بسم اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ
::درس چهل و پنجم به تاریخ:16 آبان94
::قرار چهل روزه : ترک غیبت
::قرار روز : السلام علیک یا رقیه بنت الحسین (س)
::هدیه به : حضرت رقیه(س)
::تدبر در سوره مبارکه : شمس/بخش اول
بسم الله الرحمن الرحيم
وَالشَّمْسِ وَضُحَاهَا(1) وَالْقَمَرِ إِذَا تَلَاهَا(2) وَالنَّهَارِ إِذَا جَلَّاهَا(3) وَاللَّيْلِ إِذَا يَغْشَاهَا(4) وَالسَّمَاء وَمَا بَنَاهَا(5) وَالْأَرْضِ وَمَا طَحَاهَا(6)وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا(7)فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا(8)قَدْ أَفْلَحَ مَن زَكَّاهَا(9)وَقَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا(10)كَذَّبَتْ ثَمُودُ بِطَغْوَاهَا(11) إِذِ انبَعَثَ أَشْقَاهَا(12)فَقَالَ لَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ نَاقَةَ اللَّهِ وَسُقْيَاهَا(13)فَكَذَّبُوهُ فَعَقَرُوهَا فَدَمْدَمَ عَلَيْهِمْ رَبُّهُم بِذَنبِهِمْ فَسَوَّاهَا(14)وَلَا يَخَافُ عُقْبَاهَا(15)
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر
(آيه 1)- رستگارى بدون تهذيب نفس ممكن نيست! سوگندهاى پى در پى و مهمى كه در آغاز اين سوره آمده، به يك حساب «يازده» سوگند و به حساب ديگر «هفت» سوگند است، و به خوبى نشان مى دهد كه مطلب مهمى در اينجا مطرح است، مطلبى به عظمت آسمان ها و زمين و خورشيد و ماه، مطلبى سرنوشت ساز و حيات بخش.
نخست مى فرمايد: «به خورشيد و گسترش نور آن سوگند» (و الشمس و ضحاها).
سوگندهاى قرآن عموما دو مقصد را تعقيب مى كند: نخست اهميت مطلبى كه سوگند به خاطر آن ياد شده، و ديگر اهميت خود اين امور كه مورد سوگند است، چرا كه سوگند هميشه به موضوعات مهم ياد مى شود.
«خورشيد» مهمترين و سازندهترين نقش را در زندگى انسان و تمام موجودات زنده زمينى دارد، زيرا علاوه بر اين كه منبع «نور» و «حرارت» است و اين دو از عوامل اصلى زندگى انسان به شمار مى رود، منابع ديگر حياتى نيز از آن مايه مى گيرند، وزش بادها، نزول باران ها، پرورش گياهان، و حتى پديد آمدن منابع انرژى زا، همچون نفت و ذغال سنگ، هر كدام درست دقت كنيم بصورتى با نور آفتاب ارتباط دارد. به طورى كه اگر روزى اين چراغ حياتبخش خاموش گردد تاريكى و سكوت و مرگ همه جا را فرا خواهد گرفت.
(آيه 2)- سپس به سومين سوگند پرداخته، مى گويد: «و قسم به ماه هنگامى كه بعد از آن (خورشيد) در آيد» (و القمر اذا تلاها).
اين تعبير- چنانكه جمعى از مفسران نيز گفته اند- در حقيقت اشاره به ماه در موقع بدر كامل يعنى شب چهارده است، زيرا ماه در شب چهاردهم تقريبا مقارن غروب آفتاب سر از افق مشرق بر مى دارد، و چهره پر فروغ خود را ظاهر كرده و سلطه خويش را بر پهنه آسمان تثبيت مى كند، و چون از هر زمان جالب تر و پرشكوه تر است به آن سوگند ياد شده.
(آيه 3)- و در چهارمين سوگند، مى افزايد: «و به روز هنگامى كه صفحه زمين را روشن سازد» (و النهار اذا جلاها).
