پاییز فصل دریا
پاییز همینجاست کجا دنبالش می گردی ؟ چشم هایت را باز کن اطرافت را با دقت نگاه کن پاییز را می بینی، زیر پایت را ببین گوش هایت را کمی تیز کن صدای خش خش برگ ها را می شنوی؟ این همان پاییز است، همان پاییزی که می گویند نارنجی است شاید هم خطوطی زرد رنگ زیباترش کرده، به هر حال باید بگویم که پاییز همین است انگاری پاییز مادرِ سال است سرمایی دارد بی جان که لرز به تنت نیافتد، خنکی باد صبح اش صورتت را مادرانه نوازش می کند، برگ هایش زیر قدم هایت موسیقی می نوازند و تو فقط استاد شهریار را کم داری که مهمان قلبت کنی، ذهنت را آزاد کنی و از پاییز عزیز لذت ببری...
اما بیا لحظاتی کنار من باش، بیا تا با هم برویم کنار دریا، می دانی لحظاتی که برایت می نویسم نزدیک دریا نفس می کشم؛ اما تو قدم هایت را به من بسپار می برمت به شمالی ترین نقطه ی ایران، کنار دریا، کفش هایت را کنار بگذار تا نرمی شن ها پاهایت را نوازش کند ، می بینی؟! درست رو به رویمان دریایی آبی نقش بسته ،آنقدر آبی که انگاری آسمان را در آغوش گرفته، شاید بگویی دریا چه ربطی به پاییز دارد اما من می گویم دریا در پاییز قشنگ تر است، روحت را آرام می کند، پاهایت کمی سردی آب را حس می کند و امان از این باد پاییزی که دست از نوازش بر نمی دارد...
۹۸/۷/۹ سلمانشهر
|
10 مهر 1398
م.رحیمیباسلام و عرض ادب ،
باید از شاعری دل سوخته (برادرم پورسلطان) چنین یادگاری برآیدکه حصر ترس از قلم زدن را شکسته و دل نوشته ای کوتاه و زیبا، اما امیدوار کننده را بنگارد حتما آینده ای درخشان و طوماری از دل نوشته های زیباتر را شاهد خواهیم بود.
هرچند شاید عمر ما کفایت این شکوفایی را ننماید.