آسمان، واقعه ی وصل تماشا می کرد
شمس، حاشیه نشین بود چه بلوا می کرد
طفلِ شش ماهه چگونه بزند واعطشا
با نِگه خون به دلِ حضرتِ سقّا می کرد
حیرت انس و ملک سخت برانگیخت حسین (ع)
آنچه خود داشت ز بیگانه تمنّا می کرد
شاهدِ مکتبِ ما زمزمه ی رفتن داشت
این عروجی است که آتش به جگرها می کرد
آن سبک بال که در جاریِ خون می غلطید
جلوه ها از دلِ اسرار هویدا می کرد
خاک و خون داشت به رخسار، نه خوشرنگِ حنا
این دو الحق رُخِ دلدار، چه زیبا می کرد
تیرگی آمد و مستور شد آغوش زمین
شب مباهات به طولانیِ یلدا می کرد
در تمام قد و بالای اباعبدالله (ع)
چه کسی جایِ لگد ناشده پیدا می کرد؟!
جورِ بیداری ما خفتنِ مردانِ خداست!
این چه مرگی است که ویرانکده احیا می کرد؟
ای مهاجر پس از آن هجرتِ خونین کفنان
اُمّتی خیمه ی ماتم کده بر پا می کرد
برگرفته از کتاب دشت معرفت