلامی، مفتح با همکاری آیت‌الله: محمدرضا مهدوی کنی، مرتضی مطهری و سید محمد بهشتی، کمیته‌های انقلاب اسلامی را پیشنهاد و تشکیل داده و خود نیز مسئولیت کمیته انقلاب اسلامی منطقه 4 تهران را پذیرفت. در حالی‌که دانشگاه و دانشجویان را نیز رها نکرده و ریاست دانشکده الهیات و معارف اسلامی دانشگاه تهران را برعهده داشت. (همان، ص 28، 57 و 58) او با این‌که مسئولیت و فعالیت‌های دیگری نیز داشت، اما هیچ‌وقت دانشگاه و دانشجو را رها نکرد، برای همین از روزهای نخست انقلاب عضو شورای گسترش آموزش عالی بود.

دشمنان انقلاب نیز ناآگاه نبودند و از نقش حیاتی او، به‌ویژه در پیوند حوزه و دانشگاه خبر داشتند؛ برای همین چند ماه پس از پیروزی انقلاب و تشکیل نظام جمهوری اسلامی (27 آذر 1358) در آستانه درب ورودی دانشکده الهیات دانشگاه تهران و به تیر مقدس‌مآبان و گروه افراطی فرقان به همراه دو پاسدارش ترور شد. پیکرش بعداز تشییع در دانشگاه تهران، به قم انتقال یافت و ضمن تشییع دوباره با حضور امام خمینی، علماء و اقشار مختلف مردم، در حجره 23 صحن مطهر حضرت فاطمه معصومه(س) دفن شد. (روزنامه کیهان و اطلاعات، 28 و 29 آذر 1358)

ریشه‌های وحدت حوزه و دانشگاه

شاید بتوان گفت یکی از نام‌گذاری‌های تاریخ انقلاب که با صاحبِ آن نام بسیار تناسب و هم‌خوانی دارد، روز شهادت آیت‌الله مفتح و وحدت حوزه و دانشگاه باشد. سابقۀ شهید مفتح در پیوند طلبه و دانشجو و این نام‌گذاری بسیار برازندۀ هم و پرمعناست؛ اما حیف و صد افسوس که با شهادت مفتح عملاً این وحدت نیز کم‌کم به مُحاق رفت و تهی از معنی شد؛ و امروزه به‌جز شعار و چند مراسم بی‌روح و خشک و خالی چیزی نمانده است؛ با این وضع بسیاری از آرزوی‌های بانیان وحدت حوزه و دانشگاه بر باد رفته است.

به ظاهر نام‌گذاری و طرح مسئله وحدت حوزه و دانشگاه را می‌توان از آثار انقلاب فرهنگی پس از پیروزی انقلاب دانست که با بهره‌گیری از رهنمودهای حضرت امام در سال 59 آغاز گردید؛ اما در عمل، وحدت حوزه و دانشگاه به پیش از انقلاب اسلامی و به پیوند طلبه و دانشجو برمی‌گردد که به نوعی خود امام خمینی و دیگر یاران ایشان همچون شهید مفتح مبتکر آن بودند و انقلاب را با همین پیوند پیش بردند و به پیروزی رساندند.

در این یادداشت شکل‌گیری و وضعیت فعلی وحدت حوزه و دانشگاه را در دو دورۀ زمانی، پیش از پیروزی انقلاب و پس از آن بررسی می‌کنیم.

الف ـ پیش از انقلاب

پیش زمینه‌های گرایش فکری و عملی دو قشر «روحانی» و «دانشجو» به وحدت، به پیش از پیروزی انقلاب برمی‌گردد. در دورۀ پنجاه سالۀ پهلوی همۀ تلاش‌های رژیم شاه و مهره‌های وابستۀ داخلی و خارجی در جهت ایجاد دودستگی و دوگانگی حوزه و دانشگاه بود. سیاستشان رودررو قراردادن دانشجویان و روحانیون بود. رژیم پهلوی از هرگونه نزدیکی و پیوند بین روحانیون و دانشجویان هراس داشت. برای همین با برنامه‌ریزی و به کارگیری ترفندهای گوناگون، نه تنها مانع نزدیکی و اتحاد حوزه و دانشگاه بود، بلکه به روش‌های گوناگون بذرهای تفرقه و دشمنی را بین طلاب علوم دینی و دانشجویان بارور می‌ساخت. امام خمینی و یاران آگاه او این سیاست رژیم را فهمیده و با به کارگیری سیاست‌های برآمده از نگاه انسانی و دینی، آرام آرام زمینه‌های مساعد برای نزدیکی و وحدت طلاب و دانشجویان در ایران و اروپا را فراهم و نطفه‌های نخستین پیوند حوزه و دانشگاه، منعقد شد. زین پس این حلقۀ وصل هرگز پاره نشد و امام خمینی با پیام‌های گرم و صمیمی و آگاهانۀ خود، و دیگر روحانیون آگاه با حضور در بین دانشگاهیان پیوند را محکم‌تر کردند.

