تقریباً شهید هاشمینژاد(ره) همه چیز خود را از امام گرفت و در درسهای ایشان، سیره و منش تهذیب نفس و عرفانهای بلند امام را فرا گرفت. البته از باب شاگردی این حرفها را نمیزنم، از باب این است که ما ایشان را واقعاً اینگونه یافتیم. خیلی مراقب خدا و نفس خود و خیلی خود ساخته بودند. در بین اقران و هم سن و سالهای خود در این جهات که عالم دین باید واجدش باشد، امتیاز داشتند.
جماران: آیت الله سیدعبدالکریم هاشمی نژاد، زاده بهشهر و ساکن مشهد بود. وی دروس عالیه حوزه را از محضر آیت الله بروجردی و امام خمینی بهره برد و در سن 27 سالگی به درجه اجتهاد رسید. هاشمی نژاد که سخنران و خطیبی زبردست و برخوردار از صدایی کوبنده و آتشین بود، در کنار فعالیت علمی و تدریس دروس حوزوی در حوزه علمیه مشهد، فعالیت های تبلیغی و سیاسی مؤثری داشت. وی در روز 7 مهر سال 1360 با انفجار نارنجک، در یک عملیات انتحاری توسط یکی از اعضای نفوذی سازمان مجاهدین خلق همزمان با روز شهادت جواد الائمه(ع) به شهادت رسید و در جوار علی بن موسی الرضا(ع) در دارالسلام به خاک سپرده شد.
به مناسبت سالگرد شهادت شهید هاشمی نژاد، گفت و گویی با شاگرد ایشان حجتالاسلام و المسلمین محمدرضا نوراللهیان داشته ایم.
حجتالاسلام و المسلمین نوراللهیان خاطرات جالبی از حضور پای درس ایشان و مبارزات انقلابی او تا شهادتش دارد و جامعیت استادش را مورد تاکید قرار می دهد.
مشروح گفت و گوی خبرنگار جماران با حجتالاسلام و المسلمین نوراللهیان را در ادامه می خوانید:
جناب آقای نوراللهیان با تشکر از اینکه در این مصاحبه شرکت فرمودید، ممکن است بفرمایید آشنایی شما با شهید هاشمی نژاد از چه زمانی و چگونه شروع شد و چگونه به کلاسهای درس ایشان راه پیدا کردید؟
خدای متعال را شاکرم که جمع عزیزان به این فکر افتاده که از این فاضل مجاهد و استاد برجسته حوزه دین بتوانند یادی آن چنان باید و بایسته داشته باشند.
من در سال 1342 درست از شب واقعه مسجد فیل که در پی اوجگیری نهضت امام خمینی(س) که رحمت بیکران و بیپایان پروردگار بر آن روح بلند باد، به مرحوم شهید هاشمینژاد(ره) نزدیک شدم. قبل از آن هم ایشان در منزل مرحوم آیتالله قمی سخنرانیهایی داشتند. آشنایی بیشتر من با ایشان از زمان واقعه مسجد فیل شروع شد.
منزل ما در نوغان بود و پدرم خیلی مراقب و مواظب بودند که آقای هاشمینژاد(ره) صدمه نبینند و اطلاع دارید که در همان واقعه مسجد فیل مرحوم آیتالله یوسفی شهید شدند و آقای ابراهیم خرمایی که در محله مه نفت فروش بود، تیری به پای ایشان خورد و مدتهای زیادی آسیب دیده بود. مرحوم استاد شهید هاشمینژاد(ره) را در آنجا دستگیر کردند و بعد ایشان محکوم شدند و بعد هم که خاطرات آن دستگیری را بنده از دو لب ایشان شنیدم. نحوه بازجوییها و دفاعی که ایشان کرده بودند. واقعاً شنیدنی بود و من از خود ایشان شنیدم.
این آشناییها تا آنجا ادامهدار شد که من در جلسات متعدد ایشان شرکت میکردم. در کانون بحث و انتقاد دینی، جلسات و سخنرانیهایی داشتند و بعد هم که به بیت ایشان در طالقانی 20 که آن زمان شاه 20 بود راه پیدا کردم.
کمکم علاقه من و دیگر دوستان و خانواده به ایشان بیشتر شد و ایشان هم همینطور. آخرین دستگیری ایشان شبی بود که در منزل ما بودند. جلسه دوستان ما در مشهد جنب مسجد امام رضا(ع) بود و جمعی از دوستان، آقای عبداللهیان، علیزاده، استاد عنایتالله دریاباری حضور داشتند. شب آن روز استاد را دستگیر کردند و در 29 ذیالقعده ایشان شهید شدند.
من و آقای واعظ طبسی که آن زمان بنده قائم مقام ایشان در کمیتههای انقلاب استان خراسان بودم، با هم در مدینه منوره یک اتاق داشتیم که خبر شهادت ایشان را شنیدیم. خیلی حالت ویژهای به آقای واعظ طبسی دست داد و تا مدتی ایشان یک حالت عرفانی داشت. تأثیر متقابلی که دوستی مستمر بین این بزرگوار و شهید بود، دست به حلالیتطلبی از دیگران زدند که ما رفتنی هستیم. یک روحیّات این چنینی داشتند.
البته در درس ایشان هم شرکت داشتم. دروس اقتصادی که در مدرسه میرزا جعفر برگزار میشد. و جلسات ویژهای که کمکم به آن پرداخته شد و تحت عنوان تمرین منبر بود، ولی ظاهرش این بود. در واقع بحثهای اساسی انقلاب و مباحث سیاسی را در محضر ایشان فرا میگرفتیم. دیگر آن جلسات تعطیل شد. آخرین شب شبی بود که استاد در منزل ما بودند و صبح آن روز استاد را دستگیر کردند.
