تاريخ انتشار: 06 دي 1390 ساعت 00:03:58
عظمت و انحطاط مسلمين

 «اين مطلب جاى ترديد نيست كه مسلمين دوران عظمت و افتخار اعجاب آورى را پشت سر گذاشته‏اند، نه از آن جهت كه در برهه‏اى از زمان حكمران جهان بوده‏اند و به قول مرحوم اديب الممالك فراهانى «از پادشهان باج و از دريا امواج گرفته‏اند»- زيرا جهان حكمرانان و فاتحان بسيارى به خود ديده است كه چند صباحى به زور خود را بر ديگران تحميل كرده‏اند و طولى نكشيده كه مانند كف روى آب محو و نابود شده‏اند- بلكه از آن جهت كه نهضت و تحوّلى در پهنه گيتى به وجود آوردند و تمدّنى عظيم و با شكوه بنا كردند كه چندين قرن ادامه يافت و مشعلدار بشر بود؛ اكنون نيز يكى از حلقات درخشان تمدّن بشر به شمار مى‏رود و تاريخ تمدّن به داشتن آن به خود مى‏بالد. مسلمين چندين قرن در علوم و صنايع و فلسفه و هنر و اخلاق و نظامات عالى اجتماعى بر همه جهانيان تفوّق داشتند و ديگران از خرمن فيض آنها توشه مى‏گرفتند.

 

تمدّن عظيم و حيرت انگيز جديد اروپايى كه چشمها را خيره و عقلها را حيران كرده است و امروز بر سراسر جهان سيطره دارد، به اقرار و اعتراف محقّقين بى‏غرض غربى، بيش از هر چيز ديگر از تمدّن با شكوه اسلامى مايه گرفته است.

 

گوستاولوبون مى‏گويد:

 «بعضيها [از اروپاييان‏] عار دارند كه اقرار كنند كه يك قوم كافر و ملحدى [يعنى مسلمانان‏] سبب شده اروپاى مسيحى از حال توحّش و جهالت خارج گردد، و لذا آن را مكتوم نگاه مى‏دارند، ولى اين نظر به درجه‏اى بى‏اساس و تأسّف آور است كه به آسانى مى‏توان آن را ردّ نمود ... نفوذ اخلاقى همين اعراب زاييده اسلام، آن اقوام وحشى اروپا را كه سلطنت روم را زير و زبر نمودند، داخل در طريق آدميّت نمود و نيز نفوذ عقلانى آنان دروازه علوم و فنون و فلسفه را كه از آن بكلّى بى‏خبر بودند به روى آنها باز كرد و تا ششصد سال استاد ما اروپاييان بودند».

ويل دورانت در تاريخ تمدّن مى‏گويد:

«پيدايش و اضمحلال تمدّن اسلامى از حوادث بزرگ تاريخ است. اسلام طىّ پنج قرن، از سال 81 هجرى تا 597 هجرى، از لحاظ نيرو و نظم و بسط قلمرو و اخلاق نيك و تكامل سطح زندگانى و قوانين منصفانه انسانى و تساهل دينى [احترام به عقايد و افكار ديگران‏] و ادبيّات و تحقيق علمى و علوم و طبّ و فلسفه پيشاهنگ جهان بود».

 

هم او مى‏گويد:

 «دنياى اسلام در جهان مسيحى نفوذهاى گونه‏گون داشت. اروپا از ديار اسلام غذاها و شربتها و دارو و درمان و اسلحه و نشانهاى خانوادگى، سليقه و ذوق هنرى، ابزار و رسوم صنعت و تجارت، قوانين و رسوم دريانوردى را فرا گرفت و غالبا لغات آن را نيز از مسلمانان اقتباس كرد ... علماى عرب [مسلمان‏] رياضيات و طبيعيات و شيمى و هيأت و طبّ يونان را حفظ كردند و به كمال رسانيدند و ميراث يونان را كه بسيار غنى‏تر شده بود، به اروپا انتقال دادند ... فيلسوفان عرب [مسلمان‏] مؤلّفات ارسطو را براى اروپاى مسيحى حفظ و ضمنا تحريف كردند. ابن سينا و ابن رشد از مشرق بر فلاسفه مدرسى اروپا پرتو افكندند و صلاحيّتشان چون يونانيان مورد اعتماد بود ... اين نفوذ [اسلامى‏] از راه بازرگانى و جنگهاى صليبى و ترجمه هزاران كتاب از عربى به لاتين و مسافرتهاى دانشورانى از قبيل گربرت و مايكل اسكات و ادلارد باثى به اندلس اسلامى انجام گرفت».

