" بار این غم " در فراق شهید والامقام حمید رحیمی، سروده ی علی اکبر پورسلطان(مهاجر) بی تو بغضی در گلویم میلِ ماندن می کند
آهی از دل خواهشِ مرثیه خواندن می کند
سوز می گوید دلا با ساز ما همساز شو
ساز، آهنگِ غریبِ جان فشاندن می کند
وجد و شادی همچنان مشتاق اینجا ماندند
لیک غم فرمانِ بر از خویش راندن می کند
واله ای گم گشته در صحرای سرگردانی ام
صبر، بحث از بسطِ پیغامت رساندن می کند
از فراقت خانه ی قلبم شده آتشکده
آرزو را حکمِ جای خود نشاندن می کند
خوانده ام همواره از دل خاطرات سبزمان
جان، هزاران بار امرِ باز خواندن می کند
در هیاهوی درون از غصّه با این حس و حال
عقل، نقلِ بارِ داغت را کشاندن می کند
بعدِ هجرانت مهاجر روز و شب گم کرده است
دل مهیای کزین عالم رهاندن می کند
برگرفته از کتاب ساقی مستان
|