" نوبت مستی " غزلی در غم هجران امام امُت (ره) سروده ی علی اکبر پورسلطان (مهاجر)
حدیثِ عشق خواندی گوش کردم
شراب ناب دادی نوش کردم
گرفتم عکس رویت با نگاهم
درون سینهام منقوش کردم
گلیمِ دشتِ سر سبز دلم را
به زیرِ پای تو مفروش کردم
چو تابیدی در اعماق وجودم
تمام شمع ها خاموش کردم
شمیم روح بخش و جان فزا را
به یادت سخت در آغوش کردم
الا ای چیره بر اندیشهی دل
جلای حکمِ عقل و هوش کردم
مهاجر نوبت مستی سر آمد
غبارِ تربتت تن پوش کردم
برگرفته از کتاب: ساقی مستان
|