خاطره ای با خبرنگار شهید محمود صارمی در مزار شریف به قلم: علی اکبر پورسلطان
زمستان سال 1375 در کنسولگری جمهوری اسلامی مشغول اقامه نماز جماعت مغرب بودیم، که شهید صارمی با چهره ای برافروخته و سراپا دودی، سراسیمه وارد نماز خانه شد، تا نماز تمام شود هی این پا و آن پا می کرد، به محض خاتمه ی نماز فریاد زد دفتر خبر گزاری* آتش گرفته، بلافاصله سوار خودرو ها شده و بطرف میدان شهر که دفتر خبرگزاری در طبقه ی فوقانی پاساژی در ضلع جنوبی آن قرار داشت شدیم، از برق و روشنایی که خبری نبود ولی شهید صارمی دل را به دریا زد و از پله ها بالا رفت، وقتی برگشت موفق شده بود مقداری از لوازم ضروری را با خود پایین بیاورد
اما بشنوید از خدمات آتش نشانی
تا ما برسیم یک دستگاه کامیون تانکر دار خود را رسانده و شیلنگ را تا دو سه طبقه ای توسط آتش نشانان بالا برده بودند ولی متاسفانه وقتی شیر را باز می کنند متوجه می شوند تانکر خالی است!، بلافاصله کامیون دوم فرستاده شد، سرِ شیلنگ را به پمپ کامیون بعدی وصل کردند، مسئول آتش نشانان از جوانی که همراهشان بود درخواست کرد کامیون را روشن کند و فقط گاز بدهد تا عملیات پمپاژ انجام شود، لکن آن جوان بی تجربه کامیون را به حرکت در آورد و مستقیم رفت روی یکی از ماشین های شاسی بلندِ کنسولگری و خودرو له و لورده شد، پلیس که در صحنه حضور داشت به همراه مسئول آتش نشانان آن جوان را از کامیون پایین کشیده و بی نوا کتک مفصلی از آن دو نفر خورد و ناسزاهای فراوانی را به جان خرید، سپس با یک چفیّه دستانش را قپانی بسته و روانه ی بازداشتگاه نمودند، طی این زمان هم مردم آتش را خاموش کردند و شهید صارمی خسته و کوفته کمی کنار جوی نشست و بعد به همراه دو سه نفر از همکاران کنسولگری به دفتر خبرگزاری رفتند تا سرو سامانی به آنجا بدهند.
همان شب یکی از همکاران دیپلمات به مقرّ پلیس رفت تا ضمن اعلام رضایت جوان افغانی را آزاد کند ولی حالا پلیس رضایت نمی داد خلاصه این کش مکش تا صبح روز بعد به طول انجامید. تا آن جوان افغانی آزاد شد.
برگرفته از: یادداشت های (مهاجر)
*دفتر خبرگزاری جمهوری اسلامی ایران (مزار شریف)
|