عجب شور و حالی به سر دارد این دل
ز آن سوی هستی خبر دارد این دل
در این کوی غربت بسی رنجد آخر
کزین دار دنیا حذر دارد این دل
نشان جوید اندر صف بی نشانی
نظر بر هوایی دگر دارد این دل
زیادت طلب هم قراری ندارد
ز مُلک ریا مختصر دارد این دل
چه گویم ز هجرانِ روز جدایی
هوای رخ منتظر دارد این دل
اگر یک اشارت ز لطفش نماید
درونش هزاران بصر دارد این دل
دلا، گر مهاجر مرادش نبیند
همه عمر خود بی ثمر دارد این دل
برگرفته از کتاب: شوق وصال