عذرهای بدتر از گناه در نامه معاون اول سابق به رییس خود " 6پرسش از محمد رضا رحیمی و یک توصیه" ظاهرا همواره مطیع بوده اند و اگر ماجرای زندان پیش نمی آمد این رفاقت و تبعیت ادامه می یافت. درمنطق دینی اما معیار، احساس تکلیف است نه حتی رفاقت و البته در منطق رفاقت نیز زندان، رشته ها را نمی گسلد.
عصر ایران؛ مهرداد خدیر- نامه صریح محمد رضا رحیمی به محمود احمدی نژاد از مکاتبات کم سابقه در تاریخ سیاسی ایران است. هر چند پر سوز و آه است و در بخش های مربوط به مادر و خانواده کام انسان را تلخ می کند اما فارغ از این نگاه می توان به لحاظ سیاسی نیز آن را تحلیل و سوالاتی را مطرح کرد:
بی سابقه اما به این خاطر که حداکثر این است که گله ای بر زبان می آورند اما نه با این لحن. خاصه این که معاون اول رییس جمهور سابق ید طولایی در به کارگیری از الفاظ مداهنه آمیز دارد و خدای ناخواسته این ذهنیت پدید می آید که مادام که افراد در قدرت هستند نزد ایشان شایسته تکریم اند و پس از آن ضرورتی احساس نمی کنند.
کما این که وقتی او استاندار و آقای هاشمی رفسنجانی رییس جمهوری بود الفاظ ستایش آمیز به کار می برد و حال حتی از اشاره به نام او نیز می پرهیزد و ماجرای چیدن تراکتورها را به شکل نوشته ای که رییس جمهور وقت را خوش آید انکار می کند و مدعی است تنها آرم جمهوری اسلامی را ترسیم کرده بودند و می نویسد: «افراد منتقد با بهانه جملات مقلوب شده جریان رسانهای تخریب بنده را کلید زدند و متهم به اغراق و تملق شدم». اما آیا آنچه در خرداد 85 و در همایش مدیران دیوان محاسبات و خطاب به احمدی نژاد گفت نیز قلب شده بود؟ خاصه هنگامی که در مقام ناظر اطمینان داد «دیوان محاسبات پاره ای از دولت نهم خواهد بود».
تملق و چاپلوسی و مداهنه البته نه گناه کبیره است نه جرم و جنایت بلکه یک صفت ناپسند و چندش آور شخصی است و قصد توقف بر این موضوع نیزدر میان نیست. اما به بهانه این نامه 6 سوال ساده را می توان با آقای محمد رضا رحیمی در میان گذاشت و امید داشت چنانچه پس از انتشار فرصت داشتند و هنوز به زندان نرفته بودند پاسخ دهند به اضافه یک توصیه.
1. نگارش این نامه واکنشی احساسی به لحن سرد بیانیه دفتر احمدی نژاد و اعلام برائت از رحیمی و انتساب تخلفات او به قبل از تصدی معاونت اولی است.
از این رو می توان پرسید: اگر احمدی نژاد شخصا بیانیه می داد و مراتب حمایت خود را از معاون اول خویش اعلام می کرد آیا باز هم رحیمی پرده ها را بالا می زد و فاش می کرد که «بدون اطلاع من حکم صادر کردید و با حفظ سمت ریاست دیوان محاسبات به عنوان معاون حقوقی منصوب شدم که خلاف مقررات بود» یا «رفته رفته احمدینژاد و رفتارهایش متفاوت از سالهای گذشته شده بود و هربار که به مشورت مینشستیم به سروش آسمانی کذایی بیشتر توجه میکردید تا مشورتهای ناشی از تجربه های مختلف من»؟
حال آن که افشای این نکات قاعدتا نباید ربطی به حمایت یا سکوت داشته باشد و مومن در همه حال امر به معروف و نهی از منکر می کند.