سوگند به اين پديده مهم آسمانى به خاطر تأثير فوق العاده آن در زندگى بشر، و تمام موجودات زنده است، چرا كه روز رمز حركت و جنبش و حيات است و تمام تلاش ها و كشش ها و كوشش هاى زندگى معمولا در روشنائى روز صورت مى گيرد.
(آيه 4)- و در پنجمين سوگند مى فرمايد: «و به شب، آن هنگام كه زمين را بپوشاند» (و الليل اذا يغشاها).
«شب» با تمام بركات و آثارش، كه از يكسو حرارت آفتاب روز را تعديل مى كند، و از سوى ديگر مايه آرامش و استراحت همه موجودات زنده است.
(آيه 5)- در ششمين و هفتمين سوگند به سراغ آسمان و خالق آسمان مى رود، و مى افزايد: «و قسم به آسمان و كسى كه آسمان را بنا كرده» (و السماء و ما بناها).
اصل خلقت آسمان با آن عظمت خيره كننده از شگفتي هاى بزرگ خلقت است، و بنا و پيدايش اين همه كواكب و اجرام آسمانى و نظامات حاكم بر آنها شگفتى ديگر، و از آن مهمتر خالق اين آسمان است.
(آيه 6)- سپس در هشتمين و نهمين سوگند سخن از زمين و خالق زمين به ميان آورده، مى فرمايد: «و به زمين و كسى كه آن را گسترانيده» (و الارض و ما طحاها).
زمين كه گاهواره زندگى انسان و تمام موجودات زنده است.
زمين با تمام شگفتي ها: كوه ها و درياها، درّه ها و جنگل ها، چشمه ها و رودخانه ها، معادن و منابع گرانبهايش، كه هر كدام به تنهائى آيتى است از آيات حق و نشانه اى از نشانه هاى او. و از آن برتر و بالاتر خالق اين زمين و كسى كه آن را گسترانيده است.
(آيه 7)- سر انجام به دهمين و يازدهمين سوگند كه آخرين قسم ها در اين سلسله است پرداخته، مى فرمايد: «و قسم به جان آدمى، و آن كس كه آن را (آفريده و) منظم ساخته» (و نفس و ما سواها).
همان انسانى كه عصاره عالم خلقت، و چكيده جهان ملك و ملكوت، و گل سرسبد عالم آفرينش است.
منظور از «نفس» جسم و روح هر دو مى باشد و مراد از «سوّيها» (از ماده تسويه) هم تنظيم و تعديل قواى روحى انسان است، از حواس ظاهر گرفته، تا نيروى ادراك، حافظه، انتقال، تخيل، ابتكار، عشق، اراده و تصميم، و مانند آن كه در مباحث «علم النفس» مطرح شده است.
و هم تمام شگفتي هاى نظامات بدن و دستگاه هاى مختلف آن را كه در علم «تشريح» و «فيزيولوژى» (وظايف الاعضاء) بطور گسترده مورد بحث قرار گرفته شامل مى شود چرا كه شگفتي هاى قدرت خداوند هم در جسم است و هم در جان و اختصاص به يكى از اين دو ندارد.
(آيه 8)- در اين آيه به يكى از مهمترين مسائل مربوط به آفرينش انسان پرداخته، مى افزايد: «سپس فجور و تقوا (شرّ و خيرش) را به او الهام كرده است» (فالهمها فجورها و تقواها).
خداوند آن چنان قدرت تشخيص و عقل و وجدان بيدار، به او داده كه فجور و تقوا را از طريق عقل و فطرت در مى يابد.
آرى! هنگامى كه خلقتش تكميل شد، و هستى او تحقق يافت، خداوند بايدها و نبايدها را به او تعليم داد، و به اين ترتيب وجودى شد از نظر آفرينش مجموعه اى از گل بدبو و روح الهى و از نظر تعليمات آگاه بر فجور و تقوا و در نتيجه، وجودى است كه مى تواند در قوس صعودى برتر از فرشتگان گردد و در قوس نزولى از حيوانات درنده نيز منحطتر گردد و اين منوط به آن است كه با اراده و انتخابگرى خويش كدام مسير را برگزيند.
