تولد و مدت زندگى حضرت باقر عليه السّلام
حضرت باقر عليه السّلام روز جمعه اول ماه رجب سال پنجاه و هفت در شهر مدينه متولد شد، بعضى هم گفتهاند : تولد آن جناب روز سوم صفر بوده است، و در ذى الحجه سال يك صد و چهاردهم هجرى از جهان رفت و بعضى گمان كردهاند وفات آن جناب در ماه ربيع الاول بوده، در هنگام وفات پنجاه و هفت سال از عمر شريفش گذشته بود.
مادر حضرت باقر امّ عبد اللَّه دختر حضرت مجتبى عليه السّلام بود، و لذا آن جناب از دو جهت هاشمى و علوى بودند، و قبر شريفش در بقيع كنار قبر پدر بزرگوار و عم گراميش حضرت امام حسن عليهم السّلام واقع شده است، مدت چهار سال در زمان جدش امام حسين عليه السّلام و سى نه سال هم در حيات پدرش زندگى كرد و هجده سال پس از پدرش امامت كرد ايام آن جناب مصادف بود با وليد بن عبد الملك و سليمان بن عبد الملك و عمر بن عبد العزيز و يزيد بن عبد الملك، و در هنگام خلافت هشام بن عبد الملك از دنيا رفت.
دلائل امامت حضرت باقر عليه السّلام
برهان بر امامت حضرت باقر عليه السّلام همان براهين و دلائلى است كه در امامت پدر او آورديم؛ و او وجوب عصمت امام و بطلان قول كسانى كه در زندگى پدر او مدعى مقام امامت شدند بوده، دلائل عقلى در اين مورد از براهين نقلى قوىتر است زيرا كه در دليل عقلى تأويل و احتمال معانى متعدده، در بين نيست، و اما نصوص داله بر امامت آن حضرت كه از طرف پدرش رسيده ذيلا ذكر مىشود.
1- اسماعيل بن محمد گويد: هنگامى كه وفات حضرت سجاد عليه السّلام نزديك شد صندوق و يا سفطى را بيرون آورد و گفت : اى محمد اين صندوق بردار پس از چند روز امام عليه السّلام از دنيا رفت، سپس وراث آمدند و از صندوق هم سهم خود را طلبيدند امام باقر عليه السّلام فرمود : به خداوند سوگند شما را در اين صندوق بهرهاى نيست و اگر چنانچه در او سهمى داشتيد به من نمي رسيد، و در اين صندوق سلاح حضرت رسول صلى اللَّه عليه و آله را گذاشته بودند.
2- عبد اللَّه بن عيسى از پدرش از جدش روايت مي كند كه حضرت على بن الحسين عليهما السّلام به فرزندان خود نگاه كرد در هنگامى كه آنان در پيرامون پدرشان نشسته بودند و حضرت هم در حال نزع بود پس از اين روى خود را متوجه امام باقر كرد و فرمود اين صندوق را بردار و به خانهات ببر راوى گويد در اين صندوق به جاى درهم و دينار علم و دانش قرار داشت.
و اما نصوص مرويه از حضرت رسول صلى اللَّه عليه و آله در ضمن معرفى امامان دوازدهگانه راجع به حضرت باقر عليه السّلام زياد است، مانند حديث لوح كه جبرئيل از بهشت خدمت پيغمبر آوردند، و هم چنين نامهاى كه از طرف خداوند براى حضرت رسول در مورد امامان اثنا عشر رسيد و آن جناب او را به امير المؤمنين دادند و آن حضرت نامه را مهر كردند و به فرزندش حسن دادند و هم چنين تا به حضرت باقر رسيد، ما كليه اين نصوص را در آخر اين كتاب ان شاء اللَّه بيان خواهيم كرد.
كرامات حضرت باقر عليه السّلام
1- از جمله كرامات و معجزات حضرت باقر عليه السّلام داستان حبابه والبيه است كه شيعيان در كتب خود او را روايت كردهاند، و اينك چند قضيه ديگر هم مربوط به اين باب است ذيلا ذكر مىشود.