2. آقای رحیمی فاش می کند که «مجموعاً یک میلیارد و دویست میلیون تومان را به کمک به کاندیداهای اصول گرا اختصاص داد و البته کلیه اسناد و کپی چکهای صادره که به قریب 170نفر از کاندیداهای مجلس هشتم پرداخت شده در پرونده ثبت و ضبط است و همه آن به مصرف انتخابات رسید. بنابراین کل این مبلغ یک میلیارد و دویست میلیون تومان بوده و عینا به حساب نامزدها پرداخت گردیده است.» اما در جای دیگری از همین نامه می نویسد:
« از 6 صبح تا 12 شب، حداقل زمانی بود که مصروف خدمت در دفتر کارم می کردم و این جدیت در کار از نگاه منصف نمایندگان محترم وقت مجلس شورای اسلامی پنهان نماند و در نامهای به امضای 211 نفر تقدیر خود را از انتصاب من توسط شما اعلام کردند.» به این بهانه می توان پرسید آیا واقعا تصور می کند یگانه انگیزه 18 ساعت کار در روز بوده و لاغیر و خدای ناخواسته حدس نمی زنند که میان آن 170 نفر و این 211 نفر نام های مشترکی وجود داشته باشد؟ همان گونه که داریوش قنبری از 100 نماینده مجلس هشتم سخن به میان آورده که از رحیمی پول می گرفته اند!
وای بر ما! به نام سید حسن مدرس به مجلس رفتند و بر جای دکتر محمد مصدق و محمد تقی بهار تکیه زدند و نماینده همان مجلس شورای اسلامی لقب گرفتند که در دوره اول خود یک جا 27 تن از آنان در واقعه 7 تیر به شهادت رسیدند و امثال باهنر و رجایی از درون آن به نخست وزیری و ریاست جمهوری رسیدند ولی کار برخی از نمایندگان 7 دوره بعد به حدی از ابتذال رسید که از مقام دولتی پول می گرفتند.
فارغ از این که رحیمی چه مدرکی در رشته حقوق دارد به هر حال حقوق خوانده و پروانه وکالت هم داشته بنابراین باید بداند شهادت «خادم برای مخدوم، مسموع نیست» و چنانچه ثابت شود تقدیر برخی از این افراد به خاطر دریافت وجه و وجوهی در قبل تر بوده فاقد ارزش است و نه که قابل استناد و افتخار نیست که زشت و پلشت هم هست.
3. آقای رحیمی خطاب به رییس و رفیق دیروز خود می نویسد: «در سال آخر دولت، اصرارتان بر کاندیداتوری فرد مورد نظر چنان بود که گویی از جایی به شما الهام میشده و حاضر نبودید حرفی غیر از آن بشنوید و نظر بنده و جمعی از همکارانم در دولت را نپذیرفتید و وقعی ننهادید تا جایی که اینجانب با همفکری برخی از اعضای کابینه چارهای نداشتم جز اینکه در شرایط سخت عمل جراحی همسرم برای ثبت در آینده تاریخ و برای دلگرمی همکارانم در دولت خطر کنم و به عنوان کاندیدای ریاست جمهوری ثبت نام کنم تا به طور نمادین اختلاف نظرم را با رویکرد شما بیان کنم و البته در نهایت باز هم به اصرار شما، بازی را بار دیگر در صحنه رفاقت باختم و باز هم حرف تان را گوش کردم و علیرغم میلم انصراف دادم.»
ظاهرا همواره تابع و مطیع بوده اند و اکنون نیز اگر ماجرای زندان و محکومیت پیش نمی آمد این رفاقت و تبعیت ادامه می یافت. درمنطق دینی اما معیار، احساس وظیفه و تکلیف است نه رفاقت و البته در منطق رفاقت نیز زندان، رشته ها را نمی گسلد. [برای تلطیف این بحث نقل دیالوگ مشهوری ازکارگردان ایرانی که بیش ازهر مضمونی دل بسته مفهوم رفاقت است بی مناسبت نیست: سلامتی سه تن- ناموس و رفیق و وطن!]
