داد كن زيباترين معنای عشق
سرفراز ای قامت رعنای عشق
آمدی روشن نمودي عالمی
زان قدومت غرّه شد عيسای عشق
چهرهی غمگين عالم شاد شد
در بلندای شب يلدای عشق
از طنين آن نوای دلكشت
رو به جنّت باز شد درهای عشق
نغمههايت می نوازد گوش جان
ای سرود ای شعر روحافزای عشق
عشق بايد جان بگيرد از دَمَت
يا محمد(ص) يار بی همتای عشق
جبرئيل آمد به غايت خوش نوا
مژدهای بر شوكت شيوای عشق
بانگ حق پژواك ، در غار حرا
از لسان سرور و آقای عشق
"اقرء" شرح اوج تا عرش خداست
صوتِ حق آمد برون از ناي عشق
آيد از عرش الهی اين ندا
آفرين بر سيّد و مولای عشق
شد حرا سرچشمهی آيات نور
نور، جاری از قد و بالای عشق
صوتِ تو فرياد جانسوز دل است
هر كلامت وصف هوی و های عشق
تا علی(ع) ديباچهی حق را شنيد
شد مسلمان اولين شيدای عشق
كن اشارت جان دهم در راه تو
کمترین تاوان بود در پای عشق
در سكوتت عشق توفان می كند
اي سكوتت موج بر دريای عشق
با نگاهت قصهها گويی مرا
قصهگوی قصهی زيبای عشق
بی گمان آنكس كه رخسار تو ديد
محو شد در وادي سيمای عشق
از لبانت نور، دُرافشان شود
بَه چه محشر ميكند غوغای عشق
با اذانت دين خاتم شد پديد
عطر جنّت آيد از فردای عشق
از مناره نام تو آيد به گوش
نقش ماه و گنبدِ مينای عشق
مرغ خوش آواز ، می خواند مرا
سوی مسجد از سرِ سودای عشق
سازِ آوايت ز صد نی خوشتر است
آيد از هفت آسمان آوای عشق
جلوهات مهدِ جلالِ كبرياست
خلقتت ، جان داده بر جان های عشق
سوی سبزت روشنیِ ديدههاست
ای نگارين معبد و مأوای عشق
با قيامت ، اي نبّیِ كردگار
شد مصفّا دشت و گلشنهای عشق
چون نماز عشق را كردی بيان
خوش عيان كردی معطّرهای عشق
جز به كويت خلق را سامانه نيست
پر كشد سويت پرستوهای عشق
آلِ تو شمعِ هدايت گسترند
تا به مهدی(عج) عشق آمد جای عشق
وای از اين ، بدخلقی نامحرمان
در دلت موّاج شد غم های عشق
فرقِ بشكفته به محرابِ نماز
خود بشارت دارد از يارای عشق
كربلا ناقوسِ دينداری توست
خونِ حق جاری ز ميدان های عشق
اين حسينِ(ع) خامسِ آل عباست
پس چرا بر نيزه شد سرهای عشق
پيروانت تا قيامت راسخاند
مرحبا بر عهد و پيمان های عشق
چون مهاجر وصفِ احمد را شنيد
شد روان سوی كبوترهای عشق
برگرفته از کتاب: دشت معرفت