به چه حقی ملت ۵۰ سال پیش سرنوشت ملت بعد را تعیین میکند؟! / در صد یا صدوپنجاه سال پیش از این، یک ملتی، یک سرنوشتی و اختیاری داشته. او اختیار ماها را نداشته که یک سلطانی را بر ما مسلط کند. / مگر پدرهای ما، ولی ما هستند که در ۸۰ یا ۱۰۰ سال پیش از این سرنوشت ما را تعیین کنند. / مجلسی که بدون رای و بدون اطلاع و رضایت مردم تعیین شده، غیرقانونی است. / ما میگوییم که شما غیرقانونی هستید و باید بروید. / آیا ملتی که فریاد میکشد که ما این دولتمان، این شاهمان، این مجلسمان، خلاف قوانین است و حق شرعی و حق قانونی و حق بشری ما این است که سرنوشت ما دست خودمان باشد، آیا حق این ملت این است که در تهران یک قبرستان شهید برای ما درست بکند و در جاهای دیگر هم همینطور! / ما پنجاه سال است که در اختناق به سر بردهایم. نه مطبوعات داشتیم، نه رادیو و نه تلویزیون صحیح داشتهایم...
روز پنجشنبه ۱۲ بهمن ۵۷، امام خمینی بلافاصله پس از ورود به ایران و برگزاری مراسم استقبال در فرودگاه مهرآباد بر مزار شهدای انقلاب در بهشتزهرا حاضر شدند و طی یک نطق تاریخی دیدگاههای خود را در مسائل اساسی و سیاسی کشور روشن کردند. متن این سخنان که در چاپ سوم روزنامه کیهان، مورخ پنجشنبه ۱۲ بهمن ۵۷، و نیز در همین روزنامه مورخ، شنبه ۱۴ بهمن ۵۷، منتشر شد به این شرح بود:
اعوذ بالله منالشیطان الرجیم
بسمالله الرحمن الرحیم
ما در این مدت مصیبتها دیدهایم مصیبتهای بسیار بزرگ، و بعضی پیروزیها هم حاصل شد که البته آن هم بزرگ بود. مصیبت زنهای جوانمرده، مردهای اولاد از دست داده، طفلهای پدر از دست داده، من وقتی چشمم به بعضی از اینها که اولاد خود را از دست دادهاند میافتد، سنگینی بر دوشم پیدا میشود، که نمیتوانم تاب بیاورم، من نمیتوانم از عهده این همه خسارتها که بر ملت ما وارد آمده بربیایم. من نمیتوانم تشکر از این ملت بکنم که همه چیزش را در راه خدا داد. خدای تبارک و تعالی باید به آنها اجر عنایت فرماید. من به مادرهای فرزند از دست داده تسلیت میگویم و در غم آنها شریکم. من به پدرهای جوانداده تسلیت عرض میکنم. به جوانهایی که پدرانشان را از دست دادهاند، تسلیت میگویم. ما حساب بکنیم که این مصیبتها برای چه به این ملت وارد شده؟ مگر این ملت چه میگفت و چه میگوید که از آن وقتی که صدای ملت درآمده، قتل و ظلم و غارت ادامه دارد. ملت ما چه میگفت که مستوجب این همه عقوبات شدند؟! ملت ما یک مطلبش این بود که این سلطنت پهلوی از اول خلاف قانون بود، از اول که پایهگذاری شد، بر خلاف قوانین بود. آنها که در سن من هستند، دیدهاند که مجلس نداشت، وکلایش را با زور وادار کردند که به رضاشاه رای سلطنت بدهند. پس این سلطنت از اول امر باطلی بود، بلکه اصل رژیم سلطنتی از اول خلاف قوانین و قواعد عقلی و حقوق بشر است. چون ما فرض میکنیم که یک ملتی همه رای دادند که یک نفر سلطان باشد، بسیار خوب، اینها از باب اینکه مسلط بر سرنوشت خودشان هستند، رای آنها برای آنها قابل عمل است لکن اگر ملتی رای دادند، ولو تمامشان به اینکه اعقاب این سلطان هم سلطان باشد، به چه حقی ملت ۵۰ سال پیش سرنوشت ملت بعد را تعیین میکند؟!
