روايت شده است :
هنگامى كه حضرت زينب (س ) و همراهان در روز اربعين به كربلا آمدند، زينب (س ) در كنار قبر برادر، درد دلها كرد و گفتار جان سوزى گفت ؛ از جمله به ياد رقيه (س ) افتاد و زبان حالش اين بود:
((برادر جان ! همه كودكانى را كه به من سپرده بودى ، به همراه خود آوردم ، مگر رقيه ات را كه او را در شهر شام با دل غمبار به خاك سپرده ام !))
چون به نزديكى مدينه رسيدند محمل ها را فرود آورده ، شتران را يك سو خوابانيده و خود مشغول نوحه سرايى بشدند و اسباب شهدا را پيش روى خود پهن نمودند. ناگاه غلغله اهل مدينه بر پا شد و زنان مهاجر و انصار نمايان شدند. حضرت سجاد (ع ) بفرمود تا آنها را استقبال نمودند.
چون چشم زنان مدينه به آن سياه پوشان افتاد. هنگامه محشر نمودار شد.
شتابان روى به خيمه ها نمودند. چون اهل حرم را بدان حال نگريستند، كه جز حضرت سجاد (ع ) از رجال مراجعت ننموده ، سخت بگريستند. گروهى با حضرت زينب (س )، جماعتى دور ام كلثوم ؛ هر چند نفر مشغول به يكى از اهل حرم شدند و از حضرت زينب (س ) چگونگى حالات را جويا شدند.
زينب (س ) فرمود : ((به چه زبان شرح دهم كه قدرت بيان ندارم ، بلكه از زندگانى خود بيزارم . اى زنان قريش و اى دختران بنى هاشم ! چيزى مى شنويد و حكايتى به گوش مى سپاريد. اگر شرح حال شهدا و اسرا را باز گويم ، در مورد ملامتم چگونه زنده باشم ؟))
راوى مى گويد : هنگامى كه حضرت زينب (ع ) به در مسجد پيامبر(ص ) رسيد، چارچوب در را گرفت و فرياد زد : ((يا جداه ! انى ناعية اليك اخى الحسين و هى مع ذلك لا تجف لها عبرة و لا تفتر من البكاء و النحيب . و كلما نظرت الى على بن الحسين (ع ) تجدد حزنها و زاد و جدها)).
اى جد من ! خبر شهادت برادرم حسين (ع ) را براى تو آورده ام . راوى گويد : هرگز اشك از چشمان حضرت زينب (س ) نمى ايستاد و گريه و ناله اش كم نمى شد و هرگاه حضرت على بن الحسين (ع ) را مى ديد داغش تازه و غم او افزون مى گشت .
شيون هنگام ورود به مدينه
در روايت ديگر آمده : حضرت زينب (س ) در ميان كاروان ، به خواهران و كودكان سفر كرده ، رو كرد و فرمود : ((از هودجها پياده شويد كه اينك روضه منوره جدم رسول خدا (ص ) نمايان است .))
آن گاه آهى كشيد كه نزديك بود روح از بدنش خارج گردد. جمعيت بسيار از هر سو هجوم آوردند، زينب (س ) با ذكر وقايع جان سوز كربلا، مى گريست و همه حاضران صدا به گريه بلند كردند به طورى كه گويا قيامت بر پا شده است .
زينب (س ) خطاب به برادرش حسين (ع ) مى گفت : ((برادرم حسين جان ! (اشاره به قبرها) جدت و مادرت و برادرت و بستگانت هستند كه در انتظار قدوم تو به سر مى برند، اى نور چشمم ، تو شهيد شدى و اندوه طولانى براى ما به ارث گذاشتى ، اى كاش مرده و فراموش شده بودم و ذكرى از من نبود.))
سپس زينب (س ) خطاب به شهر مدينه كرد و فرمود : ((اى مدينه ! جدم كجا رفت آن روزى كه همراه مردان و جوانان ، با شادى از تو بيرون رفتيم ؟ ولى امروز با اندوه و حزن و با بار سنگين حوادث تلخ و پر از رنج ، بر تو وارد شديم ، مردان و پسران ما از ما جدا شدند پراكنده شديم ،))
سپس كنار قبر رسول خدا (ص ) آمد و گفت : ((اى جد بزرگوار اى رسول خدا! من خبر در گذشت برادرم حسين را براى تو آورده ام .))(171)
ملاقات ام البنين با زينب (س )
روايت شده : وقتى كه اهل بيت (ع ) وارد مدينه شدند، ام البنين مادر حضرت عباس (ع ) در كنار قبر رسول خدا (ص ) با زينب (س ) ملاقات كرد.
ام البنين گفت : ((اى دختر اميرمؤ منان ! از پسرانم چه خبر؟))
زينب : همه كشته شدند.
ام البنين : جان همه به فداى حسين ! بگو از حسين چه خبر؟
زينب : حسين را با لب تشنه كشتند.
ام البنين تا اين سخن را شنيد، دستهاى خود را بر سرش زد و با صداى بلند و گريان مى گفت : اى واى حسين جان .
زينب : اى ام البنين ! از پسرت عباس يادگارى آورده ام .
ام البنين گفت : آن چيست ؟ زينب (س ) سپر خون آلود عباس (ع ) را از زير چادر بيرون آورد. ام البنين تا آن را ديد، چنان دلش سوخت كه نتوانست تحمل كند، از شدت ناراحتى بى هوش شده و به زمين افتاد.
