تاريخ انتشار: 09 خرداد 1396 ساعت 00:31:32
شِکوه " غزلی در غم عروج ملکوتی امام راحل (س) سروده ی علی اکبر پورسلطان (مهاجر)

یاد داری که از آن ، کوی تو گریان رفتم
برقرار آمده بودم ، همه ویران رفتم


ساقی این مرتبه الحق ، پُر و پیمان آمد
شور و مستی ز سرم رفت ، که ویلان رفتم


خاطرت هست ، چنان نقره‌ی داغم کردی
که چه  بی‌خود شدم  و سر به  گریبان رفتم


همرهم بود ، سفیر خوش اقبال امّا
با بداقبالی ، از آن دِیر پریشان رفتم


چو کبوتر به لبِ ، بام تو ماواء کردم
بی پر و بال شدم ، مرغک بی‌جان رفتم


دوش‌ گفتم که عجب ، وجد و سروری دارم
با سکوتِ تو ،  پیِ  شام غریبان رفتم


آنقَدر واله و سرگشته و حیران بودم
کز گلستان به رهِ خشکِ بیابان رفتم


شِکوه از ماهرخی ، چون تو کجا می‌بردم
بهر ایفاد شکایت ، به سلیمان رفتم


خبرِ رجعتِ تو ، بر دلم  آتش زد و سوخت
گو مهاجر ز جماران ، چو یتیمان  رفتم


برگرفته از: کتاب ساقی مستان

  تعداد بازديدها: 4061
   


 



این مطلب از نشانی زیر دریافت شده است:
http://fajr57.ir/?id=76822
تمامي حقوق براي هیئت انصارالخميني محفوظ است.