دیشب توفیق آن یافتم که در مراسم زیارت پر فیض عاشورا و صرف افطار که بمناسبت سالگرد درگذشت پسر خاله ی عزیزم زنده یاد محمد رضا تبارک برگزار شده بود شرکت کنم، او نام آشنای پیش کسوتان هیئت انصارالخمینی (ره) است و یقینا گذشت قریب به 24 سال از آن حادثه ی تلخ هم یاد آن مسافر دیار ابدی را از اذهان نخواهد زدود،
بی مناسبت ندیدم قصیده ای را که 15 سال پیش در رسایش سروده ام به حُسن نظر شما کاربران گرامی این سایت وزین برسانم
رضای من به رضای خدا، رضا شد و رفت
دگر مسافر آنسوی قصّه ها شد و رفت
هم او که مشی و مرامش نویدِ مولا بود
به ذکر یا علی (ع) آوازه ای رسا شد و رفت
اسیر حادثه در شام تارِ بارانی
رضا به باور آن گونه از شفا شد و رفت
سزا نبوده بی خبر از این دیار پر گیرد
به یک اشاره عجب نذر آن سرا شد و رفت
چهار رحمت حق ماند و مادری تنها
مطیع حکمتِ در پرده ی خدا شد و رفت
به رغم گریه ی ما، او به مرگ می خندید
گرفت نامه ی تقدیر و پر بلا شد و رفت
رضا که طلعت سنگ صبور یاران بود
چنان نکو صفتان، شهره ی وفا شد و رفت
قرارِ دلبر و دلدار جزو اسرار است
دگر مخاطب آن راز و آن صلا شد و رفت
به جمع طیّبِ خوش منظرانِ اهل بهشت
بریده از رَخ دنیا، چه دلربا شد و رفت
عجب مباد که آن عبدِ پاک و با ایمان
رحیل فاتح پیروز قله ها شد و رفت
رضای من که ز روز ازل مهاجر بود
گرفت منزل و مأواء چه پُر بها شد و رفت
1382/12/18 - خارطوم (سودان)