(آيه 9)- و سر انجام بعد از تمام اين سوگندهاى مهم و پى در پى به نتيجه آنها پرداخته، مى فرمايد: سوگند به اينها «كه هر كس نفس خود را پاك و تزكيه كرده رستگار شده» (قد افلح من زكاها).
آرى! رستگارى از آن كسى است كه نفس خويش را تربيت كند و رشد و نمو دهد، و از آلودگى به خلق و خوى شيطانى و گناه و عصيان و كفر پاك سازد و در حقيقت مسأله اصلى زندگى انسان نيز همين «تزكيه» است، كه اگر باشد سعادتمند است و الا بدبخت و بينوا.
(آيه 10)- سپس به سراغ گروه مخالف رفته، مى فرمايد: «و آن كس كه نفس خويش را با معصيت و گناه آلوده ساخته، نوميد و محروم گشته است»! (و قد خاب من دساها).
و به اين ترتيب پيروزمندان و شكست خوردگان در صحنه زندگى دنيا مشخص مى شوند، و معيار ارزيابى اين دو گروه چيزى جز «تزكيه نفس و نموّ و رشد روح تقوا و اطاعت خداوند» يا «آلودگى به انواع معاصى و گناهان» نيست.
در حديثى آمده است كه: رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله هنگامى كه آيه «قد افلح من زكاها» را تلاوت مى فرمود توقف مى كرد و چنين دعا مى نمود: «پروردگارا! به نفس من تقوايش را مرحمت كن، تو ولى و مولاى آن هستى، و آن را تزكيه فرما كه تو بهترين تزكيه كنندگانى».
(آيه 11)- عاقبت مرگبار طغيانگران: به دنبال هشدارى كه در آيات قبل در باره عاقبت كار كسانى كه نفس خود را آلوده مى كنند آمده بود، در اينجا به عنوان نمونه به يكى از مصداق هاى واضح تاريخى اين مطلب پرداخته، و سرنوشت قوم طغيانگر «ثمود» را در عباراتى كوتاه و قاطع و پر معنى بيان كرده، مى فرمايد: «و قوم ثمود بر اثر طغيان (پيامبرشان را) تكذيب كردند» (كذبت ثمود بطغواها).
«قوم ثمود» كه نام پيامبرشان «صالح» بود از قديمىترين اقوامى هستند كه در يك منطقه كوهستانى ميان «حجاز» و «شام» زندگى مى كردند، زندگى مرفّه، سرزمين آباد، دشت هاى مسطح با خاك هاى مساعد و آماده براى كشت و زرع، و قصرهاى مجلل، و خانه هاى مستحكم داشتند، ولى نه تنها شكر اين همه نعمت را به جا نياوردند، بلكه سر به طغيان و سركشى برداشته، و به تكذيب پيامبرشان صالح برخاستند، و آيات الهى را به باد سخريه گرفتند، و سر انجام خداوند آنها را با يك صاعقه آسمانى نابود كرد.
(آيه 12)- سپس به يكى از نمونه هاى بارز طغيان اين قوم پرداخته، مى افزايد: «آنگاه كه شقى ترين آنها به پا خاست» (اذ انبعث اشقاها).
«اشقى» (شقى ترين) اشاره به همان كسى است كه ناقه ثمود را به هلاكت رساند.
در بعضى از روايات آمده است كه پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله به على عليه السّلام فرمود:
«سنگدلترين افراد اقوام نخستين كه بود؟» على عليه السّلام در پاسخ عرض كرد: «آن كسى كه ناقه ثمود را به هلاكت رساند» پيامبر فرمود: «راست گفتى، شقى ترين افراد اقوام اخير چه كسى است؟» على عليه السّلام مى گويد: «عرض كردم نمى دانم اى رسول خدا!».پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: «كسى كه شمشير را بر اين نقطه از سر تو وارد مى كند» و پيامبر صلّى اللّه عليه و آله اشاره به قسمت بالاى پيشانى آن حضرت كرد.