امام خمینی(س)، سال 1346ش. در پاسخ به نامۀ اتحادیۀ انجمن‌های اسلامی دانشجویان در اروپا از نزدیکی و همبستگی طلاب علوم دینی و دانشجویان اظهار خوشحالی کرده و فرمود:

«از این که احساس می‌کنم طبقات جوانان غیور دانشجوی قدیم و جدید داخلی کشور و خارج و روشن‌ضمیران سایر طبقات ملت شریف مسلمان ـ ایدهم الله تعالی ـ از خواب‌گران چند صد ساله که به نغمه‌های خواب‌آور عمال خبیث استعمار بر ملت‌ها غلبه کرده بود، بیدار شده‌اند و در فکر چاره هستند و از پیوستگی دانشجویان مدارس قدیم و دانشگاه‌ها و همکاری آنها و سایر طبقات بیدار در این نهضت مقدس اسلامی که به خواست خداوند متعال، منتهی به قطع ایادی اجانب و استعمارخواهان و غرب‌زدگان خواهد شد، احساس مسرت و سربلندی می‌کنم» (صحیفه امام، ج 2، ص 142)

در ششم اردیبهشت سال 1350 نیز در پاسخ به نامۀ دانشجویان مسلمان مقیم اروپا نیز از نزدیکی و وحدت دانشجویان حوزه و دانشگاه به نیکی یاد کرده و اظهار امیدواری می‌کند که این نور، به خاموشی نگراید و تمام شکاف‌های ایجاد شده توسط ایادی استعمار، بین حوزویان و دانشگاهیان، از بین برود. (همان، ص 345)

امام خمینی، همچنان‌که در دورۀ شکل‌گیریِ اولیۀ این وحدت، با نظارت دقیق و کامل رهنمودهای لازم را به طلاب و دانشجویان ارائه می‌داد؛ در اوج‌گیری نهضت مردمی در سال 1356 نیز که خود تجلی وحدت و پیوستگی پیشین بود، درباره ضرورت تداوم  پیوند و یگانگی و دوری از دوگانگی این دو نهاد تا پیروزی نهایی تأکید می‌کرد. (همان، ج‌3، ص: 318) همچنین به روحانیت گوشزد می‌کرد که «به طبقۀ جوان روشنفکر که در خدمت اسلام و کشور اسلامی است و به همین جهت مورد حمله عمال اجانب است، احترام گذاشته، آنها را چون فرزندانی عزیز و برادرانی ارجمند بدانند و این قدرت بزرگ را که مقدرات خواه ناخواه در دست آنها خواهد افتاد، از دست ندهند و از تبلیغات سوئی که بر ضد آنها در این چند سال شده و آنها را در نظر بعضی، طور دیگر جلوه داده‌اند، تا از تفرقه استفادۀ هر چه بیشتر برند، احتراز کنند.» (همان، ص: 326)

با تلاش امام خمینی و روحانیون آگاهی چون مفتح، مطهری، بهشتی و... وحدت دانشجویان و روحانیان به ثمر نشست و انقلاب پیروز شد؛ اما، آیا وحدت تنها برای رسیدن به پیروزی بود؟ در حالی که تثبیت و حفظ انقلاب و رسیدن به اهداف اصلی آن بیش از پیش نیاز به وحدت این دو قشر روحانی و دانشجو دارد. از طرفی پس از این آفات و آسیب‌ها بیشتر نمایان خواهد شد. غرور پیروزی ممکن است افتراق و دوری را در پی داشته باشد؛ هرچند به ظاهر دم از وحدت و پیوستگی باشد. یعنی رسیدن به قلۀ پیروزی و اشتراک، ممکن است نقطۀ آغاز افتراق هم باشد.

