تاريخ انتشار: 20 مهر 1395 ساعت 16:26:55
کربلای عبّاس “قصیده ای در رسای حضرت ابوالفضل (ع)” سروده ی علی اکبر پورسلطان (مهاجر)

شکوه و فرّ و جلالم ، وفای عبّاس است
نسیم سوز دلم ، در رسای عبّاس است


اگر چه قبله ی جان کعبه ی خداوندی است
مقامِ سجده گه ام ، دست و پای عبّاس است


کلام نصِ خدا در سریر قرآن است
جمیع آیه آیه ی آن آشنای عباس است


چو از حریم ولایت گُلی به گلشن شد
هماره ، بیتِ فاطمه اُم القرای عبّاس است


علی اذان و اقامه ، به گوش ، نجوا کرد
و مژده داد ، نام عمویش برای عبّاس است


سپس دو بوسه به دستان زاده اش زد و گفت:
فرات ، صحنِ دو کتفِ جدای عبّاس است


ابو تراب ، لقبش شیر بیشه ها نامید
از آن سبب که شجاعت ردای عبّاس است


بیان نموده به زینب در آن دیار برین
دو بال باز مَلک ، دست های عبّاس است


امام صادق اگر عبدِ صالحش می خواند
اشاره اش به مرام و صفای عبّاس است


مقامِ ضَیغَم و ظَهرُالولایه و صدّیق
که مشت ، نشانه ز خروارهای عبّاس است


چو سید الشهداء در زمین یدالله است
نشانِ دستِ حسین بوسه های عبّاس است


ز بسطِ دانش و علم و ادب سر آمد بود
بلوغ هوش و درایت غنای عبّاس است


شهیرِ ماهِ بنی هاشمی عجب زیباست
مه و ستاره ، محو رخ دلربای عبّاس است


هزار زاهد و عابد به گرَدِ او نرسند
شب و سکوت ، شاهد آن نغمه های عبّاس است


هم او که منصب باب الحوائجش دادند
به یمن معرفتِ جانفزای عبّاس است


کلام نافذ او شهره ی افق ها بود
طلوع معجزه در گفته های عبّاس است


مرامِ حضرتِ ما آخر فداکاری است
و این نمادی از آن جلوه های عبّاس است


هنوزم از حادثِ آن لحظه مات و مبهوتم
چرا که حیرتم از ماجرای عبّاس است


چه گویم از دو برادر ، تو نیک آگاهی
که این فدای حسین ، او فدای عبّاس است


کنارِ نام حسینم همیشه کرببلاست
تمام دشت بلا ، کربلای عبّاس است


بسانِ صاعقه بر قلبِ دشمنان می زد
هراس دشمن از آن نعره های عبّاس است


نبرد ، با سلسله ی ظلم و جور و استبداد
اساس بینش و حال و هوای عباس است


به واقع چاره ی سقّا زدودن عطش است
که مَشک ، امیدِ غایتِ دردانه های عبّاس است


نبوده ضربت شمشیر قاتل جانش
دریغ آب ، عامل ضعف قوای عبّاس است


بگو به فوجِ عدو زین سبب مشو غرّه
بنای بدعت در دین ، بلای عبّاس است


اگر ، امیر شهیدانِ ما ابوالفضل است
حسینِ مکتب ما مقتدای عبّاس است


شفای درد من و تو ، بدست این آقاست
رضای خاطر مولا ، دوای عباس است


قیامِ کرببلا انتهای جانبازی است
همین نهایت ره ، ابتدای عبّاس است


کسی که داغِ برادر به عمق جان دارد
کبوترِ حرمِ دلگشای عبّاس است


هر آن که مشعلِ آزادگی برافروزد
به عینه در کَنف و در لوای عبّاس است


حَسب به قاعده و مسلک جوانمردی
طریق رهرو حق ، اعتلای عبّاس است


جمیع عالمیان در هراسِ از مرگند
نمیرد آنکه دلش ، مبتلای عبّاس است


مهاجری که ز جان سالکِ علمدار است
ضمانِ اجر و ثوابش ، خدای عبّاس است

برگرفته از کتاب: دشت معرفت

  تعداد بازديدها: 3816
   


 



این مطلب از نشانی زیر دریافت شده است:
http://fajr57.ir/?id=73828
تمامي حقوق براي هیئت انصارالخميني محفوظ است.