سرنوشت هر ملتی به دست خودش است. ما در زمان سابق، فرض بفرمایید در زمان اول قاجاریه نبودیم. اگر فرض کنیم که سلطنت قاجاریه به واسطه یک رفراندومی تحقق پیدا کرد و همه یک ملت هم فرض کنیم رای مثبت دادند به آقا محمد خان قاجار و آن سلاطینی که بعدها میآیند. زمانی که ما بودیم و زمان سلطنت احمدشاه قاجار بود هیچ یک از ما زمان آقا محمد خان را ادراک نکرده. آن اجداد ما که رای دادند برای سلطنت قاجاریه، به چه حقی رای دادند که زمان ما، احمدشاه سلطان باشد. سرنوشت هر ملتی دست خودش است.
در صد یا صدوپنجاه سال پیش از این، یک ملتی، یک سرنوشتی و اختیاری داشته. او اختیار ماها را نداشته که یک سلطانی را بر ما مسلط کند.
ما فرض میکنیم که این سلطنت پهلوی، در زمانی که تاسیس شد، به اختیار مردم بود و مجلس موسسان را هم به اختیار مردم تاسیس کردند و این اسباب این میشود که بر فرض اینکه این امر باطل صحیح باشد، فقط رضاخان سلطان باشد آن هم برای مردمی که در آن زمان بودند.
و، اما محمدرضا سلطان باشد بر آن مردمی که بیشترشان بلکه الا بعض قلیلی از آنها ادراک آن وقت را نکردند، چه حقی داشتند که در آن زمان، سرنوشت ما را در این زمان معین کنند؛ بنابراین سلطنت محمدرضا اولا که، چون سلطنت پدرش غیرقانونی بود و مجلس با زور و با سرنیزه تاسیس شده بود غیرقانونی است، پس سلطنت محمدرضا هم غیرقانونی است؛ و اگر چنانچه سلطنت رضاشاه هم فرض کنیم قانونی بوده، آنها چه حقی داشتند که برای ما سرنوشت معین کنند. هر ملتی سرنوشتش با خودش است. مگر پدرهای ما، ولی ما هستند که در ۸۰ یا ۱۰۰ سال پیش از این سرنوشت ما را تعیین کنند. این هم یک دلیل که سلطنت محمدرضا قانونی نیست.
علاوه بر این، این سلطنتی که در آن وقت درست کرده بودند و مجلس موسسان هم، ما فرض کنیم که صحیح بوده، این ملتی که سرنوشتش با خودش باید باشد در این زمان میگوید که این سلطان را نمیخواهیم. وقتی که اینها رای دادند که سلطنت رضاشاه را و رژیم سلطنتی را نمیخواهیم، سرنوشت اینها با خودشان است. این هم یک راه برای اثبات اینکه سلطنت او باطل است.
حالا میآییم سراغ دولتهایی که ناشی شده از سلطنت محمدرضا شاه و مجلسهایی که ما داریم. در تمام طول مشروطیت، اسما بعضی از زمانها و آن هم نسبت به بعضی از وکلا، مردم در تعیین این وکلا دخالتی نداشتند. شما الان اطلاع دارید که در این مجلسی که هست، چه مجلس شورا و چه مجلس سنا، و شما ملت ایران و شما مردمی که در تهران سکونت دارید، از شما میپرسم که آیا شما کسانی را که در مجلسین هستند، شما اطلاع داشتید که خودتان اینها را تعیین کنید؟!
اکثر این مردم، آیا کسانی را که در مجلس شورا و یا سنا هستند، میشناسند؟ اینها با زور و بدون اطلاع مردم تعیین شدهاند. مجلسی که بدون رای و بدون اطلاع و رضایت مردم تعیین شده، غیرقانونی است. اینهایی که در مجلس شورا و سنا نشستهاند و مال ملت را به عنوان حقوق گرفتهاند، این حقوق را حق نداشتهاند بگیرند و ضامن هستند.
و، اما دولتی که از شاهی ناشی میشود که خودش و پدرش غیرقانونی است، مجلس و وکلا غیرقانونی هستند، خود این دولت هم غیرقانونی است. این ملت حرفی را که داشتهاند و در زمان محمدرضا خان میگفتند که این سلطنت را نمیخواهیم و سرنوشت ما با خودمان است، حالا هم میگویند که ما این وکلا را غیرقانونی میدانیم. این مجلس سنا را غیرقانونی میدانیم. این دولت را غیرقانونی میدانیم.