آن شب خیلی با احتیاط با یک پوشش خاصی از منزل بیرون آمدند که دوستان دیگر دستگیر نشوند. این دستگیری آخرین دستگیری بود که 2 سال طول کشید.
بنده در درس مکاسب محرمه ایشان هم حضور داشتم. انقلاب که پیروز شد، مرحوم شهید هاشمینژاد(ره) مسئولیّتی را در کمیتههای انقلاب پذیرفتند؛ به عنوان مسئول شهرستانهای استان خراسان آن زمان. من از تهران اعزام شدم که به مشهد بیایم. ایشان آن مسئولیت و اتاق خود و پروندههای کمیته را به من تحویل دادند و گفتند که خیال مرا راحت کردی. من نمیخواستم آن مسئولیّت را قبول کنم به خصوص اینکه در کمیته کاری داشته باشم، ولی آن چنان ایشان خوشحال شده بودند و دیدم که تحت یک شرایط انجام شده، در مقابل عمل انجام شده قرار گرفتهام و چارهای جز این ندارم که قبول کنم.
شما اشاره داشتید که در درس مکاسب محرمه شهید هاشمی نژاد شرکت داشته اید. امکانش هست جایگاه علمی ایشان را برای ما تشریح کنید.
حضرت امام (ره) یک عبارتی دارند که به نظر من پاسخ جناب عالی را میشود از آن گرفت. قبل از اینکه مسئله مجاهدت و مبارز بودن ایشان را مطرح کنند، میفرمایند: «مراتب فضل و مجاهدت آن شهید، بر اشخاصی که ایشان را میشناسند پوشیده نیست.»
شخصیّت شهید هاشمینژاد(ره) تحت تأثیر 3 انسان بزرگ شکل گرفته است. ایشان ابتدا در آن اوایل نوجوانی به شدت تحت تأثیر مرحوم آیتالله کوهستانی بودند و از بهشهر تا حوزه علمیّه که در شمال مرحوم آیتالله کوهستانی تدریس داشتند، فاصله زیادی نبود. شهید هاشمینژاد(ره) در همان حوزه مشغول به تحصیل شدند و بسیاری از ویژگیهای معنوی و تهذیب نفس، خودسازی و تکوّن شخصیّت آقای شهید هاشمینژاد را باید تحت تأثیر رفتار عملی مرحوم آیتالله کوهستانی مطالعه کنیم.
البته نمیگویم که در شخصیّت ایشان، خانواده تأثیر کمی داشته و یا اصلاً نداشته است. اطلاع زیادی در این زمینه ندارم. شخصیّت علمی مرحوم آیتالله کوهستانی که توأم با عرفان بود و عبادت کثیر و تقوای عملی و خشیّت از پروردگار که این در شهید هاشمینژاد(ره) هم تا آخر عمر مشهود بود.
بعد از دوره جوانی و تکوّن شخصیّت ایشان، بسیار تحت تأثیر مرحوم فرید الاسلام کاشانی قرار گرفتند. اگر آقای هاشمینژاد را درست واکاوی کنید، باید حتماً 2، 3 مقاله یا یک پژوهشی راجع به فرید الاسلام کاشانی داشته باشید. فرید الاسلام کاشانی همان کسی است که مرحوم آقای شهید هاشمینژاد(ره) کتاب مناظره دکتر و پیر را که از بهترین کتابهایشان بود به ایشان هدیه دادند و از او تعبیر بلندی دارند.
این را بگویم که قریب 40 سال پیش به صورت تصادفی تقریرات استصحابی مرحوم شهید در درس خارج اصول را در مجموعه نُسخ خطی آستان قدس رضوی دیدم که این نسخه به چاپ هم نرسیده است. در آن تقریرات استصحاب در شأن مقام آقای فرید الاسلام کاشانی این چنین میفرمایند: «ایشان حافظ دین، مخالف هوای نفس و مطیع امر مولا بودند. از آنهایی بودند که خالق در نظرشان عظمت پیدا کرده بود و همه مخلوقات را هیچ میدیدند و این خصوصیّات چطور اینجور نباشد، در حالی که ایشان کسی بود که در خواب و رویا حضرت بقیهالله را دیدند و وقتی به حضرت سلام کردند، ایشان به او این لقب را دادند و فرمودند: «السلام علیک یا شیخ الشهداء» این عبارت که در حافظه من از قریب 40 سال پیش در مقدمه آن کتاب به یاد دارم.
بنابراین مرحوم فرید الاسلام در شخصیّت ایشان خیلی تأثیر گذاشت، لااقل دو تا از کتابهای خود را به این بزرگوار تقدیم کرده بودند. یکی همین تقریرات و دیگری کتاب مناظره دکتر و پیر.
مرحوم فرید الاسلام کاشانی فرد بزرگی بودند، البته من ایشان را درک نکردهام. ایشان در جوانی در سن 28، 29 سالگی فوت کردهاند. نحوه شهادت ایشان هم خیلی فوقالعاده بود. برای نماز طلب باران میروند و بعد هم که جنازه ایشان را به قم میآورند و آیتالله بروجردی از این جوان فاضل و مجاهد تکریم میکنند و بعد در قبرستان ابوحسین قم دفن میکنند. این شخصیّت دومین شخصیّتی است که در شهید هاشمینژاد(ره) تأثیر علمی و معنوی گذاشته است.