هيچ يك از اين دو خصومت شخصى نداشتند، بلكه هر دو مى خواستند نورحق را خاموش كنند، و معجزه و آيتى از آيات الهى را از ميان بردارند.
(آيه 13)- در اين آيه به شرح بيشترى در زمينه طغيانگرى قوم ثمود پرداخته، مى افزايد: «و فرستاده الهى [- صالح] به آنان گفت: ناقه خدا [- همان شترى كه معجزه الهى بود] را با آبشخورش واگذاريد» (فقال لهم رسول الله ناقة الله و سقياها).
منظور از «رسول اللّه» در اينجا حضرت صالح عليه السّلام پيغمبر قوم ثمود است، و تعبير به «ناقة اللّه» (شتر ماده متعلق به خداوند) اشاره به اين است كه اين شتر يك شتر معمولى نبود، بلكه به عنوان معجزه و سند گوياى صدق دعوى صالح فرستاده شده بود، يكى از ويژگي هاى آن طبق روايت مشهور اين بود كه از دل صخرهاى از كوه برآمد تا معجزه گويائى در برابر منكران لجوج باشد.
(آيه 14)- و در اين آيه مى گويد: اين قوم سركش اعتنائى به كلمات اين پيامبر بزرگ و هشدارهاى او نكردند «پس او را تكذيب و ناقه را پى كردند» (فكذبوه فعقروها).
جالب توجه اين كه كسى كه ناقه را به هلاكت رساند، يك نفر بيشتر نبود ولى در آيه فوق اين عمل به تمام طغيانگران قوم ثمود نسبت داده شده، اين به خاطر آن است كه ديگران هم به نحوى در اين كار سهيم بودند و با خشنودى و رضايت كامل آنها انجام گرفت.
و به دنبال اين تكذيب و مخالفت شديد، خداوند چنان آنها را مجازات كرد كه اثرى از آنان باقى نماند، چنانكه در ادامه همين آيه مى فرمايد: «از اين رو پروردگارشان آنها (و سرزمينشان) را به خاطر گناهشان در هم كوبيد و با خاك يكسان و صاف كرد»! (فدمدم عليهم ربهم بذنبهم فسواها).
صاعقه همان صيحه عظيم آسمانى در چند لحظه كوتاه چنان زلزله و لرزهاى در سرزمين آنها ايجاد كرد كه تمام بناها روى هم خوابيد و صاف شد و خانه هايشان را به گورهاى آنها مبدل ساخت.
(آيه 15)- سر انجام در آخرين آيه سوره براى اين كه هشدار محكمى به تمام كسانى كه در همان مسير و خط حركت مى كنند بدهد، مى فرمايد: «و (خداوند) هرگز از فرجام اين كار [- مجازات ستمگران] بيم ندارد» (و لا يخاف عقباها).
بسيارند حاكمانى كه قدرت بر مجازات دارند ولى پيوسته از پيامدهاى آن بيمناكند، و از واكنش ها و عكس العمل ها ترسان، و به همين دليل از قدرت خود استفاده نمى كنند، و يا به تعبير صحيح تر قدرت آنان آميخته با ضعف و ناتوانى و علمشان آميخته با جهل است چرا كه مى ترسند توانائى بر مقابله با پيامدهاى آن را نداشته باشند.
ولى خداوند قادر متعال كه علمش احاطه به همه اين امور و عواقب و آثار آن دارد، و قدرتش براى مقابله با پيامدهاى حوادث با هيچ ضعفى آميخته نيست بيمى از عواقب اين امور ندارد، و به همين دليل با نهايت قدرت و قاطعيت آنچه را كه اراده كرده است انجام مى دهد.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
ف - پورسلطان