آیا کسی که خودش از ناحیه مجلسین و از ناحیه شاه منصوب شده و همه آنها غیرقانونی هستند، میشود که قانونی باشد؟! ما میگوییم که شما غیرقانونی هستید و باید بروید. ما اعلام میکنیم که دولتی که به اسم دولت قانونی خودش را معرفی میکند، حتی خودش هم قبول ندارد که قانونی است. خودش تا چند سال پیش از این تا آن وقت که وزارت دستش نیامده بود، قبول داشت که غیرقانونی است. حال چه شده است که میگوید من قانونی هستم؟! این مجلس غیرقانونی است. از خود وکلا بپرسید که آیا شما را ملت تعیین کرده است؟ هر کدام که ادعا کردند که ملت آنها را تعیین کرده است، ما دستشان را میدهیم به دست یک آدم که او را به حوزه انتخابیهاش ببرد و در آنجا از مردم سوال میکنیم که آیا این آدم وکیل شماست؟ شما او را تعیین کردهاید؟ حتما بدانید که جواب آنها نفی است؛ بنابراین آیا ملتی که فریاد میکشد که ما این دولتمان، این شاهمان، این مجلسمان، خلاف قوانین است و حق شرعی و حق قانونی و حق بشری ما این است که سرنوشت ما دست خودمان باشد، آیا حق این ملت این است که در تهران یک قبرستان شهید برای ما درست بکند و در جاهای دیگر هم همینطور!
من باید عرض کنم که محمدرضا پهلوی، این خائن خبیث، برای ما رفت. فرار کرد و همه چیز را به باد داد. مملکت ما را خراب کرد، قبرستانهای ما را آباد، مملکت ما را از ناحیه اقتصاد خراب کرد. تمام اقتصاد ما الان خراب و درهم ریخته است که اگر چنانچه بخواهیم این اقتصاد را به حال اول برگردانیم، سالهای طولانی با همت همه مردم، نه یک دولت میتواند این کار را بکند و نه یک قشر از اقشار مردم میتوانند این کار را بکنند. تا تمام مردم دست به دست هم ندهند، نمیتوانند ریختگی این اقتصاد را از بین ببرند.
شما ملاحظه کنید به اسم اینکه ما میخواهیم زراعت را، دهقانها را «دهقان» کنیم، تا حالا «رعیت» بودند، میخواهیم از این پس «دهقان» شان کنیم، اصلاحات ارضی درست کردند. اصلاحات ارضیشان بعد از این مدت طولانی به آنجا منتهی شد که به کلی دهقانی از بین رفت.
زراعت ما به کلی از بین رفت؛ و شما در همه چیز به خارج محتاج هستید. یعنی محمدرضا این کار را کرد تا بازار درست کند برای آمریکا و ما محتاج به او باشیم در اینکه گندم از او بیاوریم، برنج از او بیاوریم، تخممرغ از او بیاوریم یا از اسرائیل که دستنشانده آمریکا است وارد کنیم؛ بنابراین کارهایی که این آدم به عنوان «اصلاح» کرده، این کارها خودش «افساد» بوده. قضیه اصلاحات ارضی یک لطمهای بوده به مملکت که شاید تا ۲۰ سال دیگر نتوانیم آن را جبران کنیم. مگر همه ملت دست به دست هم بدهند و سالها بگذرد تا جبران شود.
فرهنگ ما را به صورت یک فرهنگ عقبمانده نگهداشته به طوری که الان تحصیلات جوانان ما در ایران یک تحصیلات تام و تمام نیست و باید بعد از اینکه در اینجا یک نیمه تحصیل کردند و آن هم با این مصیبتها، باید بروند در خارج تحصیل بکنند. ما متجاوز از پنجاه سال است دانشگاه داریم و قریب سی و چند سال است این دانشگاه را داریم. لکن، چون به ما خیانت شده است از این جهت رشد انسانی نکرده است.