آخرین کسی که در شکلگیری شخصیّت ایشان مؤثر بود، شخصیّت بینظیر حضرت امام خمینی(س) بودند. تقریباً شهید هاشمینژاد(ره) همه چیز خود را از امام گرفت و در درسهای ایشان، سیره و منش تهذیب نفس و عرفانهای بلند امام را فرا گرفت. البته از باب شاگردی این حرفها را نمیزنم، از باب این است که ما ایشان را واقعاً اینگونه یافتیم. خیلی مراقب خدا و نفس خود و خیلی خود ساخته بودند. در بین اقران و هم سن و سالهای خود در این جهات که عالم دین باید واجدش باشد، امتیاز داشتند، آقای هاشمینژاد، هاشمینژادی شد که در دوران جوانی برگشتند به مشهد و در واقع معنایش این است که در 3 حوزه علمیّه، ابتداً همان مازندران سپس قم و بعد هم در مشهد مشغول به تحصیل بودند.
من آن زمان را به خاطر ندارم، اساتید دیگری میگفتند که شهید هاشمینژاد(ره) در جوانی به مشهد آمدند و در مسجد گوهرشاد نشستند و مکاسب گفتند. مکاسبگوهای مطرح زمان که در آن وقت در حوزههای علمیّه ریشهدار مشهد درس مکاسب میگفتند، مرحوم شهید هاشمینژاد(ره) در این درس شاگردان زیادی را به خود جذب کردند. درسی که در میان درسهای مطرح آن زمان قرار گرفت. تدریس ایشان بسیار عمیق و تأثیرگذار بود و این معنا و مفهومش در مباحث طلبگی روشن است. تدریس اگر عمیق و استاد اگر ملا نباشد، نمیتواند یک مرتبه به عنوان یک درس مطرح قابل مراجعه طلاب آن هم در درسهای سطح و عالیترین مراحل دروس سطح که مکاسب است در میان مردم مطرح شود. ایشان رسائل هم تدریس میکردند و رسائل ایشان هم رسائل خوب و قوی بود. مکاسب ایشان که نشانه ملایی و علمیّت است، یک تدریس پرطرفدار است.
خود من گاهی به ایشان میگفتم که شما زود از حوزه بیرون آمدید. شما استعداد امام خمینی شدن را داشتید. یادم هست که من این اِشکال را به ایشان داشتم و میگفتم که در شما این استعداد دیده میشد، اگر در حوزه میماندید. ایشان فرمودند: دیگر مسائل و شرایط زمان اجازه نمیدهد. آن روزگار مسیر مبارزه، مبارزه بسیاری از بزرگان علمی ما را تغییر داد، ولی ایشان تا آخر عمر به عنوان یک مدرس قوی سطح که مطالب در دستشان بود، مطرح بودند. همین بود که شخصیّت شهید هاشمینژاد(ره) شخصیّت قابل انکاری در حوزه نشد و شخصیّتی پذیرفته شد.
شهید هاشمی نژاد، مرحوم فخرالدین حجازی، مرحوم ایت الله واعظ طبسی و حجت الاسلام نوراللهیان در این تصویر دیده می شوند
همانطور که اشاره فرمودید، شهید هاشمینژاد(ره) در کنار تدریس دروس حوزوی، تدریسهای دیگری هم من جمله اقتصاد داشتند، بفرمایید چه عواملی در تدریس این دروس با نوشتن آن گونه کتابها به ویژه کتاب مناظره دکتر و پیر تأثیرگذار بوده است؟
این سؤال دو جهت دارد، یک جهت به جامعیّت خود این استاد شهید برمیگردد. معمولاً مدرسین نویسنده نیستند، نویسندگان سخنران بلیغ و فصیح و قوی و مطرحی در کشور جزء تعداد انگشتشمار و شخصیّتهای نخست خطبای کشور نیستند. همین طور که بسیاری بودند امّا مبارز نبودند، آنقدر شجاع و از خود گذشته نبودند و مثل آقای هاشمینژاد در میدان مجاهدت با دشمن مبارزه کنند، نبودند.
یک انسان مقدس به آن معنا که قداست نفس و روح دین میخواهد، بودند. آقای هاشمینژاد(ره) جامع همه اینها بودند. نویسندهای بودند که کتابهای پرفروش و با تیراژ بالا و کمیابی داشتند و اینکه همیشه این کتابها ممنوع بودند. کتابهایی بودند که اگر ساواک آن را در منزل کسی پیدا میکرد، او را دستگیر و زندانی میکردند.
کسانی که تدریس ایشان را در سالهای آغاز انقلاب دیدند، متوجه شدهاند که تدریس ایشان مورد استقبال و علاقه طلاب قرار گرفت. سخنرانیهای بینظیر مرحوم شهید هاشمینژاد(ره) با آن خطبههای آتشین و سخنرانیهای کوبنده که شاه و رژیم شاه تحمل آنها را نداشتند.
جهت دومی که در سؤال شما بود، جامعیّت را در زمانه خود ایشان باید دید. یعنی آثار زمان و تأثیر محیط آن زمان بر ایشان که یک مرتبه مردی بزرگ، مرجع عظیم الشأن قیامی عظیم را رهبری و آغاز کرده است، آن وقت همه باید به میدان میآمدند و با هر وسیلهای که میتوانستند، آن فکر و اندیشه را که از استادشان فرا گرفتهاند، به نسلهای بعد و جامعه منتقل کنند. آقای هاشمینژاد را شرایط خاص آن عصر، هاشمینژاد کرد و در واقع زمینهها، موّاد و ملات و پایههای علمی حوزوی، دانش و غیرت دینی، تقوای الهی، رسالت طلبگی و دعوت الهی همه اینها درست، ولی محیط محیطی بود که این استعدادها به سرعت و به شکل بسیار بسیار مطلوبی بالنده شد و رشد شخصیّتی ایشان را در این دو زمینه میبینم.
