شهردار تهران هفته گذشته در مصاحبه ای به پرونده واگذاری املاک شهرداری تهران به افراد خاص که به املاک نجومی شهرت یافته است، پرداخت و همین کافی بود تا بار دیگر این پرونده و اخبار مرتبط با آن موردتوجه رسانه ها و افکار عمومی قرار گیرد. در این پرونده معروف گفته شد که برخی املاک مرغوب متعلق به شهرداری تهران با قیمت های نازل و با اعمال تخفیفات چشمگیر و اقساط ناچیز به افراد «خاص» واگذار شده است.بررسی نهادهای ذی ربط ثابت کرده این ادعا درست بوده و در جریان واگذاری ها تخفیفات ویژه به برخی افراد تعلق گرفته است. شهرداری تهران از همان ابتدا کار پیگیری برای بازگرداندن حق شهرداری و در اصل حق شهروندان تهرانی را آغاز کرد و با وجود کش وقوس های فراوان این پیگیری ادامه یافت. همانند هر پرونده حقوقی دیگری، طبعا دور از انتظار نیست که بخشی از این پرونده ها در طول زمان و به صورت تدریجی به نتیجه برسد و درنهایت شاید در بخشی دیگر نیز قابلیت پیگیری و احقاق حق از کف برود. بااین حال در سخنان شهردار چند عبارت خاص خودنمایی می کنند: «پیگیری بی سروصدای پرونده و رسانه ای نکردن موضوع»، «دشواری بازپس گرفتن املاک سندخورده»، «مستثنا نکردن هیچ یک از دریافت کنندگان املاک» و «دلخورشدن برخی از دریافت کنندگان املاک». در زیر به رمزگشایی از این چهار عبارت می پردازیم:
۱ - شهردار اعلام می کند آگاهانه راهبرد چراغ خاموش را برای پیگیری این پرونده و احقاق حق شهروندان تهرانی انتخاب کرده است. شاید انتخاب این راهبرد با این پیش فرض صورت گرفته باشد که با ایجاد هیاهو بخشی از حقی که بی سروصدا امکان بازپس گیری داشت، از بین خواهد رفت، زیرا طرف مقابل ناگزیر از مقاومت بیشتر و استفاده از لابی قدرتمند خود خواهد شد.
البته این گزاره درست است، اما با این فرض تنظیم شده که تنها دستاورد این پیگیری بازگرداندن اموال است. درحالی که افزایش درجه آگاهی شهروندان و رشد روحیه مطالبه گری آنان یک سرمایه ارزشمند اجتماعی در فرایند فسادستیزی است. از این رو انتخاب رویکردی که منتهی به «سوخت»شدن بخشی از ادعا ولی درعین حال رشد آگاهی مردم شود، انتخاب بهتری است، حداقل به این دلیل شفاف که شهروندان نتیجه رفتار انتخاباتی خود را ببینند و در ادوار آینده با درکی بهتر تصمیم بگیرند. به بیان دیگر انتخاب شیوه چراغ خاموش هرچند درصد بازگرداندن اموال را افزایش می دهد، اما جامعه را از حقی بزرگ تر محروم می کند: حق تجربه کردن و از گذشته آموختن.
۲ - شهردار می گوید املاکی که سندشان به نام فرد موردنظر صادر شده است، قابلیت بازگرداندن ندارد، زیرا معامله تمام شده است. این امر پیامی منفی و بسیار مایوس کننده به جامعه منتقل می کند. اگر فرصت طلبان مال اندوز زودتر دست به کار شده و اموالی را که تصاحب کرده اند، از مرحله صدور سند بگذرانند، دیگر به اصطلاح توپ هم تکانشان نمی دهد و شهروندان نمی توانند حق خود را مطالبه کنند. به بیان دیگر در شرایط فعلی و رویه های موجود رسیدگی به چنین پرونده هایی امکان پذیر نیست و تنها کاری که از دست شهروندان مال باخته برمی آید، لعن و نفرین تملک کنندگان این دارایی های ارزشمند است. شاید این جمله تاریخی امیر مومنان علی (ع) که اعلام فرمود اموال بیت المال حتی اگر به نام همسران گروه برخوردار از نعمت سخاوتمندی حاکمان سند خورده باشند، شناسایی و بازپس گرفته می شود، اشاره به چنین وضعیتی باشد و نمایانگر اختلاف رویکرد آن بزرگ با وضعیت فعلی.