ياد جانسوز زينب (س ) در مدينه از رقيه
روايت شده است كه وقتى حضرت زينب (س ) با همراهان به مدينه بازگشتند زنهاى مدينه براى عرض تسليت ، به حضور زينب (س ) آمدند آن حضرت حوادث جان سوز كربلا و كوفه و شام را براى آنها بيان مى كرد و آنها گريه مى كردند، تا اين كه به ياد حضرت رقيه (س ) افتاد و فرمود: ((اما مصيبت وفات رقيه در خرابه شام ، كمرم را خم كرد و مويم را سفيد نمود.))
زنها وقتى اين سخن را شنيدند، صدايشان با شور و ناله به گريه بلند شد و آن روز به ياد رنجهاى جانگداز رقيه (س ) بسيار گريستند.
سوگوارى كنار قبر مادرش زهرا(س )
روايت شده است كه حضرت زينب (س ) و همراهان ، كنار قبر مادرشان زهرا(س ) (يعنى حدود و سمت قبر آن حضرت ) رفتند. در آن جا نيز شيون به پا شد، زنان و مردان مدينه ، آن چنان مى گريستند كه گويى محشر شده است .
زينب (س ) كه قافله سالار عزاداران بود، آن قدر ((مادر، مادر)) كرد تا بى هوش به زمين افتاد. وقتى به هوش آمد صدا زد : ((مادرم ! آن قدر تازيانه به بدنم زدند كه بدنم مجروح شد)). سپس عرض كرد: ((پيراهن حسين را براى تو سوغاتى آورده ام )). (طبق نقل سيد بن طاووس در لهوف ، در آن پيراهن صد و چند سوراخ و بريدگى از آثار تيرها و نيزه ها و شمشيرها بود).
زينب (س ) به مردم مدينه رو كرد و فرمود : ((در كربلا نبوديد تا بنگريد كه برادرم را چگونه كشتند، اين سوراخها كه در اين پيراهن مى بينيد، جاى تيرها و شمشيرها و نيزه هاى دشمن است .))
دستور به سياه پوش كردن محمل ها
براى رفتن اهل بيت (ع ) به مدينه ، همه نوع امكانات تهيه شد : محملهاى زرين ؛ لباسهاى تجملاتى و رنگين ؛ اسبها و وسايل سوارى ؛ توشه راه براى اهل بيت (ع ) و ماموران محافظ، كه سيصد و به روايتى پانصد نفر بودند؛ و هر نوع امكانات ديگرى كه لازم بود تمام آنها به دستور يزيد آماده شد و مسئوليت تمام آنها را به عهده ((عمرو بن خالد قريشى )) و بنابر روايتى ، به عهده ((نعمان بن بشير)) كه از صحابه رسول خدا (ص ) و معروف به صلاح و خوبى بود گذاشت ، و دستور داد با كمال احترام و به هر نحو كه خود آنان مى پسندند با ايشان رفتار كنند، تا به مدينه برسند.
همه چيز آماده بود. فقط منتظر بودند كه اهل بيت (ع ) بر محملها سوار شوند تا كاروان حركت نمايد.
نخست امام زين العابدين (ع ) از منزل بيرون آمد، آن گاه اجازه فرمود اهل بيت بيرون آيند و سوار شوند. زينب (س ) بلند شد، ساير زنان نيز به پيروى از او بلند شده ، از خانه بيرون آمدند. زنان آل ابى سفيان ، دختران يزيد و ساير زنان و دختران مربوطه با گريه و اشك تا در كاخ دارالاماره از ايشان بدرقه كردند.
پس از وداع و خداحافظى با آنان ، زينب (س ) نزديك كاروان آمد. همين كه چشمش به آن محملهاى تجملاتى افتاد كه با پارچه هاى زربافت و رنگين پوشيده شده بودند، به يكى از كنيزان همراه خود فرمود : ((به نعمان بن بشير بگو اين محملها را سياه پوش كن تا مردم بدانند ما عزادار اولاد زهرا هستيم )).
منظور زينب (س ) از اين دستور اين بود كه نشان عزا و سوگوارى همه جا و براى همه كس معلوم باشد. آن روز كه حسين (ع ) را كشتند به تمام شهرها و روستاها تبريك گفتند و جشن گرفتند، امروز هم كه پيام آور خون شهيدان مسئوليت دفاع از خون آنها را به عهده گرفته است ، بايد در هر جا كه مى رسد آن تبليغات شوم و مسموم كننده را خنثى نمايد.
نعمان بن بشير امر زينب بزرگ را اطاعت كرد، تمام محملها با پارچه هاى سياه كه نشان سوگ و عزا بود، پوشانده شد.
همين كه خواستند سوار شوند زينب (س ) روزى را كه از مدينه بيرون آمدند و رجال و مردانى را كه همراهشان بودند و هم اكنون جايشان خالى بود، به ياد آورد تمام زنان و كودكان با ناله و شيون و با چشم گريان هر كدام به زبانى سوگوارى مى كردند از ميان مردم كه براى بدرقه و خداحافظى آمده بودند، عبور كرده و از دروازه شام بيرون رفتند...
شام غرق عيش و عشرت بود در وقت ورود
وقت رفتن شام را شام غريبان كرد و رفت
در بين راه به هر منزلى كه مى رسيد به حسب مناسبتها مجلس سوگوارى تشكيل مى داد و ظلم و ستم هيات حاكمه ، و مظلوميت اهل بيت (ع ) را براى مردم توضيح مى داد، تا به مدينه رسيدند.
منبع : 200 داستان از فضايل ، مصايب وكرامات حضرت زينب(س) ، نوشته عباس عزيزي
(استفاده از اين مطلب بدون ذكر نشاني سايت جايز نيست)