 

و هم او مى‏گويد:

 «تنها به دورانهاى طلايى تاريخ، يك جامعه مى‏توانسته است در مدّتى كوتاه اين همه مردان معروف در زمينه سياست و تعليم و ادبيّات و لغت و جغرافيا و تاريخ و رياضيات و هيأت و شيمى و فلسفه و طبّ و مانند آنها كه در چهار قرن اسلام، از هارون الرّشيد تا ابن رشد بوده‏اند، به وجود آورد. قسمتى از اين فعاليّت درخشان از ميراث يونان مايه گرفت؛ امّا قسمت اعظم آن، بخصوص در سياست و شعر و هنر، ابتكارات گرانبها بود».

 

قدر مسلّم اين است كه پديده‏اى درخشان و چراغى نورافشان به نام تمدّن اسلامى قرنها در جهان وجود داشته و سپس اين پديده نابود و اين چراغ خاموش شده است، و امروز مسلمانان با مقايسه با بسيارى از ملل جهان و مقايسه با گذشته پر افتخار خودشان در حال انحطاط و تأخّر رقّت‏بارى بسر مى‏برند.

 

طبعاً اين پرسش پيش مى‏آيد كه چطور شد مسلمانان پس از آن همه پيشروى و ترقّى در علوم و معارف و صنايع و نظامات، به قهقرا برگشتند؟ مسؤول اين انحطاط و سير قهقرايى چيست و كيست؟ آيا افراد يا اقوام يا جريانات خاصّى سبب شدند كه مسلمين از مسير اصلى خود كه به سوى ترقّى و تكامل بود، منحرف شوند، و يا عامل خاصّى كه مسلمين را برخلاف انتظار از مسير خود منحرف كند رخ نداده است بلكه مقتضاى طبيعت زمان اين است كه هر قومى فقط دوره محدود و معيّنى از ترقّى و تعالى را طى كنند و سپس راه فنا و زوال و انحطاط را بپيمايند؟

 

اگر عامل خاصّى سبب انحراف و انحطاط مسلمين شده است، آن عامل چيست؟ آيا خود اسلام را بايد مسؤول انحطاط مسلمين شناخت- آن چنان كه بسيارى از غربيان (نه همه) كه احيانا گرفتار تعصّب مسيحى هستند و يا بالاتر، مأموريّت استعمارى دارند، ادّعا مى‏كنند- يا اسلام از اين مسؤليّت مبرّاست، و مسلمانان خود مسؤول اين انحطاط مى‏باشند، و يا نه به اسلام مربوط است و نه به مسلمانان؛ علّت اين انحطاط، ملل و اقوام غير مسلمان‏اند كه در طول تاريخ چهارده قرنى اسلام، به انحاى مختلف، با مسلمانان سر و كار داشته‏اند؟ پاسخ به اين پرسش، كار ساده‏اى نيست؛ يك رشته مباحث نسبتا طولانى بايد پيش كشيده شود و در هر يك از آنها با اسلوب علمى تحقيق كافى به عمل آيد.»

 

مجموعه‏آثاراستادشهيدمطهرى  ،  جلد‏1 ، انسان وسرنوشت ، صفحه 345 تا 350   

 

(استفاده از اين مطلب بدون ذكر نشاني سايت جايز نيست)

   


 



این مطلب از نشانی زیر دریافت شده است:
http://fajr57.ir/?id=6317
تمامي حقوق براي هیئت انصارالخميني محفوظ است.