مرحوم شهید هاشمینژاد در کارهای اجتماعی و خدمات رسانی به مردم هم، آن گونه که شنیدیم، نقش داشتند و اجازه نمیدادند در جامعه این گونه مشکلی باشد، در این زمینه اگر مطلبی دارید بفرمایید.
از اینکه زلزله طبس پیش بیاید و ایشان به آنجا بروند و یک پای کمکرسانی به این زلزله باشند، یا به طلاب در حوزه، پدرانه توجه کنند و به مشکلاتی که در زندگی طبیعی طلاب وجود داشت، رسیدگی کنند و یا صندوقهای قرضالحسنه یا امدادهایی در بیمارستانها داشته باشند، خاطره و مطلب دیگری ندارم.
به نظر ارتباط نزدیکی با شهید هاشمینژاد(ره) داشتهاید، اگر این ارتباط خانوادگی بوده، شما به منزل ایشان میرفتید و یا ایشان به منزل شما میآمدند، میتوانید در زمینه شخصیّت اخلاقی این بزرگوار در مسائل اخلاقی طلبهها، خانواده و مردم توضیحاتی را بفرمایید.
مرحوم آقای شهید هاشمینژاد(ره) یک بار بیشتر به منزل ما نیامدند، ولی من در فرصتهای مختلف، حتی زمانی که ایشان در زندان بودند و به من پیغام میدادند که از منزل برایشان چیزی را ببرم، چون به لطف خدا بنده را امین خود میدانستند، به منزل ایشان میرفتم و آن اقلامی که ایشان سفارش کرده بودند را میگرفتم. شهید هاشمینژاد(ره) خیلی متخلّق بودند. مرحوم شهید هاشمینژاد(ره) خیلی در زندگی فردی خودشان مُرائی مکارم اخلاق بودند. خیلی صحنه پیش میآمد که به آقای هاشمینژاد(ره) جفا میشد و به ایشان بد و بیراه میگفتند. نباید فضای عصر شاه را فراموش کنیم و آقای هاشمینژاد در نهایت بزرگ منشی و بزرگواری و عظمت روح با مسئله میکردند.
بیان ایشان بیان بسیار وزین اخلاقی بود. در دستهبندیها قرار نمیگرفتند، یک مرشد و مراد داشتند که امام بود و بسیار بسیار مواظب بودند که او چه میخواهد.
من یادم هست در مسجد عبدالخان منبر میرفتم و نزدیک انتخابات بود. البته آن مسجد خراب شد. مرحوم آقای اکبرزاده امام جماعت آنجا بودند و آقای هاشمینژاد را برای سخنرانی به آنجا دعوت میکردند. جشنهای تاجگذاری شاه بود که میدانید که در جشن شیراز، مرحوم امام یک سخنرانی در نجف کردند، آقای محمود دعایی از آن رادیوی مخصوص آن سخنرانی را پخش کردند و ما شب با آن ضبطهای قدیمی این سخنرانی را ضبط کردیم که مشکلات خودش را هم داشت. من همان ساعات، یعنی به مجردی که موفّق شدم سخنرانی را ضبط کنم، (البته تنها نبودم، آقای حاج حسین پویا هم با من بودند.) به آقای هاشمینژاد گفتیم که دیشب امام خمینی(س) صحبتی کردند و صدای ایشان از رادیوی بغداد پخش شد و ما سخنان ایشان را ضبط کردهایم. ایشان فرمودند آن نوار را بیاورید.
در اطراف منزل ایشان یک مغازهداری بود، وقتی که ما میخواستیم به منزل ایشان برویم باید مراقب و مواظب این میبودیم که آن نزدیکی پلیس و یا فردی مخفی نشده باشد، چون صدای امام را ضبط کرده بودیم و در دست داشتیم. به خاطر همین دلهرههایی که داشتیم، آقای پویا که سوار موتور بودند پای ایشان لای زنجیر موتور گیر میکند و به شدت آسیب میبیند. ما این نوار را به خدمت شهید هاشمینژاد بردیم و داخل منزل نشستیم و به پای آقای پویا هم رسیدگی میکردند. تا ضبط را آماده کردیم و اوّل نوار را آوردیم، شهید هاشمینژاد(ره) مثل یک شاگرد آمدند و نشستند، خودکار خود را درآوردند و نکات این درس را همچون زمانی که پای درس امام در قم و نجف مینشستند، استخراج و یادداشت میکردند.
شهید هاشمینژاد یک شخصیّت کارآزمویی داشتند. ایشان زیاد نمیگفتند که طلبهها چه کار کنید. خود ایشان تمیز میپوشیدند و در جامعه در بین مردم شیک بودند. به سمت جوانها با روی باز و باحوصله عمیق میرفتند. اینها واقعاً نکات کاملاً برجسته اخلاقی است. آن روزها که روزگار مارکسیستها و روزگار میدانداری آنها بود، ایشان بحث اقتصاد را گذاشتند که در واقع به بحثهای کمونیستی آن زمان بپردازند. آقای هاشمینژاد(ره) آنقدر از خود مدارا نشان میدادند که نمونههای آن را در نوارهایی که از کانون بحث و انتقاد دینی در دست دارید، میتوانید ببینید. گاهی خیلی از سؤالات بی در و دروازه بود، ولی پاسخها، پاسخهای پدرانه، عالمانه، دلسوزانه و دفاعکنندهای بود.