۳ - شهردار می گوید هیچ کس را مستثنا نکرده و درباره همه کسانی که از نعمت خرید اموال ارزشمند با قیمت ناچیز بهره مند شده اند، اقدام کرده است. البته این امر ارزشمندی است و طبعا باید از مسئولی که در پیگیری چنین پرونده ای بدون تبعیض برخورد می کند، قدردانی شود، اما به راستی مگر بناست با یک رفتار متخلفانه با دو رویه متفاوت برخورد کنیم؟ مگر درباره سایر پرونده های خلاف و عملکرد سایر دستگاه ها چنین تبعیضی محقق می شود؟ به بیان دیگر صرف اشاره شهردار به این موضوع، نشان دهنده وجود یک آسیب جدی در جریان رسیدگی به پرونده های این چنینی است.
در چنین شرایطی مسئولان و دستگاه های دولتی و عمومی چاره ای جز اعلام شفاف وضعیت پرونده و فهرست اسامی همه افرادی که احتمالا از این رویه منتفع شده اند، ندارند.
وقتی پرونده به صورت چراغ خاموش دنبال شود، شهروندان هیچ گاه به این باور نخواهند رسید که در امر پیگیری ها استثنائی لحاظ نشده و افرادی خاص مصون از تعقیب نمانده اند.
۴ - اما نکته چهارم در سخنان شهردار بسیار جالب است. او به پدیده مولمه و بسیار دردناک «دلخورشدن» برخی افراد قدرتمند اشاره می کند! پیگیری پرونده و پرسش از فلان مقام که چرا شما یک ملک ارزشمند متعلق به شهروندان تهرانی را نصف قیمت آن هم ازدم قسط خریده اید، موجب ناراحتی و برافروخته و آزرده شدن خاطر نازک این پهلوانان می شود و شهردار ناگزیر بوده در پیگیری و احقاق حق شهروندان تهرانی نازکی خاطر آنان را نادیده بگیرد و «دلخور»شدن آنان را تاب بیاورد.
هلالی جغتایی متوفی به سال ۹۰۸ خورشیدی چه خوش گفته است:
ترک یاری کردی و من همچنان یارم تو را
دشمن جانی و از جان دوست تر دارم تو را
گر به صد خار جفا آزرده سازی خاطرم
خاطر نازک! به برگ گل نیازارم تو را
به راستی این متنفذان و دلاوران کیان اند که با این همه خسارتی که به شهر و کشور می زنند و صد خار جفا بر تن نحیف ملت مظلوم تحمیل می کنند، حتی نباید خاطر نازکشان را با برگ گل هم نوازش کرده و رنجور کرد؟! و با این همه حقی که از اموال عمومی خورده اند، اگر ناراحتشان بکنیم، تازه «دل» خور هم می شوند؟!
کنار هم گذاشتن این چهار واقعیت، تصویری روشن از کاستی و ناکارآمدی برنامه فسادستیزی در کشور ارائه می کند. این شیوه فسادستیزی که باید آن را فسادستیزی ایرانی نام نهاد، نمی تواند با حجم انبوه فساد در دستگاه های دولتی و عمومی مقابله کند. شیوه ای که گویی هنوز با رسانه بیگانه است و حق بنیادین «دانستن» را برای شهروندان به رسمیت نمی شناسد. نگارنده بر محدودیت هایی که شهردار تهران با آن روبه روست، واقف است و او را بابت شکل گرفتن چنین موردی مقصر نمی داند. اما باید گفت تا زمانی که شیوه فسادستیزی اصلاح نشود و رسانه ها محرم و همراه و هم رزم به حساب نیایند، همواره باید نگران «دلخور» و آزرده شدن خاطر نازک قدرتمندانی بود که پا از خط قرمزها فراتر نهاده و اموال عمومی را به نام خود سند زده اند.
*شرق