تاريخ انتشار: 03 بهمن 1390 ساعت 19:46:57
چرا امام رضا عليه السلام ولايت عهدى مأمون را پذيرفت؟

 چرا امام رضاعليه السلام و لايتعهدى مأمون را پذيرفت و اگر به اين كارمجبور بود چگونه در برابر او به مبارزه ايستاد؟ 

پيش از گفتن پاسخ به اين پرسش، ناچار بايد به وضع جنبش مكتبى،هنگام به امامت رسيدن آن‏حضرت پس از پدرش، نگاهى بيفكنيم.

 

در حديثى آمده است : تقدير آن بود كه امام موسى كاظم، قائم‏آل‏محمّدصلى الله عليه وآله باشد، امّا شيعه اين امر را افشا كرد و خداوند تغيير مشيت‏داده و آن را تا سرآمدى نامعلوم به تأخير انداخت. 

اين سخن بدان معنى است كه جنبش مكتبى در آن روز در سطح تصدّى‏امور امّت بود. اگر چه امام كاظم در زندان هارون به زهر كشته شد،جنبش –هم چنان كه از حديث استنباط مى‏شود- چندان آسيب نديد.

 

بدين ترتيب امامت امام رضا يكى از دو فرصت به شمار مى‏آمد :

 

نخست : اقدام به حركت مسلحانه كه منجر به نابودى جنبش مى‏شد. 

 

دوّم: پاسخ به رويارويى و مبارزه مأمون با پذيرفتن ولايتعهدى اوجهت اقدام از طريق حكومت بدون آن كه آن را قانونى بشناسد. هم چنان‏كه يوسف پيامبرعليه السلام از عزيز مصر خواست تا او را بر گنجينه‏هاى زمين‏بگمارد و سپس از راهى كه مى‏توانست از درون نظام، دست به اصلاحات‏زد و نيز همان‏گونه كه امام اميرالمؤمنين‏عليه السلام با خلفاى پيش از خود به‏عنوان يكى از اعضاى شوراى شش نفره همكاريهايى مى‏كرد.

 

كمترين فايده اين فرصت دوّم عبارت بود از حمايت جنبش مكتبى ازحذف و نابودى و پذيرش آن به عنوان يك جنبش مخالف رسمى.

 

بنابراين درمى‏يابيم كه امام‏عليه السلام رهبرى جنبش مكتبى را رها نكردبلكه از مركز جديد خود براى حمايت و تقويت جنبش مكتبى شيعه سودجُست و بدين ترتيب شيعيان توانستند خود را بر نظام تحميل كنند.

 

براى تحقيق اين اهداف، امام از شيوه زير استفاده كرد :

 

اوّلا ً: از پذيرفتن خلافتى كه مأمون در ابتدا بر او عرضه داشته بود،خوددارى ورزيد و عدم پذيرش خود را به مأمون اعلام كرد. شايد ردّخلافت از سوى امام به خاطر دو مسأله بوده‏است : 

 

الف - چنين خلافتى جامه‏اى بود دوخته شده بر قامت مأمون و امثال‏او و نه زيبنده حجّت بالغه الهى، زيرا اين خلافت بر شالوده‏اى فاسداستوار شده بود. سپاه، نظام، قوانين و هر آن چه در اين خلافت وجودداشت فاسد و نادرست بود و اگر امام چنين خلافتى را مى‏پذيرفت،مى‏بايست آن را ويران مى‏كرد و از داخل مى‏ساخت و چنين كارى در آن‏شرايط امكان‏پذير نبود.

 

ب - مأمون در پيشنهاد خود صادق نبود بلكه او و حزب نيرنگ‏بازش‏نقشه‏اى را طرح‏ريزى مى‏كردند تا پس از كسب مشروعيت براى خود ازامام، او را از بين‏ببرند هم چنان كه همين توطئه را در ارتباط با ولايتعهدى‏آن‏حضرت عملى ساختند.

 

ثانياً: امام رضا شرط پذيرش ولايتعهدى خود را اين قرار داد كه او به‏هيچ وجه در كارهاى حكومتى دخالت نكند. اين امر موجب شد تاحكومت نتواند كارها را به نام امام پيش ببرد و يا از آن‏حضرت كسب‏مشروعيت كند. بدين‏گونه براى جهانيان و نيز براى تاريخ تا ابد روشن شدكه آن‏حضرت به هيچ وجه به شرعى بودن نظام اعتراف نكرد. مأمون‏بارها كوشيد تا امام را اندك اندك به دخالت در امور حكومتى بكشاند،ولى امام كوششهاى او را بى‏پاسخ گذارد. حديث زير نشانگر همين نكته‏است.

 

ثالثاً : از همان روزهاى نخستين ولايتعهدى، امام رضاعليه السلام از هرفرصت به دست آمده براى گسترش فرهنگ وحى سود مى‏جست و اعلام‏مى‏كرد كه از ديگران به خلافت سزاوارتر است.  

 

 

منبع : هدایتگران راه نور – زندگانى ثامن الائمّه حضرت على بن موسى علیه السلام ، نویسنده:  آیة الله حاج سید محمد تقى مدرسى ، مترجم: محمد صادق شریعت

  

(استفاده بدون ذکر نشانی سایت جایز نیست)

   


 



این مطلب از نشانی زیر دریافت شده است:
http://fajr57.ir/?id=8333
تمامي حقوق براي هیئت انصارالخميني محفوظ است.