شخصیّت اخلاقی ایشان را در مشی ایشان، در راه رفتن، مشی عملی، تدریس و در برخوردشان با همه پدیدهها یا حوزه جوانان، انقلاب، با همه اینها میشود نمونههایی برایش ذکر کرد. به حق ایشان در این میدان میدانداری میکردند.
همان طور که حضرت عالی فرمودید، ایشان از نظر اخلاقی یک شخصیّت خاص در زمان خودشان بودند، از نظر علمی هم همین طور کم بودند. بفرمایید که ورود ایشان به عرصه سیاست به نظر شما یک ضرورت بود یا نه، ایشان یک انسان کاملاً سیاسی و یا در حد یک سیاسی حرفهای بودند؟
اصلاً اینجوری نبود که شهید هاشمینژاد(ره) به عنوان یک رجل سیاسی و یک شخصیّت سیاسی در میدان سیاست وارد شده باشند، آقای هاشمینژاد یک عالم دینی بود، یک مرد تکلیف و وظیفه بودند، حتی به شخصیّت ایشان، بزرگانی در همین مشهد اعتراض کردند و گفتند که ایشان خیلی مقدّس هستند. کسی که باید مبارز و سیاسی باشد، باید خیلی بیپروا باشد. آقای هاشمینژاد را تشخیص وظیفه و بحران حاصل شده از سیاستهای بسیار استعماری شاه به میدان مبارزه کشاند. البته مرد جگرداری بودند، خیلی جرأت میخواست انسان یک سخنرانی بکند و به زندان برود. ایشان در منزل خود دهههای فاطمیه، سه روز روضه داشتند و روز سوم را خودشان منبر میرفتند و دستگیر هم میشدند.
نوعاً اینجور روحیهای داشتند که وارد سیاست بشوند و خطر کنند و محتاط نباشند و ملاحظاتی نداشته باشند. البته ملاحظات خیلی جوانب را داشتند. با تلفن که صحبت میکردیم، میگفتند که شیاطین قلع سمع میکنند، برای مجلس فاطمیه میخواستند که آقای رضا حسینزاده و یک نفر مداح دیگر را برای مرثیه دعوت کنند. من با ایشان با تلفن صحبت کردم و گفتم که 2 نفر باشند، تو میگویی 2 نفر باشند، آنها فکر میکنند 2 نفر برای فلان عملیات مسلحانه بیایند، درست و صریح صحبت کن. بگو 2 تا مداح دعوت کنم تا اینکه رمزی حرف بزنی و آنها فکرهای دیگری بکنند.
همان تکلیف و همان وظیفه شرعی که امام را به میدان مبارزه و سیاست کشاند، شهید هاشمینژاد(ره) را هم کشاند. این جور باشد که ژن ایشان، ژن سیاسی باشد و بخواهند سری در سرا در بیاورند، این اصلاً با شخصیّت آن بزرگوار هماهنگ نیست و بیگانه است. ایشان فقط برای خدا میآمد و همه این رنجهای طاقتفرسا را در عرصه سیاست و در آن میدان پرخطر تحمل میکردند. شما شاید ندانید که مبارز بودن در آن زمان در قم با مشهد خیلی فرق داشت. در مشهد دائم باید یک گروهی در حوزه دین و منبر مبارزه میکردند. مبارزه صرفاً با ساواک و شاه و اینها خلاصه نمیشد و از بسیاری از بزرگان هم لباسی خود ایشان هم حتی ناروا میشنیدند، ولی ایشان راه خود را پیدا کرده بودند. ایشان به مشهدی آمد که قلّت اهل داشت. جمع مبارز بسیار کم بود. ولی آن چنان زمینه مبارزه را در شهر ایشان رشد داد که از من بشنوید میگویم، هیچ کس از چهرهها و شخصیّتهای مبارز آن روز مشهد به اندازه آقای هاشمینژاد علم نشده و پرچم به دست نگرفت.
آن روز در بازار مشهد، در جبهه متدیّنین مشهد، در جبهه دانشگاهیها و چهرههای جوان مشهد و اهل فکر مشهد چون مرحوم شریعتی و خیلی بزرگان دیگر میدیدیم که شهید هاشمینژاد(ره) را به دلیل همین جامعیّت و به دلیل این که وقتی وارد مبارزه شدند، دیدند که ادبیّات دینی است که او را به مبارزه کشانده است، تکلیف شرعی و برای خدا آمده است، در حالی که بودند چهرههای سیاسی مبارز دیگری که مقبول نبودند در حوزه دینداران چه ائمه جماعت، مدرسین چه طلبهها و چه بازار و بازار متریّن مشهد، ولی شهید هاشمینژاد(ره) واقعاً کم نظیر بودند و در عامه مردم تأثیرگذار بودند و این تأثیر را تا آخر عمر حفظ کردند.