نمونه‌هایی از پیوند حوزه و دانشگاه در پیش از انقلاب

1. مهر 1348 هنگامی که رئیس دانشگاه شیراز طی بخشنامه‌ای ورود دختران با پوشش چادر را به دانشگاه ممنوع اعلام کرد، دانشجویان دست به اعتراض زده و اعلامیه‌ای در این زمینه منتشر کردند. بلافاصله برخی از روحانیون شیراز نیز به حمایت از دانشجویان وارد میدان شدند و با خودداری از اقامه نماز جماعت، دست به اعتصاب زدند. وحدت طلاب و دانشجویان در این زمان باعث عقب‌نشینی مسئولین دانشگاه و شکست سیاست آنها شد. (سایت مرکز اسناد انقلاب اسلامی)

2. آذر 1349، زمانی که دانشجویان دانشگاه تهران تظاهراتی در اعتراض به مشکلات صنفی و عدم آزادی در کشور به راه انداختند و با سر دادن شعارهایی علیه انقلاب سفید دست به اعتراض علیه رژیم زدند، روحانیون در حمایت از آنها وارد میدان شدند و با تعطیلی دروس، همراهی و پیوند خود را با دانشگاهیان اعلام کردند. (همان)

3. در برگزاری مجلس ترحیم آیت‌الله شهید مصطفی خمینی (آبان 1356)، ساواک این پیوند را اینگونه گزارش داد: «افراد شرکت کننده حدود 3000 نفر بوده که در صحن مسجد حتی جایی برای سایر شرکت‌کنندگان نبوده و حدود 1500 نفر از طلاب مدرسه علمیه قم و همچنین تعدادی از دانشجویان مراکز عالی آموزشی در این مراسم شرکت نموده‌اند.» (مرکز اسناد انقلاب اسلامی... ص 83)

در مراسم چهلم این شهید در مسجد اعظم قم نیز طلاب و دانشجویان ضمن انجام راهپیمایی متحد، شعارهایی مبنی بر حفظ پیوند حوزه و دانشگاه سردادند که ساواک چنین گزارش داده: «در این مجلس که حدود 20 هزار نفر از طبقات مختلف مردم از جمله روحانیون و‌‎‎‌طلاب علوم دینی، دانشجویان مراکز عالی آموزشی تهران و اصفهان شرکت‌‎‎‌داشتند... در پایان مجلس مذکور، عده کثیری از جمعیت حاضر در مسجد در خیابان‌های‌‎‎‌ارم، محمدرضا شاه، آذر و آستانه قم، مبادرت به انجام تظاهرات خیابانی نموده و‌‎ ‎‌شعارهایی به مضمون «درود بر خمینی»، «مرگ بر حکومت یزیدی»، «پیوند دانشجو و‌‎ ‎‌روحانی ناگسستنی است» دادند.» (همان، ص 107 و 108)

4. قیام 29 بهمن سال 1356 تبریز نیز یکی دیگر نمونه‌های وحدت دانشگاه و حوزه در مبارزه با رژیم پهلوی بود. پیش از فرا رسیدن چهلم شهدای 19 دی قم، دانشجویان مسلمان نزد آیت‌الله قاضی طباطبایی رفتند تا طرح خود را برای برپایی مراسمی بدین مناسبت به استحضار رسانند و از وی درخواست همراهی و همکاری کنند و... (سایت مرکز اسناد انقلاب اسلامی)

5. تظاهرات تاسوعا و عاشورای سال 1357 که دانشجویان با لبیک به اطلاعیه روحانیون تهران که به امضاء 219 نفر از روحانیون رسیده بود، با تعطیلی درس و دانشگاه و به حمایت از روحانیت به صفوف تظاهرکنندگان پیوستند و با شعار «دانشجو، روحانی پیوندتان مبارک» گام دیگری در براندازی رژیم پهلوی برداشتند.