2- ابو عروه گويد: به اتفاق ابو بصير وارد منزل حضرت باقر و يا صادق شديم، ابو بصير گفت: آيا نزديك سقف اين خانه سوراخى مىبينى؟ گفتم : آرى تو از كجا مي دانى كه اين اطاق سوراخ دارد، گفت : ابو جعفر عليه السّلام او را به من نشان دادند.
3- ابو بصير گويد: خدمت حضرت باقر عليه السّلام رسيدم و عرض كردم: شما ورثه حضرت رسول صلى اللَّه عليه و آله هستيد؟ فرمود: آرى، عرض كردم: رسول خدا وارث همه پيغمبران است و تمام علوم آنها را هم داشت؟ فرمود: آرى، عرض كردم: پس اينك شما قادر هستيد مردگان را زنده كنيد و امراض سخت را شفا دهيد؟.
حضرت باقر عليه السّلام فرمود: آرى به اذن خداوند همه اين كارها را انجام مي دهيم پس از اين فرمود: نزديك من بيا، دست خود را بر صورتم كشيد در اين هنگام آفتاب و آسمان و زمين و خانهها را ديدم، فرمود: اگر ميل دارى همين گونه باش و مانند مردم در ثواب و عقاب شركت كن، و اگر هم ميل دارى مانند كور زندگى كنيد و روز قيامت بهشت برويد.
ابو بصير گويد: عرض كردم: دوست دارم مانند اول باشم، وى گويد: حضرت بار ديگر دست بر چهرهام كشيد مانند اول نابينا شدم، راوى گويد: من اين حديث را خدمت ابن ابى عمير نقل كردم فرمود: من گواهى مي دهم اين حديث راست است همان گونه كه جهنم و بهشت واقعيت دارند.
4- عبد اللَّه بن ابى يعفور گويد: از حضرت صادق عليه السّلام شنيدم مي فرمود: يكى از روزها پدرم فرمود : اكنون از عمرم بيش از پنجاه روز نمانده است و من حساب آن روز داشتم، و درست روز آخر از دنيا رفت و هيچ كم و يا زياد نگرديد.
مناقب امام باقر عليه السّلام
1- حضرت باقر عليه السّلام در ميان مردم به علم و زهد و شرافت و بزرگوارى مشهور و معروف است، در ميان اولاد حضرت رسول صلى اللَّه عليه و آله كسى به پايه او نرسيد، و در علوم قرآن و سنت و احكام و علوم و آداب اخبار و آثار فراوانى از آن بزرگوار رسيده است، بزرگان از صحابه و تابعين خدمت او مي رسيدند و از خرمن فضائل او خوشهچينى مي كردند، حضرت رسول وى را به عنوان «باقر العلوم» معرفى كرده بودند.
2- جابر بن عبد اللَّه انصارى گويد: حضرت رسول صلى اللَّه عليه و آله به من فرمودند: شما مردى از فرزندان حسين را ملاقات خواهى كرد كه نامش محمّد است، وى علم را از هم خواهد شكافت، هر گاه وى را ملاقات كردى از من سلام برسان.
3- حضرت صادق عليه السّلام فرمود: جابر بن عبد اللَّه در مسجد حضرت رسول صلى اللَّه عليه و آله مي نشست و عمامه سياهى را بر سر و صورتش مىبست، و مي گفت: اى باقر علم، مردمان مدينه مي گفتند: جابر هذيان مي گويد، وى اظهار مي داشت نه به خداوند سوگند من هذيان نمي گويم، بلكه از رسول خدا شنيدم مي فرمود: شما به زودى يكى از فرزندان مرا خواهى ديد كه علم را از هم خواهد شكافت حضرت رسول صلى اللَّه عليه و آله مي فرمود: رخسار او مانند رخسار من است، و نام او هم با من يكى است، من در اثر اين حرف پيغمبر اين مطلب را اظهار مي كنم، امام صادق عليه السّلام فرمود :
جابر روزها خدمت امام باقر عليه السّلام مي رفت، اهل مدينه ميگ فتند: تعجب از جابر است كه با اين كودك رفت و آمد مي كند، و حال اين كه وى از اصحاب پيغمبر است.
