تاريخ انتشار: 11 خرداد 1395 ساعت 22:44:32
غم روح خدا " قصیده ای تقدیم به روح قدسی امام امُت خمینی کبیر (ره) " سروده ی علی اکبر پورسلطان (مهاجر)

عزم سفر نموده‌ای از این سرا چرا !؟

تا کی زنم ز هجرتِ تو ، دست و پا چرا !؟

 

گفتی دلا ، که تا به ابد ، سر به زیر باش

سرگشته‌ ات کنون شده سربه هوا چرا !؟


آموختم ز تو ،‌ همه پیمان و عهد را

ای شهره‌ ی وفا ، شده‌ای بی وفا چرا !؟


روزی که آمدی ، دلمان قندِ آب شد

آن های‌های خنده  و این گریه‌ها ‌چرا !؟


ما ساکنانِ مانده به ژرفِ زمانه‌ایم

بگسسته ‌ای ز ما ، قل و زنجیرها چرا !؟


کردی مدد، ‌تو ساهیِ گُم گشته راه را

سالارِ کاروان ، شدی از ره جدا ، چرا !؟


مقصودمان که کویِ نکو صولتان نبود

با خود کشانده ‌ای ، حرمِ کبریا ‌چرا !؟


آن ماهِ کهکشانی و ماه شما کجا

گشتم اسیرِ خالِ لبِ دلربا ، چرا !؟


مُهر سکوت ، ظلِّ مرامِ شما نبود

فریاد آمدی که روی بی صدا چرا !؟


رفتی و در فراقِ تو ، مویم سفید شد

این رو سیاه و منکرِ آیینه ‌ها چرا !؟


آقای من ، دو دستِ مریدت رها مکن

وز سوزِ تو گدازه شوم بارها چرا !؟


جان داده‌ای و دعوتِ جانان ستوده‌ای

کز مهر تو جهان شده حاجت روا چرا ؟


بیمارِ بی قراری معشوق بوده‌ایم

این خیل عاشقان ، همه دادی شفا چرا  ؟


آن عزّت و کرامت و این قهرِ سرنوشت

وین ثلمه بینم و نکنم شِکوه‌ها چرا  !؟


تنها به این امید ، سپیده رسد ز راه

عمری به انتظار و شبِ تارِ ما چرا ؟


تقدیرِ روزگار ، یدِ کردگارِ توست

بُودِ مهاجر و غمِ روحِ خدا چرا !؟
 

برگرفته از کتاب: ساقی مستان
 

  تعداد بازديدها: 4898
   


 



این مطلب از نشانی زیر دریافت شده است:
http://fajr57.ir/?id=71693
تمامي حقوق براي هیئت انصارالخميني محفوظ است.