نوروز"غزلی از علی اکبر پورسلطان(مهاجر)"
موسم جشن و طرب مست و غزل خوان آمد
به سرا پرده ی دل کوکب مستان آمد
فرش خضرا شده گسترده به دشت برکات
خواند بلبل، گهِ خوش رقصی مرغان آمد
لاله زاری شده این باغ مصفّای وطن
یادِ فرخنده ی آن پیر جماران آمد
بهترین هدیه همان ذکر رسول الله (ص) است
خوشتر آن عید که آغاز بهاران آمد
سفره ی نعمت حق بین، به چه رنگارنگی
بسطِ اکرام از آن ساحتِ یزدان آمد
چه شمیم خوشی از وادی رضوان جاریست
فصل عطر چمن و پونه و ریحان آمد
خبر از هجرت سرما و زمستان که رسید
در رگِ یخ زده ی دشت و دمن جان آمد
غنچه لبخند زنان سیرِ گلستان می کرد
که نسیمی به سر و زلف درختان آمد
سال نو گرد و غبار از همه جا بر گیرید
سبزه زارِ دل و جان، شبنمِ باران آمد
فرّ و فرخنده بود، گردش ایّام به کام
شاد و پیروز که نوروزِِ گُل افشان آمد
گو مهاجر که مبارک بودش باغ برین
آنکه فارغ ز گنه با لب خندان آمد
|