امام خمینی از افکار و اشعار مولانا مدد میگرفت و در تبیین اندیشۀ خود به کار میبست. او بارها در آثار خود به عباراتی استناد میکرد که مولانا در اشعار خود از آن بهره برده بود. مشی فکری مولوی را به وضوح میتوان در آثار امام خمینی دریافت.
جماران: هشتم مهر، روز بزرگداشت مولوی است. یکی از وجوه اشتراک امام خمینی و مولوی، در عرفان است. ازجمله راههای شناخت اندیشههای عرفانی هر عارفی نیز تطبیق اندیشه و آراء او با دیگر عارفان نامدار است. اینکه او در زمان کنونی چه تأثیری از عارفان و صوفیان نامی گذشته گرفته و چگونه با آنها همافق بوده است. برای همین، ببینیم امام خمینی، عارف سدهی کنونی، چه نگاهی به مولوی، عارف قرن هفتم داشت؟
مولانا جلالالدین محمد (604 ـ 672 ق)، معروف به مولوی بلخی در بلخ که آن زمان جزو قلمرو حکومت خوارزمشاهیان بود، به دنیا آمد. بعدها به قونیه ترکیه رفت و از عارفان و شاعران نامدار و فارسیگوی شد.
آثار مولانا به نظم و نثر است. آنچه که به نثر است، بیشتر تقریر و املای اوست؛ اما نوشتههایی به خط خود نیز دارد. آثار تقریری او عبارت است از: فیهمافیه که مجموعه سخنان، پرسش و پاسخهایی است که در مجالس بیان کرده است؛ مجالس سبعه که در اصل محموع هفت مجلس است که مولوی در سالهایی که منبر رفته، گردآوری شده است. آثار منظوم مولوی مثنوی معنوی و دیوان شمس است. مثنوی اثری تعلیمی در طریقت است، بااینحال موضوعات دینی، کلامی و فلسفی نیز در آن آمده است. این اثر در واقع سرگذشت روحانی انسان است که از زبان نی حکایت میشود و هیچوقت به پایان نمیرسد. مجموعه غزلیات مولوی نیز به دیوان شمس و دیوان کبیر مشهور است. مولوی از معتقدان به «وحدت وجود» نیز بوده است.
امام خمینی معتقد است فهم واژگان امثال مولوی محتاج شناخت مبانی و اصطلاحات خاص است و این شناخت برای بسیاری، حتی حکیم ملا هادی سبزواری هم میسر نبوده؛ چرا که برای فهم «مولوی» نیاز به «قریحه عرفانی» داریم. ایشان در جلد دوم تقریرات فلسفه که حاوی مباحث سطح عالی فلسفه است، میگوید: کثیری از ناس شعر مثنوی را جبر میدانند و حال آنکه وی مخالف با جبر است، و علت آن این است که آقایان معنای جبر را نمیدانند. و چنانکه مرحوم حاجی [سبزواری] نیز در شرح خود بر مثنوی نتوانسته در شرح و تفسیر، مرام مولوی را برساند؛ زیرا حکیمی قول عارفی را بیان نموده، بدون اینکه حظ وافر از قریحه عرفانی داشته باشد. برای فهم و شرح قول عارف رومی، مردی صوفی که یک نحوه کشف ذوقی داشته باشد، لازم است.
امام خمینی در کتاب چهل حدیث نیز به مخالفان مبحث عرفانی «وحدت وجود» و یا مخالفان مثنوی حمله کرده و مینویسد:
«لازم نیست اگر انسان دارای علمی نشد از آن تکذیب کند و به صاحب آن علم جسارت نماید. پیش عقل سلیم همانطور که تصدیق بیتصور از اغلاط و قبایح اخلاقیه به شمار میآید، تکذیب بیتصور نیز همین طور، بلکه حالش بدتر و قبحش افزون است. اگر خدای تبارک و تعالی از ما سؤال کند که شما که مثلا معنی «وحدت وجود» را به حسب مسلک حکما نمیدانستید و از عالم آن علم و صاحب آن فن اخذ نکردید و تعلم آن علم و مقدمات آن را نکردید، برای چه کورکورانه آنها را تکفیر و توهین کردید، ما در محضر مقدس حق چه جوابی داریم بدهیم جز آنکه سر خجلت به زیر افکنیم. و البته این عذر پذیرفته نیست که «من پیش خود چنین گمان کردم.» هر علمی مبادی و مقدماتی دارد که بدون علم به مقدمات، فهم نتیجه میسور نیست، خصوصا مثل چنین مسئله دقیقه که پس از عمرها زحمت باز فهم اصل حقیقت و مغزای آن به حقیقت معلوم نشود. چیزی را که چندین هزار سال است حکما و فلاسفه در آن بحث کردند و موشکافی نمودند، تو میخواهی با مطالعه یک کتاب یا شعر مثنوی مثلا با عقل ناقص خود ادراک آن کنی! البته نخواهی از آن چیزی ادراک کرد- رحم الله امرأ عرف قدره و لم یتعدّ طوره»
