تاريخ انتشار: 14 دي 1390 ساعت 23:28:55
اذن خدا

قصدِ کدام آدینه ای ، ای بهترینِ دادرس

بی تو نشاید زندگی ، بازآی و فریادم برس

می گویم وبرگفته ام ، اصرارمی ورزم،چرا؟

هر دم بگوشم می رسد ، آهنگِ زیبایِ جَرَس

بسیار آید بر زبان ، توصیف ها از این و آن

در آتشِ نیرنگها ، کو همدم و کو همنفس

ما را سخن زان دیگران ، هرگز نیاید بر زبان

رو سویِ دیگر چون شوم ، جز تو ندارم هیچکس

در کوچه های بی کسی ، گُم گشتم افزون بر بسی

ماندم اسیرِ روزگار ، بشکن دگر قفل قفس

دیدی که همراهی نشد ، بین من و دنیایِ دون

هر آینه افتادمی ، گاهی به پیش و گه به پس

حالا که در گلزارها ، گُم گشته گُل در خارها

دیگر خس و خاشاکها ، گردد به دستانت هَرَس

ای رفته با اذنِ خدا ، تا کی ز ما باشی جدا

بنما (مهاجر) را دُعا ، فعلا همینجا نکته بس

** علی اکبر پورسلطان (مهاجر) **

استفاده از این غزل با ذکر منبع بلامانع است

   


 
15 دي 1390   
ا.مسلم خانی
عالی بود. چه روزها که یک به یک غروب شد نیامدی،چه اشکها که در گلو رسوب شد نیامدی،تمام طول هفته در انتظار جمعه ام دوباره صبح،ظهر،نه غروب شد نیامدی. اللهم عجل لولیک الفرج



این مطلب از نشانی زیر دریافت شده است:
http://fajr57.ir/?id=6756
تمامي حقوق براي هیئت انصارالخميني محفوظ است.