خودبودن یعنی رو راست بودن با خود، یعنی بر اساس باور و اندیشه و عاطفه خود زندگی کردن. خودبودن یعنی اختیارِ زندگی خود را خود بر عهده گرفتن و مسئولیت آن را پذیرفتن.
عصرایران: سواد زندگی؛ توسعه توانمندی های فردی- تا به حال شده از خودتان بپرسید که چقدر خودتاناید؟ نه، این پرسشی بیهوده یا سرگرمی نیست. در واقع پرسشی اساسی و البته دشوار است.
ما از روزی که متولد میشویم مدام در پی تطبیق خود با تصویری هستیم که دیگران از ما دارند. تصویری که به مرور و هر چه بزرگتر میشویم بیشتر از خود واقعیمان فاصله میگیرد تا جایی که دیگر خودمان نیستیم. تبدیل میشویم به کلیشهایی که بر اساس انتظارات و توقعات دیگرانی شکل گرفته که آنها نیز در نهایت حاصل تبلیغات سبک زندگی و شخصیت پردازیهای رسانهای هستند.
رفتارها و عواطف ما را انتظاراتی شکل میدهد که در کمپانیهای بزرگ چند ملیتی و نیز در شبکههای اجتماعی طراحی شدهاند. این که به چه بخندیم و به چه بگرییم، چه رنگی را دوست داشته باشیم و چه طعمی را بپسندیم. ما به یکی از محصولات تولید انبوهی تبدیل شدهایم که آرزوها و رویاهای شبانهمان نیز در بستهبندیهای شیک عرضه میشود.
در خانه مادر، پدر، خواهر و برادر، بعدها همسرو فرزندان، در مدرسه معلم و همشاگردیها، در محل کار رئیس و سایر همکاران، در محل زندگی همسایهها، فامیل و همینطور الی آخر؛ ما مدام خودمان را با توقعات و انتظاراتِ اطرافیان، جامعه، دولت و غیره تطبیق میدهیم؛ چرا که میخواهیم از سوی آنها دوست داشتهشویم، تایید شویم، پذیرفته شویم، اعتبار بگیریم، و و و و.
در این میان احساسات، علایق و خواستههای قلبی خودمان را روز به روز بیشتر فاکتور میگیریم. مادر میخواهد ویلون بزنیم، پدر میخواهد مهندس شویم، رئیس می خواهد مثل او فکر کنیم، همسر میخواهد اعتبارش باشیم. فرزندان میخواهند با ما پُز بدهند و دوست و آشنا و همسایه هر یک تصویر و توقع و انتظاری از ما دارند.
پس ما کِی خودمان هستیم؟
واقعیت این است که ما اغلب اوقات اساساً به این نمی اندیشیم. اما زمانی به ناچار با آن رودررو میشویم. معمولا پس از دوران جوانی و در آستانه میانسالی که خود را در میان انبوه انتظارات دیگران به جا نمیآوریم، نمیشناسیم و با خود بیگانهایم.
این است که از تنها ماندن گریزانیم و به هر دَری میزنیم تا دوباره خود را در آئینه توقعات دیگران باز شناسیم.
در این دوران معمولاً دچار سرگشتگی، افسردگی و از خود بیگانگی می شویم. غمگینِ رویاها، اندیشهها و تواناییهایی که داشتیم و نامحقق ماندند. اغلب عصبانی و بی حوصله، ناامید و ناشاد روزها را سر میکنیم و عبوس و تلخ به زمین و زمان غُر میزنیم و ناسزا میگوییم تا دوران بازنشستگی و سالمندی و بالاخره مرگ در رسد و تنها فرصت ما برای زندگی بر این کره خاکی پایان یابد.
خود بودن یعنی چه؟
اما ببینیم خود بودن یعنی چه؟ مهمترین تمایز نوع انسان از سایر انواع توانِ متفاوتبودن است. ما انسانها به دلایل زیستی و ساختاری با یکدیگر متفاوت هستیم و این تفاوت ریشه "خودبودن" ماست.
همانطور که سرانگشت هیچ دو انسانی شبیه یکدیگر نیست؛ احساسات، اندیشهها، باورها و رفتارهای ما نیز با یکدیگر فرق می کند. ما انسانها به لطف تکامل توان آن را داریم که در محدوده اختیارات خود و امکانات جامعه، خود را کشف کنیم و به آنچه گوهر وجودی انسان نامیده میشود دست یابیم.
بدیهی است که خود بودن به معنی خودخواه بودن و نادیده گرفتن دیگران یا سرباز زدن از تعهدی که به خانواده، محل کار و جامعه خود داریم نیست. خود بودن یعنی کشف تفاوتهای فردی خود، پذیرش آن ها با شادی و خرسندی و رشد و پرورش آن بر اساس آنچه که در فکر و رویای خود احساس می کنیم.
خودبودن یعنی روراست بودن با خود، یعنی بر اساس باور و اندیشه و عاطفه خود زندگی کردن. خودبودن یعنی اختیارِ زندگی خود را خود بر عهده گرفتن و مسئولیت آن را پذیرفتن.
توصیههایی برای "خودبودن"
اگر احساس ناشادی و ناخرسندی دارید، اگر از ابراز عواطف خود خجالت می کشید یا در بیان رویاها و باورهایتان مشکل دارید؛ اگر به رغم سلامت جسمی بی حوصله و کلافه هستید و اگر شبها در خواب کابوس میبینید مطمئن باشید که خودتان را گم کردهاید.
بخش اعظم افسردگیها، استرس و اضطرابها از این نشأت میگیرد که ما در جامعه بالاجبار نقش هایی بر عهده داریم که چندان مورد رضایتمان نیست. اما این مانع از این نمیشود که حتی در ایفای آن نقشها خودمان نباشیم.
خود بودن بیش از هر چه مبتنی بر روراست بودن با خود است. زندگی اصیل داشتن به معنی بینقاب زندگی کردن است و برای به دست آوردن آن تنها باید خودتان را کشف کنید و خودتان باشید.
توصیه های زیر راهکارهایی تجربه شده و مبتنی بر مطالعات روانشناسی است که انجام آنها میتواند به شما در بدست آوردن آسایش و شادی ناشی از "خودبودن" کمک کند.