4. مهم ترین توجیه آقای رحیمی برای مبلغ یا مبالغ دریافتی که محکوم به بازگرداندن آنها شده این است: «همواره در آستانه برگزاری انتخابات مجلس، کمیتههایی برای برنامهریزی و راهبری امر انتخابات توسط جریانات سیاسی تشکیل میگردد. در این راستا برای انتخابات مجلس هشتم نیز کمیتهای متشکل از برخی چهرههای اصولگرا تشکیل و بنا شد از کاندیداهای اصولگرا در سطح کشور از طریق کمکهای غیردولتی پشتیبانی مالی شود.»
این سخن در کلیت خود و به مثابه تصمیم کلان تشکیلاتی و درون مدیریت یک حزب تصمیم درستی است اما جای فعالیت حزبی در حزب و تشکیلات است و کمک مالی هم مستقیما به امور مالی حزب مربوطه صورت می پذیرد. مگر اصول گرایان حزب و تشکل یا افراد متمکن آماده کمک، کم دارند که نیازباشد فرد ناشناخته ای به نام جابر ابدالی به حساب شخص و نه حزب و تشکیلات پول واریز کند؟ در حالی که آن شخص چه در دیوان محاسبات چه در معاونت حقوقی سمت حساس و حقوقی داشته است.
جالب این که توضیح می دهد: « برای اطمینان خاطر از سالم بودن کمکهای نامبرده همچون سایر موارد در خصوص ایشان از طریق حراست دیوان محاسبات از مجاری ذی صلاح، در خصوص وی استعلام کردم که پس از اطمینان و پاسخ مثبت که اسناد آن ضمیمه پرونده است، برای دریافت کمک از وی اعلام آمادگی کردیم و از وی خواستیم که به کاندیداهایی که ما معرفی میکنیم از محل حساب شخصی و با چک بانکی خودش کمک کند.»
دیوان محاسبات مگر کمیته امداد است که کمک های مردمی دریافت کند؟ مگر حزب است که به انتخابات بیندیشد؟ آیا ایشان در دفتر رییس دیوان محاسبات نشسته و به جای بررسی نحوه تفریغ بودجه و همان کاری که بعدتر آقای رحمانی فضلی انجام داد و تخلف ها را فاش کرد لیست کاندیدا تنظیم می کرده است؟ آیا این عذر بدتر از گناه نیست؟
5. مهم ترین پرسش اما این است که منبع و منشاء درآمد آقای جابر ابدالی موضوعات مربوط به پرونده بیمه ایران بوده یا نه وهمه مواردی که آقای رحیمی توضیح داده پاسخ به یکی از موارد اتهامی است حال آن که به تصریح آقای محسنی اژه ای سخنگوی قوه قضاییه اتهامات رحیمی سر به 29 مورد می زده و کاش درباره 28 قلم دیگر نیز ابهام زدایی می شد.
6. آیا آقای رحیمی از خود نپرسید نه او اولین رییس دیوان و معاون حقوقی و معاون اول است و نه انتخابات مجلس هشتم اولین انتخابات در جمهوری اسلامی. آیا نباید از خود می پرسید چنین رفتارهایی از اسلاف او در دولت ها و دوره های قبلی مجلس نیز صورت می پذیرفته و مگر آنان تعلق و گرایش سیاسی و رابط شخصی نداشتند؟
و اما توصیه: مشکل رحیمی این است که می پنداشت همه چیز با پول خریدنی است. زندان برای او فرصتی است تا کتاب کوچک و خواندنی «آنچه با پول نمی توان خرید» نوشته مایکل سندل را بخواند تا هم با تعاریف مدرن و دقیق و فساد آشنا شود و هم بداند همه چیز را پول نمی توان خرید. این آخری البته توصیه است نه پرسش.
|
11 بهمن 1393
داودامامعليزادهبا سلام ، با چپ و راستش ، اصولگرا و اصلاح طلبش كار ندارم . كساني كه درهر جايگاهي به آرمان هاي امام راحل و خون شهدا به هر نحوي خيانت ، و دل اين سيد و اولاد پيغمبر را خون مي كنند و وجود آنهايي كه با قطره خون بچه هايشان اين درخت انقلاب را آبياري كرده ، مي لرزانند . بدانند آب گوارا از گلويشان پايين نخواهد رفت و جزاي اعمالشان را خواهند ديد .