گزارشگر ساواک در این باره نوشته است: «[در روز تاسوعا] راهپیمایی از یک نظم خاص، کنترل شده از سوی خود افراد به عنوان انتظامات برخوردار بود. شعارهای داده شده از یک مرکز در جلوی هر دسته، که معمولاً چند نفر روحانی بودند عنوان می‌گردید... از قبیل «الله اکبر، خمینی رهبر»... در جلوی دانشگاه تهران شدت تظاهرات به اوج خود ‌رسید و همه درود به شهدای دانشجو می‌دادند. این شعار نیز گفته می‌شد: «دانشجو، روحانی پیوندتان مبارک»...» (یاران امام به روایت اسناد ساواک: شهید آیت‌الله دکتر سید محمد حسینی بهشتی، ص 353)

6. دربارۀ تحصن جمعی از روحانیون مبارز در مسجد دانشگاه، در خاطرات آیت‌الله سید حسن طاهری خرم‌آبادی آمده است: «وقتی وارد دانشگاه تهران شدیم دانشجویان که از تحصن ما ‌آگاه شده بودند در آنجا حاضر شدند.» روحانیون مبارزِ متحصن در مسجد دانشگاه تهران بلافاصله با صدور اطلاعیه‌ای اعلام کردند: «به عنوان اعتراض به اعمال ضدانسانی دولت غیرقانونی بختیار... در مسجد دانشگاه تهران تحصن اختیار می‌کنیم و از این محل مقدس در کنار برادران دانشجوی خود، ندای حق‌طلبانه خود را به گوش جهانیان خواهیم رساند.» (اسناد انقلاب اسلامی، ج4، ص 714)

می‌بینیم که هر دو قشر روحانی و دانشجو به یک درک مشترک رسیده و در رسیدن به اهداف مشترک نیز همیار و همکار هم بودند و پشت هم را خالی نکرده و هنگام نیاز به هم، حضور فعال داشتند. آیا پس از انقلاب نیز این دو قشر به یاری هم شتافتند؟ از هم پشتیبانی کردند؟ به درد و دل هم گوش دادند؟

ب ـ پس از انقلاب

همانگونه که گفته شد شکل‌گیری وحدت و همبستگی روحانی و دانشجو که پیش از انقلاب به همت حضرت امام و برخی روحانیان آگاه پی‌ریزی و عملی شده بود، در بهمن 1357 به بار نشست و آن وحدت و همدلی و همراهی به پیروزی انقلاب اسلامی ختم شد.

با پیروزی انقلاب اسلامی انتظار می‌رفت دو نهاد حوزه و دانشگاه همچون گذشته همدیگر را درک کرده و برای رسیدن به اهداف مشترک با هم همکاری کرده و هر کدام در جایگاه و در حد توان خود فعالیت نمایند؛ اما متأسفانه اینگونه نشد. گاه وحدت را در ادغام شدن فهمیدند و باتوجه به برگ‌برنده‌ها و محبوبیت روحانیت در سال‌های نخست انقلاب، هجوم از دانشگاه‌ها به حوزه‌های علمیه آغاز شد و برخی دانشگاهیان موفق، خدمت به انقلاب و نظام را حضور در حوزه‌های علمیه و در کسوت روحانیت دانستند و سرازیر شدند به طرف حوزه‌ها و... گاهی هم در دهه‌های بعدی هجوم از حوزه‌های علمیه به دانشگاه بود و روحانیت در پی کسب مدرک دانشگاهی، که هر دو روش ضربه به وحدت بود، نه عین وحدت.

تلاش برای تبدیل دانشگاه به حوزه و یا دانشگاهی کردن حوزه‌های علمیه نمونۀ دیگری از کج‌فهمی‌های وحدت حوزه و دانشگاه بوده است که نه تنها وحدتی در پی نداشته، بلکه خود وحدت‌شکن شده است. در حالی‌که تحقق وحدت حوزه و دانشگاه با اصلاح نگرش‌ها و باورها و دوری از راهکارهای کلیشه‌ای است. تا زمانی‌که در بدنۀ این دو مجموعۀ آموزشی اعتماد به طرف مقابل درحد مطلوب نباشد؛ تا زمانی که حوزه، دانشگاه را مروج بداخلاقی و مبلغ الحاد؛ و دانشگاه حوزه را مرکز جمود و تحجّر بداند هر اقدامی در تحقق این وحدت محکوم به شکست است.