تمام انسانها و نیروهای انسانی ما را این آدم از بین برده است. این آدم به واسطه نوکری که داشته، مراکز فحشا درست کرده. تلویزیونش مرکز فحشا است. رادیواش بسیاری فحشا است. مراکزی که اجازه دادهاند که باز باشد، مراکز فحشا است. اینها دست به دست هم دادهاند. در تهران مراکز مشروبفروشی بیشتر از کتابفروشی است. مراکز فساد دیگر الی ماشاءالله است. برای چه سینماهای ما مرکز فحشا است؟ ما با سینما مخالف نیستیم، ما با مراکز فحشا مخالفیم. ما با رادیو مخالف نیستیم، ما با فحشا مخالفیم. ما با تلویزیون مخالف نیستیم، ما با آن چیزی که در خدمت اجانب برای عقب نگهداشتن جوانان ما و از دست دادن نیروی انسانی ما درآمده مخالف هستیم. ما، کی با مظاهر تجدد مخالفت کردهایم؟! مظاهر تجدد وقتی که پای خود را از اروپا به شرق و بهخصوص به ایران گذاشت، چیزی که باید از آن برای پیشرفت تمدن استفاده بشود، ما را به توحش کشاند.
سینما یکی از مظاهر تمدن است که باید در خدمت این مردم و در خدمت تربیت این مردم باشد و شما میدانید که اینها، جوانهای ما را به تباهی کشیدند. ما با اینها در این جهات مخالف هستیم. اینها به همه معنا، به این مملکت خیانت کردند.
و، اما نفت ما؛ تمام نفت ما را به غیر دادند. به آمریکا و غیر از آمریکا دادند. مقداری را که به آمریکا دادند عوضش را گرفتند. عوض، اسلحههایی بود برای درست کردن پایگاه برای آمریکا. ما هم نفت دادیم، هم پایگاه برای آنها درست کردیم. آمریکا با این حیله که این مرد هم دخالت داشت، با این حیله نفت را از ما برد و در عوض برای خودش پایگاه درست کرد. یعنی اسلحههایی به اینجا آورد که ارتش ما نمیتواند از این اسلحهها استفاده بکند. باید مستشارها و کارشناسان آمریکایی در اینجا باشند که این اسلحهها مورد استفاده قرار گیرند.
نفت ما، اگر چند سال دیگر خدا نخواسته این مرد عمر کرده بود، عمر سلطنت پیدا کرده بود، مخازن نفت ما را تمام کرده بود. زراعت ما را هم که تمام کرده است. این ملت به کلی ساقط شده بود و باید عملگی کند برای اغیار، ما که فریاد میکنیم از دست این، برای این است. خونهای جوانان ما برای این جهات ریخته شده که ما آزادی میخواهیم. ما پنجاه سال است که در اختناق به سر بردهایم. نه مطبوعات داشتیم، نه رادیو و نه تلویزیون صحیح داشتهایم نه خطیب میتوانست حرف بزند و نه اهل منبر میتوانست حرف بزند، نه امام جماعت میتوانست آزادانه کار خودش را بکند و نه هیچیک از اقشار ملت میتوانستند کار خودشان را ادامه بدهند و در زمان ایشان هم همین اختناق به طریق بالاتر باقی بود و باقی است و الان هم باز نیمه حشاشه [رمق]او که باقی است، نیمه حشاشه این اختناق هم باقی است. خود این آدم، دولت آن آدم، مجلس آن آدم، تمام اینها غیرقانونی است و اگر ادامه دهند، مجرماند و باید محاکمه شوند. ما آنها را محاکمه میکنیم.
من دولت تعیین میکنم. من توی دهن این دولت میزنم. من دولت تعیین میکنم. من به پشتیبانی این ملت دولت تعیین میکنم. من به واسطه اینکه این ملت مرا قبول دارد، (کف زدنها و صلوات...) این آقا که خودش هم خودش را قبول ندارد، رفقایش هم قبولش ندارند، ملت هم قبولش ندارد، ارتش هم قبولش ندارد. فقط آمریکا از او پشتیبانی کرده و فرستاده و به ارتش دستور داده که از او پشتیبانی کرده و گفته که باید از او پشتیبانی بکنید یک نفر آدمی که نه ملت قبولش دارد و نه هیچیک از طبقات ملت قبولش ندارد. بله چند نفر از اشرار را دارند که میآورند توی خیابانها که از خودشان هستند که فریاد هم میکنند. میگوید که در یک مملکت که دو تا دولت نمیشود، خوب، این واضح است. یک مملکت دو تا دولت نمیتواند داشته باشد. لکن دولت غیرقانونی باید برود. تو غیرقانونی هستی. دولتی که ما میگوییم دولت متکی به آرای ملت است. متکی به حکم خداست. تو باید یا خدا را انکار کنی یا ملت را.