شما فرمودید که ضرورت بود، شهید هاشمینژاد(ره) وارد عرصه سیاست شوند و اینکه شهید در همه زمینهها، بحث منبر و تدریس و مبارزات سیاسی، جواب دادن به افکار آن روز جامعه و ایستادن در مقابل انحرافاتی که بوده، یکی از مواردی که در آن روز بود، جریانهای چپ بود که بعد از پیروزی انقلاب خودشان را بیشتر نشان دادند. مارکسیستها در جامعه نفوذ کرده بودند که خب مجاهدین خلق آن روز که الآن به نام منافقین از آن یاد میکنیم، آنها هم خودشان شعبههای متعددی داشتند. برخورد شهید هاشمینژاد(ره) با این جریانها، چه قبل از انقلاب و چه بعد از آن چگونه بود؟
عمدتاً این برخوردها در زندان شکل میگرفت که من حقیقتاً اطلاع چندانی از این قضیه ندارم. ایشان با جریانهای به قول خودشان، جنبش ملّی مقاومت یا سازمان مجاهدین خلق ایران در زندان بیشتر آشنا شدند. در یک سخنرانی در استادیوم تختی سعدآباد شهید هاشمینژاد(ره) اسم مسعود رجوی و موسی خیابانی را آوردند که مورد اعتراض همه قرار گرفتند. چون آن دو آن زمان در زندان بودند و آن جریان آغاز این بود که بیانیّه منشور خودشان را منتشر کردند که معلوم شد این جریان، جریان اسلامی نیست. نسبت به جریانهای چپ که تکلیف ما روشن بود. درس اقتصاد را که ایشان گذاشتند که خیلی هم مورد استقبال قرار گرفت، برای این بود که مبانی مارکسیسم را بشناسانند.
4 اصل دیالیکتیک را آغاز کردند که مکتوب این بحثها موجود است. این بحثها برای این بود که جریان خالص اسلامی را نشان بدهند. تا زمانی که منافقین چهرهی نفاقشان را در زندان رو نکرده بودند، همکاری بین اسلامیها و آنها همکاری جدی و نزدیکی بود. بعدها بود که شهید مطهری به طور جدی جبهه گرفتند و مسئله نفاق یا همان سازمان مجاهدین خلق چهرهی خودش را در سالهای 54 به بعد نشان داد.
در تالار آینه بالای آن دارالزهد، یاسر عرفات ابوعمار با حاج آقای احمد خمینی که با هواپیمای اختصاصی خود به ایران آمده بودند سخنرانی داشتند. من آن زمان مسئولیت کل استانهای خراسان را بر عهده داشتم، همان طور که گفتم بنده از تهران به مشهد اعزام شده بودم و شهید هاشمینژاد تمام کارهای دفتری و پروندهها را در اختیار من گذاشتند و خودشان مسئولیّت حزب جمهوری اسلامی را در دست گرفتند. من آن زمان قراراً سفرهای زیادی به کشورهای همسایه و به خصوص کشورهای عربی زبان با شهید سیّد علی اندرزگو داشتم و میتوانستم عربی صحبت کنم. هفتههای اوّل پیروزی انقلاب بود که در آن تالار برای سخنرانی یاسر عرفات رفته بودیم و دکتر هادی مترجم ایشان بودند. جمعیت زیادی در صحن امام خمینی که آن زمان سر پوشیده نبود، جمع شده بودند. آقای هاشمینژاد به یک مسئله خیلی توجه نشان دادند که هیچ یک از ما به آن حتی فکر هم نمیکردیم. آقای هاشمینژاد نمیتوانستند عربی صحبت کنند و به من گفتند: «آقای نوراللهیان! به یاسر عرفات بگویید که این پردههایی که آرم فضلالله مجاهدین علی القاعدین و تصویر داس چکش است، اینها مال ما نیست. این جریان، جریان فاسدی است و عرفات یک وقت از اینها اسم نیاورد و تأکید کنید.» نزدیک بود که دیگر یاسر عرفات سخنرانی خود را شروع کند.
آنها پردههای زیادی آورده بودند و به این نردههایی که اول خیابان تهران نصب کرده بودند. شاید جمعیتشان خیلی اندک بود، ولی تبلیغاتشان گوش فلک را کَر کرده بود. پیشبینی شده بود که اینها خودشان را به ایشان رسانده باشند و گفته باشند که ما جریان انقلاب هستیم و از آنها اسم بیاورند. من رفتم و به یاسر عرفات گفتم که این پردهها را میبینید؟ جریان این پردهها این است و نباید از آنها اسمی بیاورید. خود شهید هاشمینژاد(ره) یک بار همان طور که عرض کردم در استادیوم تختی از دو نفر از اینها اسم آوردند ولی بلافاصله موضع خود را تصحیح کردند و جریانهای چپ را تقسیم کردند.
جریانهای منافقین دو برهه داشت. یک برهه که بالاخره بزرگان هم با اینها نگاه مسالمتآمیز داشتند. این صحنه را که خود من شاهد آن بودم و شاهد دیگری ندارد، این است که یاسر عرفات در همان سخنرانی گفتند که دوست دارند، همسر شهید نواب صفوی را ببینند. ایشان میگفتند که من در قاهره درس میخواندم و نواب صفوی آمدند و به من گفتند: «شما اهل فلسطین هستید؟» من هم گفتم: «بله» به من گفتند: «کشور و مردمان زیر توپ و آتش هستند و در خون خود دست و پا میزنند و تو اینجا نشستی و درس میخوانی!» این را گفتند که نواب صفوی ایشان را به صحنه مبارزه کشانده است. شهید نواب صفوی کلام نافذی داشتند. عدّهای را فرستادیم گلمکان که همسر شهید را بیاورند و ملاقاتی بین ایشان و همسر شهید و جمع دیگری از بزرگان شکل گرفت.