امام خمینی گاه از افکار و اشعار مولانا مدد میگرفت و در تبیین اندیشه خود به کار میبست. وی مولوی را عالِمی میدانست که ترک تعلقات نفسانی کرده و به وادی عرفان قدم نهاده است. از اینرو مواردی در آثار خود به اشعار و عباراتی از مولانا استناد کرده است. به نمونههایی از آن دقت کنید:
کتاب مصباح الهدایه
امام خمینی در این کتاب تعریضی بر شعر مولوی دارند. ایشان در بیان ارتباط میان ابنعربی و ابنفارض مصری به داوری مینشینند. در قسمتی از کلام خود، این گونه میآورد که «ابن فارض در زمان سرودن کتاب «تائیه کبری» در حال جذبه و شور و در حالت سکر از عشق به حق و جذبات متوالیه توام با صحو به سر میبرده و توجه به طعام و آشامیدن نداشته است. این نباید مایۀ تعجب شود. چه آن که عارف واصلی است که درجات ولایت را پیموده و در حدی قرار گرفته است که از عهده بیان علوم و احوال و مقامات حضرت ختمی نبوت و ولایت به سهولت برآمده است... قدرت جبریل از مطبخ نبود/ بود از دیدار خلاق ودود.»
این بیت از مولانا را امام خمینی در جاهای دیگری نیز به کار برده و به آن تمسک جسته است. بر اساس این بیت، مولانا معتقد است که انسانهای معنوی، ارتزاق از طریق طعام و شراب نمیکنند، بلکه از راه امور معنوی، کسب روزی میکنند.
کتاب شرح دعای سحر
حضرت امام در این کتاب نیز از اشعار مولانا بهره میگیرد: «کسانی که آمدنشان به این دنیا برای کاشتن بوده نه برای درو کردن، زیرا دنیا کشتگاه آخرت است. ورودشان به آن برای حرکت انعطافیای بوده که انسان به واسطه آن حرکت انسان میشود و از دنیا به وطن اصلاش که جایگاه پدر ما، حضرت آدم (ع) بود بر میگردد. در این ابیات مولوی به این مساله اشاره شده است: «بشنو از نی چون حکایت میکند/ از جداییها شکایت میکند»
این شعر از مولوی نیز در جایجای دیگر آثار امام خمینی تکرار شده است. همچنین از دیگر اشعار مولوی هم در کتاب شرح دعای سحر استفاده کردهاند، مانند:
«ما عدمهاییم هستیها نما / تو وجود مطلق و هستی ما»
کتاب شرح حدیث جنود عقل و جهل
امام خمینی در آثار خود، مکرر از در افتادن به وادی استدلالگرایی بیم میدهد. ایشان بر این باورند که استدلالورزی فارغ از ایمانگرایی، نمیتواند انسان را به مقصد نهایی نائل کند. حضرت امام در کتاب «حدیث جنود عقل و جهل» نیز به این مساله اشاره میکند و شعر شهیر مولانا را مورد استناد قرار میدهد: «اینها نیست جز آن که مذکور داشتیم که علم به این ارکان، غیر از ایمان است، چون قلب ما از این علوم خالی است و این ارکان را در قلب وارد ننمودیم، از علم خود نتیجهای حاصل نکنیم. از اینجا معلوم میشود که درست گفته آنکه گفته: پای استدلالیان چوبین بود/ پای چوبین سخت بیتمکین بود.»
امام خمینی در جای دیگری از کتاب شرح حدیث جنود عقل و جهل نیز اشارتی به مولانا میکند. در بیان ویژگیهای نفس انسانی، ایشان بر این باورند که: «مبدأ همۀ مبادی در کمالات، معرفت است و ترک نفس و مبدا همۀ نقایص و سیئات، حسب نفس و خودخواهی است، و راه اصلاح تمام مفاسد، اقبال به حق است و ترک هواهای نفسانیه. مادر بتها بت نفس شماست.» این عبارت اشارهای است به این بیت مولانا که: «مادر بتها بت نفس شماست/ زان که آن بت مار و این بت اژدهاست.»