باید این آدم سر جایش بنشیند؛ و یا اینکه به امر آمریکا یک دسته از اشرار را وادار کند که این ملت را قتلعام کند. ما تا هستیم نمیگذاریم اینها سلطه پیدا کنند. ما نمیگذاریم دوباره اعاده بشود این حیثیت سابق و آن ظلمهای سابق. ما نخواهیم گذاشت که محمدرضا برگردد. اینها میخواهند او را برگردانند.ای مردم بیدار باشید. نقشه دارند میکشند. این مرد که در آنجایی که هست ستاد درست کرده. دارند روابط درست میکنند. میخواهند دوباره ما را برگردانند به آن عهدی که همه چیزمان اختناق در اختناق باشد و همه هستی ما به کام آمریکا برود. ما نخواهیم گذاشت. تا جان داریم نخواهیم گذاشت و من از خدای تبارک و تعالی سلامت همه شما را خواهانم؛ و من عرض میکنم بر همه ما واجب است که این نهضت را ادامه بدهیم تا آن وقتی که اینها ساقط بشوند و ما به واسطه آرای مردم مجلس موسسان درست بکنیم و دولت اول و دائمی را تعیین بکنیم؛ و من باید یک نصیحت به ارتش بکنم و یک تشکر از قشرهایی از ارتش. آن نصیحتی که میکنم این است که ما میخواهیم که شما مستقل باشید. ماها داریم زحمت میکشیم. ماها خون دادیم. ماها جوان دادیم. ماها حیثیت و آبرو دادیم. مشایخ ما حبس رفتند، زجر کشیدند، میخواهیم که ارتش ما مستقل باشد. آقای ارتشبد شما نمیخواهید که مستقل باشی؟ آقای سرلشکر شما نمیخواهی مستقل باشی. میخواهی نوکر باشی؟ من به شما نصیحت میکنم بیایید در آغوش ملت و همان چیزی که ملت میگوید بگویید. بگویید ما باید مستقل باشیم.
ملت میگوید ارتش باید مستقل باشد. ارتش نباید زیر فرمان مستشارهای آمریکا و اجنبی باشد. ما برای خاطر شما این حرفها را میزنیم، شما هم بیایید برای خاطر خودتان این حرفها را بزنید و بگویید ما میخواهیم مستقل باشیم ما نمیخواهیم این مستشارها باشند. ما که میگوییم ارتش باید مستقل باشد، جزای ما این است که بریزید توی خیابان و خون جوانهای ما را بریزید که چرا میگویید که من باید مستقل باشم؟! ما میخواهیم تو آقا باشی و من تشکر میکنم از آن قشرهایی که متصل شدند به ملت، اینها آبروی خودشان را حفظ کردند. این درجهدارها، همافرها، افسرهای نیروی هوایی، اینها همه مورد تشکر و تمجید ما هستند و همینطور آنهایی که در اصفهان، در همدان و در سایر جاها اینها تکلیف شرعی، ملی و کشوری خودشان را دانستند، و به ملت ملحق شدند و پشتیبانی از نهضت اسلامی ملت را کردند ما از آنها تشکر میکنیم و به آنهایی که متصل نشدند میگوییم که به اینها متصل بشوند.
اسلام برای شما بهتر از کفر است، ملت برای شما بهتر از اجنبی است، ما برای شما میگوییم این مطلب را. شما هم برای خودتان این کار را بکنید. رها کنید این را. خیال نکنید که اگر رها کردید، ما میآییم شما را به دار میزنیم. این چیزهایی است که کسان دیگر درست کردهاند و الا این همافرها و این درجهدارها و این افسرها که آمدند و متصل شدند، ما با کمال عزت و سعادت آنها را حفظ میکنیم. ما میخواهیم که مملکت مملکت قوی باشد. ما میخواهیم که مملکت دارای یک نظام قدرتمند باشد. ما نمیخواهیم نظام را به هم بزنیم. ما میخواهیم نظام محفوظ باشد. لکن نظام ناشی از ملت و در خدمت ملت. نه نظامی که دیگران آن را سرپرستی بکنند و دیگران به این نظام فرمان بدهند.
والسلام علیکم و رحمتالله و برکاته