حضرت باقر عليه السّلام فرمود: روزى به منزل جابر بن عبد اللَّه رفتم و بر وى سلام كردم، جابر جواب سلام مرا داد و سپس گفت: شما كه هستى؟ اين در موقعى بود كه چشمانش از ديدن محروم گرديده بوده گفتم : من محمّد بن علي بن الحسين هستم، گفت :
اى پسر نزديك من بيا، من نزديك او رفتم جابر ابتداء دست مرا بوسيد و بعد خواست از پايم ببوسد من جلوگيرى كردم، پس از اين، گفت : اى پسر جدت رسول خدا تو را سلام رسانيد.
در اين هنگام حضرت باقر عليه السّلام فرمود: سلام و رحمت بر حضرت رسول صلى اللَّه عليه و آله باد، اكنون بگوئيد: مطلب از چه قرار است؟ فرمود: روزى در خدمت حضرت رسول بودم گفتند: يا جابر شما خواهى ماند تا آنگاه كه مردى از خاندانم را به نام محمّد ملاقات كنى، خداوند به او نور و حكمت عطا خواهد كرد، هنگامى كه او را ديدى سلام مرا به او برسان.
3- عبد اللَّه بن عطاء مكى گويد: من علماء را در خدمت حضرت باقر عليه السّلام خيلى حقير و ناچيز مي ديدم يكى از روزها حكم بن عتيبه را با آن جلالت و بزرگوارى را كه در ميان خويشاوندانش داشت، در خدمت امام باقر عليه السّلام ديدم مانند كودكى كه در نزد معلم بنشيند مشاهده كردم.
5- جابر بن يزيد جعفي هر گاه از حضرت باقر حديثى نقل مي كرد مي گفت:
من اين روايت را از وصى اوصياء و وارث انبياء محمّد بن علي بن الحسين عليهم السّلام نقل مي كنم.
6- عبد الرحمن بن حجاج از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده كه محمّد بن منكدر مي گفت: من گمان نمي كردم علي بن الحسين عليهما السّلام با آن جلالت و فضلى كه داشت فرزندى مانند خودش را به جاى گذارد، تا يكى از روزها فرزندش محمّد را ديدم، خواستم وى را موعظه كنم، ناگهان او مرا موعظه كرد.
ياران ابن منكدر پرسيدند وى چگونه تو را موعظه كرد؟ گفت: در هواى بسيار گرمى به اطراف مدينه بيرون شدم، در اين هنگام با محمّد بن علي برخورد كردم، وى مرد سمينى بود و بر دو غلامش تكيه داشت، با خود گفتم: يكى از بزرگان قريش در اين وقت روز با اين گرمى در طلب دنيا كوشش مي كند، اينك مي روم و او را پند مي دهم.
نزديك او رفتم و بر وى سلام كردم و جواب شنيدم و از شدت گرما عرق مي ريخت گفتم: خداوند تو را عافيت دهد، تو يكى از شيوخ قريش هستى در اين وقت گرما و با اين مزاج باز هم در طلب دنيا كوشش مي كنى؟!، اگر اينك مرگ تو را فرا رسد در اين حال چه كار مي كنى؟
محمّد بن منكدر گويد: وى در اين هنگام دستش را از غلامان رها كرد و بر زمين نشست و فرمود: اگر اكنون مرگ من در رسد مرا در حال طاعت پروردگار خواهد ديد، من با اين زحمت خود زندگى براى اهل بيتم فراهم مي كنم، و دست درازى به طرف تو و امثالت نمي كنم، و من مي ترسيدم مرگ من در رسد و مرا در حال نافرمانى مشاهده كند، گفتم: خداوند تو را رحمت كند من آمدم تو را موعظه كنم و ليكن در عوض شما مرا موعظه كردى.
حضرت فرمود: مردم از اين جهت از ما اكراه دارند كه مي دانند ما خاندان رحمت و شجره نبوت هستيم، منزل ما محل فرود آمدن فرشتگان است، و ما معدن حكمت و جاى نزول وحى مي باشيم.