از مرحوم دکتر شریعتی سخن به میان آمد، تقریباً دکتر علی شریعتی و شهید هاشمینژاد(ره) هم عصر و هم سن بودند، شاید کمی دکتر شریعتی از ایشان کوچکتر باشند، ارتباط اینها با هم چگونه بود؟
مرحوم آقای هاشمینژاد به مرحوم شریعتی احترام داشتند و مرحوم شریعتی هم کسی نیست که تحت تأثیر بعضی قضاوتها، نقش بسیار تأثیرگذار او را در انقلاب منکر شویم، بالاخره نگاههای شهید بزرگوار، شهید بهشتی را نسبت به ایشان که مکتوب هم شده است، دیدهاید. شریعتی در واقع مشهدی زاده و ارتباط عمدهاش با مشهد بود. بزرگان پای منبر ایشان مینشستند، مرد تأثیرگذاری بودند. این صحنه را به خاطر دارم که خبر فوت آقای شریعتی به هر صورتی که در اروپا اتفاق افتاد، به مجردی که شنیده شد تظاهراتی به پا شد و در پرانتز این نکته را عرض کنم که آن زمان در مشهد، اصلاً هیچ تظاهراتی شکل نمیگرفت، همه جا شاید تظاهراتی برگزار میشد ولی مشهد هیچ تظاهراتی نمیشد. اولین تظاهرات را به خاطر دارم که شهید هاشمینژاد(ره) هم در آن شرکت کردند و به یاد دارم که چه تعداد از طلبهها را گرفتند و زدند و دستگیر کردند، ولی من و آقای هاشمینژاد توانستیم فرار کنیم.
در مسجد ملاهاشم برای دکتر شریعتی مجلسی گرفتند، اعلامیهها به سرعت به در و دیوارها چسبانده شد. اجتماع عظیمی شد. در آن مجلس شیخ علی تهرانی به منبر رفت. البته منبر تکاندهندهای هم بود. یکی از کسانی که میتوانست با کوچکترین بهانهای در آن مجلس شرکت نکند، چون خطرات بسیاری هم بود، شهید هاشمینژاد(ره) بودند. من و آقای هاشمینژاد دو نفری از بالا خیابان به طرف مسجد رفتیم. وارد مسجد شدیم که هر لحظه امکان داشت ایشان را دستگیر کنند. منبر تمام شد و شعارهایی هم در آنجا داده شد. تا آن روز که دکتر شریعتی شهید شدند رابطه خوبی با هم داشتند. البته این را عرض کنم که شهید هاشمینژاد خیلی متعهّد به مبارزه بود و بیشتر از دیگران خود را به خطر میانداختند.
در سال 56، 2 تا تظاهرات در مشهد برگزار شد. یکی تظاهراتی بود که پای تشییع مرحوم حاج احمد کافی بود که میرزا علی فلسفی، حاج آقای حسن موسوی شاهرودی و بزرگان دیگری شرکت کردند. قبل از آن یک تظاهرات غریبانهای طلبهها کردند که عمدتاً طلبههای شهید هاشمینژاد(ره) بودند. از حوزه علمیّه خیرات خان در بست پائین تا مدرسه میرزا جعفر به همین اندازه برگزار شد. خیلی از نیروهای ساواک ما طلبهها را محاصره کردند. آقای هاشمینژاد عین حضور در مسجد ملاهاشم و جلسه ختم دکتر شریعتی، در این تظاهرات نقش خود را ایفا کردند. البته در خود تظاهرات شرکت نداشتند ولی از حاشیهها ما را حمایت میکردند و حضور خود را نشان دادند، با طلبهها در مدرسه میرزا جعفر آمدند و طلبهها شعارهایی میدادند. ایشان منتظر ماندند تا طلبهها جانی تازه بگیرند و ترسهایشان بریزد و بعد برایشان صحبت کنند.
همان طور که به خاطر دارید، شاه یک فیلمی را به نام محلِّل که اعتراض بود به این فتوای فقهی شیعه و مکتب جعفر بن محمد(ص) در مورد 3 طلاقه کردن زن. خبر به آقای هاشمینژاد رسید. ایشان میتوانستند مانند خیلی از افراد دیگر از کنار این قضایا بیتفاوت عبور کنند، اما ایشان یک سخنرانی کوبنده و تکاندهندهای کردند که نشانه غیرت دینی ایشان بود. فریاد بر سر شاه برآورد که چرا احکام الهی را به سخره میگیرد. بلافاصله هم شهید هاشمینژاد را به خاطر همین سخنرانی دستگیر کردند. این صحنهها و خاطرهها دائماً از آقای هاشمینژاد دیده میشد، علتش هم این بود که ایشان میخواست هر جا احساس تکلیف میکرد، وظیفهاش را به خوبی انجام دهد. در شاگردی، شاگردی بسیار بسیار وفادار، فهیم و پیرو بودند و امام هم که دیدند چگونه از این بزرگوار یاد میکردند که انشاءالله روح هر دوی این بزرگوار، استاد و شاگرد با ارواح شهداء کربلا و شهدای صدر اسلام محشور بشود.