از طرفی مخالفان و دشمنان نیز از این نقطه ضعف سوءاستفاده کرده و این دو مرکز علمی را در برابر هم قرار می‌دهند. دهۀ اول انقلاب امام خمینی این حیلۀ آنان را خوب فهمیده و تصریح می‌کرد که تبلیغات استعمار خارجی و عوامل داخلی آنان با حربه‌هایی چون «متعصب» دانستن روحانیون و «بی‌دین» نامیدن دانشگاهیان، سعی در ایجاد دافعه و گریز در میان این دو قشر را دارند؛ پس مواظب باشید و عمال آنان باید طرد و نفی گردند (تبیان وحدت از دیدگاه امام، ص 272) و بین آنها اختلافی نیست و عناصر حوزوی و دانشگاهی، هر دو از منورالفکرها هستند. (همان)

امام خمینی، عالمان حوزه‌ها و دانشجویان دانشگاه‌ها را مغز متفکر جامعه می‌نامید و سعی در وحدت‌بخشی آنان داشت (همان، ص 276) و به صراحت اعلام می‌کرد «نه دانشگاهی بدون روحانی می‌تواند به استقلال برسد و نه روحانی بدون دانشگاهی» (همان، ص 278) و به این ترتیب، اهمیت وحدت و همگرایی و همفکری حوزویان و دانشگاهیان و آثار ارزشمند آن را گوشزد می‌کرد.

امام خمینی می‌دانست که این دو نهاد هر کدام با حفظ جایگاه‌ها و تخصص‌های خود می‌توانند مفید باشند و به هدف مشترک که پیشرفت جامعه و... هست دست یابند، نه در ذوب شدن در هم و مثل هم شدند و دخالت در کارهای یکدیگر! به هر دو مرکز اهمیت می‌داد و یکی را فدای دیگری نمی‌کرد و می‌فرمود:

«باید توجه داشته باشید! باید دانشگاه‌ها و مدارس و همه جا توجه داشته باشند! دانشگاه، پیوند خودش را با فیضیه، محکم کند و فیضیه، محکم کند پیوستگی خودش را به دانشگاه. شما دو قشری هستید که اگر اصلاح بشوید، اصلاح می‌شود ملت‌ها و اگر خدای نخواسته، شما اصلاح نشوید یا منزوی بشوید، مملکتتان و کسانی که می‌توانند در مملکت کاری بکنند، منزوی خواهند شد و قدرت‌هایی که منافع خودشان را از دست داده‌اند، به میدان می‌آیند و یک حکومت وجیه‌المله می آورند روی کار و آن حکومت وجیه‌المله، تمام چیزهای ما را به باد فنا خواهد داد»! (صحیفه امام ج ۱۴، ص ۱۸۷ – ۱۸۸)

می‌بینیم که بنیانگذار نظام جمهوری اسلامی نه انزوای حوزه و روحانیت را و نه انزوای دانشگاه و دانشجو را به صلاح می‌دانست؛ بلکه معتقد بود که هر دو باید در همۀ امور دخیل و ناظر باشند. همه چیز دست یک طرف نباشد، هر کدام در تخصص و توانایی خودشان کارها را پیش ببرند. امام متأسفانه اینگونه نشد.

امام خمینی در وصیت نامه الهی ـ سیاسی خود چنین نوشته است:

«توصیه این جانب، آن است که نسل حاضر و آینده، غفلت نکنند و دانشگاهیان و جوانان برومند عزیز، هر چه بیشتر با روحانیان و طلاب علوم اسلامی، پیوند دوستی و تفاهم را محکم‌تر و استوارتر سازند و از نقشه‌ها و توطئه‌های دشمن غدار، غافل نباشند و به مجرد این که فرد یا افرادی را دیدند که با گفتار و رفتار خود، در صدد است بذر نفاق بین آنان افکند، او را ارشاد و نصیحت نمایند و اگر تأثیر نکرد، از او روگردان شوند و او را به انزوا کشانند و نگذارند توطئه، ریشه دواند که سرچشمه را به آسانی می‌توان گرفت» (همان، ج ۲۱، ص ۱۶۹ – ۲۰۶)

  تعداد بازديدها: 2250
   


 



این مطلب از نشانی زیر دریافت شده است:
http://fajr57.ir/?id=88052
تمامي حقوق براي هیئت انصارالخميني محفوظ است.