فرمودند: ما در باره مردم مبتلا هستيم، اگر آنان را به طرف خود دعوت كنيم ما را اجابت نمي كنند، و اگر آنان را به حال خود واگذاريم بدون توجه ما هدايت نخواهند شد.
فرمود: ما گنجينه علم پروردگاريم و امر پروردگار دست ما قرار دارد، به وسيله ما اسلام آغاز شد و به ما انجام خواهد گرفت و مردم احكام اسلام را از ما آموختند، به خداوندى كه دانه را شكافت و آدميان را آفريد علم خداوند جز نزد ما در جاى ديگرى نيست، و مردم نخواهند علم خدا را درك كنند مگر به وسيله ما.
7- فضيل از حضرت باقر عليه السّلام روايت كرده كه آن جناب فرمود: اگر ما از نزد خود مطلبى اظهار كنيم گمراه خواهيم شد، همان گونه كه گذشتگان گمراه شدند، و ليكن ما از روى براهين و ادلهاى كه خداوند براى پيغمبرش فرستاد حديث مي كنيم.
از حضرت باقر عليه السّلام پرسيدند چرا در هنگام القاء حديث سند روايت را ذكر نمىكنيد، فرمود: هر گاه حديثى نقل كنم و سندش را متذكر نشوم، او را از پدرم زين العابدين از حسين بن علي، از على بن ابى طالب، از رسول خدا، از جبرئيل عليهم السّلام از خداوند روايت مي كنم
8- معروف ابن خربوذ گويد: از حضرت باقر عليه السّلام شنيدم مي فرمود: حديث بسيار مشكل و عميق است، جز فرشتگان مقرب و پيغمبران مرسل و بندگان ويژه پروردگار كه در طرق ايمان آزمايش شده باشند معانى روايات ما را درك نمي كنند.
9- سدير صيرفى گويد: حضرت باقر عليه السّلام مي فرمود: خداوند بندگان خود را مكلف كرده است تا ائمه عليهم السّلام را بشناسند و امور خود را به آنان واگذارند، و در مسائل مختلف به آنان رجوع كنند.
10- سورة بن كليب اسدى گويد: حضرت باقر عليه السّلام فرمود: ما گنجور پروردگار در آسمان و زمين هستيم، البته نه خازن نقره و طلا بلكه ما خازن علم خداوند مى باشيم.
11- زراره گويد: ما در خدمت حضرت باقر عليه السّلام بوديم كه كميت شاعر معروف خدمت امام عليه السّلام آمد و از آن جناب اذن خواست تا شعر خود را بخواند، حضرت اذن مرحمت كرد و كميت قصيده معروفه را كه مطلع آن «من لقب متيّم مستهام» باشد خواند، حضرت فرمود: اى كميت روح القدس شما را تاييد كند تا آنگاه كه از ما دفاع مي كنيد.
كميت گويد: هنگامى كه به اين بيت رسيدم :
أخلص اللَّه لى هواى فما
|
|
اغرق نزعا و لا تطيش سهامى
|
|
|
|
حضرت باقر عليه السّلام فرمود : اين طور نگو و ليكن بگو: «فقد اغرق نزعا و ما تطيش سهامى» عرض كردم: اى سرور من تو از من بهتر شعر مي گوئى.
فرزندان حضرت باقر عليه السّلام
حضرت صادق عليه السّلام و عبد اللَّه بن محمّد كه مادرشان ام فروة دختر قاسم بن محمد بن أبى بكر بود.
ابراهيم و عبد اللَّه كه در كودكى از دنيا رفتند مادر اين دو هم ام حكيم دختر اسيد ابن مغيره ثقفى بود.
علي و زينب مادرشان كنيز بود.
ام سلمه كه وى نيز مادرش ام ولد بود.
بعضى گفتهاند: كه حضرت باقر عليه السّلام جز يك دختر بنام ام سلمه دختر ديگرى نداشته است.
منبع : ترجمه اعلام الوري ، فضل بن حسن طبرسي ، مترجم عزيزالله عطاردي ، صفحه 388 تا 375 ، نشر اسلاميه ، سال 1390 قمري
(استفاده از اين مطلب بدون ذكر نشاني سايت جايز نيست)