مسلّم است که شهید هاشمینژاد(ره) یک نوع نبوغ فکری داشتند و اینکه ایشان مسائلی را میدیدند که حتی از هم قطاران و هم ردیفان ایشان نمیتوانستند ببینند. درکشان از مسائل بسیار بالا بود و ورودشان هم به این مسائل بر همین مبنا بود. اگر طلبههای جوان ما بخواهند امروز به شهید هاشمینژاد به عنوان یک الگو نگاه کنند، کسی که از شهید هاشمینژاد فقط اسم ایشان را شنیده است، به نظر شما چگونه میتوانند از شخصیّت شهید هاشمینژاد الگوبرداری کنند؟
ببینید، یک جهانی است که امکان الگوبرداری وجود ندارد. عزت خدا داد را خدا میدهد. شخصیّت هاشمینژاد شخصیت ملی بود، مثلاً کاشان که میرفتیم، آقای هاشمینژاد در بین نفوس به عنوان یک عالم خطیب، شجاع و توانمند زنده است. در کرمانشاه و تهران هم همین طور بود. خودشان در مشهد با ماشین خود برای سخنرانی به جاهای مختلفی میرفتند و بر میگشتند. در صحنههای مختلف شرکت میکردند. همیشه همینطور است، کسی که با خدا باشد، خدا او را بزرگ میکند. اینها را الگوبرداری نمیشود کرد.
ایشان خیلی احساس مسئولیّت داشتند، من قرار بود که برای یک منبری به کرمانشاه بروم، ایشان به من فرمودند: «آنجا اگر رفتی، آقای صامت را که رئیس انجمن حجتیّه آن موقع در کرمانشاه بود را دیدی، از قول من به او بگویید، هاشمینژاد گفت: شما خوب سخنرانی و صحبت میکنید، ولی در راستای حکومت اسلامی نیست. منم گفتم که سخن شما را به ایشان میرسانم. آن زمان در شهرستان سقز آیتالله منتظری را تبعید کرده بودند که ما برای دیدار ایشان هم میرفتیم. در یک جلسهای به آقای صامت سخن آقای هاشمینژاد را رساندم ولی ایشان جواب خوبی ندادند و گفتند: به آقای هاشمینژاد بگویید اگر حکومت دستتان آمد، به ما پاس ندهید.
آقای هاشمینژاد عمیق درس خوانده بودند و بسیار بسیار مطالعات جدی و خصوصاً جدیدی داشتند، چیزهایی که در حوزهها به ما نمیآموختند و الآن هم آموزش نمیدهند. بسیار در متن جامعه و زمان و روزگار خودش هوشیارانه و با حساسیّت زیست میکرد. میخواست بشنود. میخواست به آیهی «فَبَشّر عِبادَ الذینَ یَستمِعونَ القُول»، کسانی که خوب گوش میدهند، عمل کنند.»
ویژگی سوم شهید هاشمینژاد(ره) این بود که خیلی ایشان روح قدّیسی داشتند که این را ما در بین مبارزین به ندرت پیدا میکردیم. نمیگویم نبود، بود، مثل اسدالله مدنی، شهید دستغیب، ولی هاشمینژاد از این رسته حساب میآمدند. در خواندن قرآن، عبادات و دعا خیلی مبادرت داشتند. یادم هست که یک روز سر کلاس ایشان گفتند: خواندن دعای رؤیت ماه دیگر چه فایدهای دارد؟ ایشان از این جریان خیلی دفاع کردند. گفتند که اتفاقاً الآن باید بخوانیم. از هر موضوعی که احساس میکردند این یک حکم شرعی است و باید دفاع شود، دفاع میکردند.
طلبه وظیفهاش این است که از احکام الهی دفاع کند و نگذارد این جور احکامها دست خوش اتهام قرار گیرد. اینها در کنار آن شهامتی که آن بزرگوار در ابراز عقیده دینی داشتند، نترسند و محاسبه و حسابگریهای زندگی مادی را کنار بگذارند و البته قبلاً هم که اشاره کردم. ایشان استاد خوبی داشتند. همین که امام هم میفرمایند: طلبهها باید معلم اخلاق داشته باشند. ایشان امام را معلم اخلاق، سیاست و فقه خود گرفته بودند و قبل از آن هم که مرحوم فرید الاسلام کاشانی و آیتالله کوهستانی این نقش را ایفا میکردند. ارتباطات شهید هاشمینژاد خیلی گسترده و وسیع بود. ما با بزرگان آن زمان در مشهد، دو دهه زنگی کردیم، دو دههای که مسائل را میفهمیدیم، بنده مثل ایشان سراغ ندارم که نام و آوازهی او این چنین در سراسر کشور پیچیده باشد.
در بسیاری از شهرهای ایران میبینید که دبیرستان، بیمارستان، مجتمع آموزشی و مسکونی هاشمینژاد تأسیس شده است، اینها نشان آن ارتباطات گسترده ایشان بود که با اقشار مختلف داشتند. ایشان هر جا یک اثری، یک حضوری به حمایت و دفاع از مردم و آرمانهای انبیاء و آرمانهای دینی داشتند و در دل مردم نفوذ پیدا کرده و جا گرفته بودند. مؤمنانه حرکت کرده بودند. طلبههایمان یا عمیق درس نمیخوانند یا عمیق در مباحث معنوی وارد نمیشویم. ایشان حتماً روضهی سیّدالشهداء را میخواندند. مشهور است که ایشان شب به هنگام خواب، یک جزوهای، چیزی را باز میکردند و خودشان برای خودشان جملاتی مرثیهای برای حضرت زهرای مرضیه و اهل بیت میخواندند تا با گریه بر اهل بیت بخوابند. اهل زیارت و توسل بودند. یک جامعیت این چنینی در طلبههای امروز ما اگر باشد، همان کار شهید هاشمینژاد(ره) را میکند و سخت به چنین مبلغانی برای خدا و اسلام احتیاج داریم. شهید هاشمینژاد شدن مشکل است اما محال نیست. امیدواریم بخش کوچکی از حق استاد خودم را ادا کرده باشم.