تاريخ انتشار: 03 بهمن 1390 ساعت 19:56:06
نماز عيد فطر امام رضا عليه السلام

داستان آماده شدن امام براى برگزارى نماز عيد، كه نظام را با بيم‏ وهراس مواجه كرد، خود گواه ديگرى است بر آن كه امام فرصتى را ازدست نمى ‏داد مگر آن كه از آن براى اعلان دعوت خويش و اين كه وى به‏ خلافت از بيت عبّاسى، سزاوارتر و شايست ه‏تر است به ره‏بردارى مى‏ كرد.
چون عيد فرا رسيد، مأمون فرستاده ‏اى به سوى امام رضا (ع) روانه‏ كردواز او خواست بر استر خويش سوار شود و در مراسم عيد حضور يابد تادل مردم آرام‏ گيرد و فضيلتش را بشناسند و دلهايشان بدين حكومت‏ خجسته روشن شود. امام رضا(ع) به مأمون پيغام داد و فرمود : تو از شروط من وخود درباره عدم دخالت من در امور حكومت آگاهى.
مأمون پاسخ داد : من بدين وسيله مى‏ خواهم ولايتعهدى تو در ژرفاى دل مردم و سپاه و چاكران استوار شود و دلهاى آنان آرام‏ پذيرد و به فضلى‏ كه خداوند متعال به تو ارزانى‏ داشته، اقرار ورزند، چون مأمون در اين‏باره بسيار گفت و اصرار كرد.
امام بدو فرمود : "اى اميرالمؤمنين! اگر مرا از اين تكليف عفو كنى،براى من خوشتر است واگر نكنى چنان بيرون خواهم آمد كه رسول ‏خداصلى الله عليه وآله و على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام بيرون مى‏ آمدند".
مأمون پاسخ داد : هر طور كه مى‏خواهى بيرون آى.
مأمون به فرماندهان و مردم دستور داد كه صبح زود بر در سراى امام‏رضا (ع) گردآيند. مردم از زن و مرد و كودك به خاطر آن‏حضرت در خيابانها و بامها نشسته بودند. فرماندهان نيز بر در خانه امام رضا(ع) گردآمده بودند.
چون خورشيد بر آمد، امام رضاعليه السلام غسل كرد و عمامه ‏اى سپيد ازكتان بر سر بست و قسمتى از آن را بر روى سينه ‏اش و قسمتى ديگر را ميان‏ شانه‏ هايش افكند. سپس اندكى از جامه خود را بالا گرفت و به خادمان ‏خويش فرمود : شما نيز همان كنيد كه من مى‏ كنم. سپس عصايى به دست‏ گرفت و از خانه بيرون آمد ما روبه روى حضرتش بوديم. او پابرهنه بودو جامه‏ اش را تا نيمه ساق بالازده ودامن لباسهاى ديگر را هم به كمر زده ‏بود. او به راه افتاد و ما هم پيشاپيش او به‏راه افتاديم. وى سرش را ب‏سوى آسمان بالا كرد و چهار تكبير گفت. به نظر ما مى ‏رسيد كه هواوديوارها هم به آن تكبيرهاى حضرت پاسخ مى‏ گفتند.
فرماندهان آراسته و مسلّح در حالى كه بهترين جامه‏ هاى خود رادربركرده بودند بر در سراى آن‏حضرت انتظار وى را مى ‏كشيدند. ماپاى‏برهنه و دامن به كمر زده در برابر آنها ظاهر شديم. چون امام از خانه‏ بيرون آمد، توقف كوتاهى كرد و فرمود :
"اللَّهُ أَكْبَرُ، اللَّهُ أَكْبَرُ، اللَّهُ أَكْبَرُ عَلى‏ ما هَدانا، اللَّهُ أَكْبَرُ عَلى‏ ما رَزَقَنامِنْ بَهيمَةِ الْأَنْعامِ، وَالْحَمْدُ للَّهِ‏ِ عَلى‏ ما أَبْلانا".
آن‏حضرت صداى خويش را بالابرد ما نيز صداهاى خود را بالابرديم.
شهر مرو از گريه و فرياد به لرزه درآمد. امام سه بار اين ذكر را تكرارفرمود. فرماندهان از مركوبهاى خويش پايين آمدند و چكمه‏ هايشان را ازپاى بيرون كردند. شهر مرو يك پارچه مى‏ گريست و هيچ كس نمى‏ توانست‏ از گريه و شيون خوددارى كند. امام رضاعليه السلام هر ده گامى كه برمى ‏داشت‏ مى ‏ايستاد و چهار تكبير سرمى‏داد چنان كه ما خيال مى‏ كرديم زمين ‏وديوارها به حضرتش پاسخ مى‏گويند.
خبر اين ماجرا به گوش مأمون رسيد. فضل بن سهل ذو الرياستين به اوگفت : اى اميرالمؤمنين! اگر رضا بدين‏گونه به مصلى برسد مردم فريفته اوخواهند شد، به مصلحت است كه از او بخواهى بازگردد!!
مأمون نيز فوراً كسى را پيش آن‏حضرت روانه‏ كرد. امام رضا كفش خودرا خواست و آنرا به پاكرد و بازگشت.(49)
پاورقي :
49) بحارالانوار، ج‏49، ص‏134 و 135.
منبع : هدایتگران راه نور – زندگانى ثامن الائمّه حضرت على بن موسى علیه السلام ، نویسنده:  آیة الله حاج سید محمد تقى مدرسى ، مترجم: محمد صادق شریعت
(استفاده بدون ذکر نشانی سایت http://www.fajr57.ir/ جایز نیست)
   


 



این مطلب از نشانی زیر دریافت شده است:
http://fajr57.ir/?id=8342
تمامي حقوق براي هیئت انصارالخميني محفوظ است.