شب شام غریبان آمد و دلهای مشتاقان همه خون است
غم جانکاه ما از حدّ و از اندازه بیرون است
شب شام غریبان آمد و تا روز حشر و موسم عُقبی
رسول مصطفی از این مصیبت های عظمی زارومحزون است
شب شام غریبان آمد و در گنبدِ گردونه ی پهناور گیتی
کران تا بیکران ماتم سرای سالک آغشته در خون است
شب شام غریبان آمد و در پرتوی این عالم هستی
حقایق ها همه درسینه ی تاریخِ پنهان گشته مضمون است
شب شام غریبان آمد و از جور و بیداد ستمکاران
به غایت نسل آدم در پس این پرده ی نادیده مغبون است
شب شام غریبان آمد و بر شب پرستان نگون اقبال
بساط ناخدای ظلم و استبداد ، در اعماق هامون است
شب شام غریبان آمد و بر قوم مستان و زر اندوزان
هراس از جان ، بسی افزونتر از خوف نهانیِ شبیخون است
شب شام غریبان آمد و تا عمر بیمار جهان باقیست
شب رسوایی و ناکامی آن جانیِ خونخوار مجنون است
شب شام غریبان آمد و بر تارک اندیشه ی سرخ شقایق ها
چو دشت کربلا یاد شهیدان خداجو سبز و گلگون است
شب شام غریبان آمد و پیوسته در یاد مهاجرها
چراغ کینه روشن از عِداوت با سپاه رذل ملعون است
برگرفته از کتاب دشت معرفت