کتاب چهل حدیث
امام خمینی در کتاب چهل حدیث هم در باب تجلّی اسماء خداوندی، برای تایید سخنان خود، عبارتی را از فیه ما فیه مولوی نقل میکند: «و بعض قلوب، خوفی و حزنی است، و حق تعالی در آن قلوب به اسماء جلال و عظمت تجلی فرماید، و آن تجلی مشوب به خوف و حیرت میآورد و مشوب به حزن. و در حدیث است که حضرت یحیی علیه السلام، دید که عیسی علیه السلام، میخندد. با عتاب به او گفت: گویا تو مامونی از فکر خدا و عذاب او. حضرت عیسی (ع) جواب داد: گویا تو مایوسی از فضل خدا و رحمت او. پس خدای تعالی وحی فرمود به آنها که هر یک از شما حسن ظنتان به من بیشتر است، او محبوبتر است پیش من.»
این عبارت را امام خمینی از کتاب «فیه ما فیه» مولوی نقل کرده است و در ادامه و در شرح آن توضیحاتی نیز بیان میکند. ایشان در دیگر صفحات این کتاب هم به اشعار مولوی استناد میکند. برای نمونه: «دیده میخواهم سبب سوراخ کن/ تا حُجُب را بَر کَند از بیخ و بن.»
کتاب آداب الصلاة
امام خمینی در کتاب «آداب الصلاة» در بیان ترک تعلقات نفسانی، از اندیشه و اشعار مولوی بهره میبرد. ایشان در این موضع چنین بیان میکند که: «مفتاح غیب و شهادت و باب الابواب عروج به کمال روحانیت خرق این حجاب است. تا انسان از نظر به خویشتن و کمال و جمال، متوهم خود است، از جمال مطلق و کمال صرف محجوب و مهجور است. و اول شرط سلوک الی الله خروج از این منزل است، بلکه میزان در ریاضت حق و باطل همین است. پس هر سالک که با قدم انانیت و خودبینی و در حجاب انیّت و خودخواهی طی منزل سلوک کند، ریاضتش باطل و سلوکش الی الله نیست بلکه الی النفس است. مادر بتها بت نفس شماست.» اشاره به شعر: «مادر بتها بت نفس شماست/ زان که آن بت مار و این بت اژدهاست.»
در این کتاب، در بیان مقامات عرفانی هم از اشعار مولوی در مثنوی مدد میگیرد: «این مقامات در قلوب قاسیه که جز از دنیا و حظوظ آن خبری ندارند و جز به غرور شیطانی یا چیز دیگر آشنا نیستند، سخت ناهنجار آید و به بافتهی اوهام آن را نسبت دهند، با آن که فنایی را که ما اکنون در طبیعت و دنیا داریم که به ما از تمام عوالم غیب که در هر جهت و حیثیت ظاهرتر از این عالمند، بلکه از ذات و صفات ذات مقدس حق جل و علا متشبث به ذیل برهان و استدلال میشویم، به مراتب غریب و عجیبتر است تا آن فنایی که اصحاب عرفان و سلوک ادعا میکنند: حیرت اندر حیرت آمد زین قصص / بی هُشیّ خاصگان اندر اخصّ»
کتاب تفسیر سورۀ حمد
امام خمینی در تفسیر سورۀ حمد، فهم ناصحیح نسبت به برخی از ابیات مولوی را پیش میکشد: «یکی از اشکالاتی که یک کسی که اطلاع از مسائل ندارد مطرح میکند این است که اهل عرفان میگویند که «چون که بیرنگی اسیر رنگ شد» با این که آن شعر در اصل مربوط به این باب نیست؛ مربوط به حقیقت نیست؛ مربوط به جنگی است که بین دو تا انسان واقع میشود و مقصود او را چون متوجه نشدهاند از این جهت گفتهاند که این کفر است با این که اصلاً ربطی به آن مساله ندارد. مسالۀ دیگری است که این همه جنگها که در عالم واقع شده، سر چیست و اساساً چرا جنگ واقع میشود. این رنگی که اینها میگویند تعلقی است که بعضی شعرای دیگر هم در تعبیراتشان دارند. بیرنگی آن است که تعلقی نداشته باشد به یک چیزی از طبیعت. وقتی تعلق نداشته باشد به طبیعت، این نزاع واقع نمیشود. تمام نزاعهایی که واقع میشود مال این است که انسان تعلق دارد به طبیعت و طبیعت را هم به واسطه علقهای که دارد برای خودش میخواهد.»
امام خمینی در این موضع، با تمسک به شعر مولانا که: «چون که بیرنگی اسیر رنگ شد/ موسیی با موسیی در جنگ شد» اندیشۀ خود را تبیین میکند.
نتیجه آنکه: امام خمینی از افکار و اشعار مولانا مدد میگرفت و در تبیین اندیشۀ خود به کار میبست. او بارها در آثار خود به عباراتی استناد میکرد که مولانا در اشعار خود از آن بهره برده بود. مشی فکری مولوی را به وضوح میتوان در آثار امام خمینی دریافت؛ سلوکی که از منبعی واحد ارتزاق کرده است و به زبانهای گوناگون بیان شده است.