تاريخ انتشار: 03 دي 1390 ساعت 16:26:57
خیمه ی ماتم -- غزلی در ماتم واقعه ی جانسوز عاشورا

آسمان ، واقعه ی وصل تماشا می کرد

شمس ، حاشیه نشین گشته و بلوا می کرد

تیرگی آمد و مستور شد ، آغوش زمین

شب مباهات به طولانیِ يلدا می کرد

شاهدِ مکتب ما زمزمه ی رفتن داشت

این عروجی است که آتش به جگرها می کرد

آن سبک بال که در جاریِ خون می غلطید

جلوه ها از دلِ اسرار هویدا می کرد

خاک و خون داشت به رخسار ، نه خوشرنگِ حنا

این دو ، الحق رُخ دلدار چه زیبا می کرد

طفل شش ماهه چگونه بزند واعطشا

با ، نگه خون به دلِ حضرتِ سقّا می کرد

حیرتِ انس و ملک سخت برانگیخت حسین

آنچه خود داشت ز بیگانه تمنّا می کرد

در تمام قد و بالای اباعبدالله

چه کسی جایِ لگد ناشده پیدا می کرد؟

جورِ بیداری ما خفتنِ مردانِ خداست !

این چه مرگی است که ویرانکده احیا می کرد

ای (مهاجر) پس از آن هجرتِ خونین کفنان

اُمّتی خیمه ی ماتمکده بر پا می کرد

** علی اکبرپورسلطان (مهاجر) **

استفاده از این غزل با ذکر منبع http://www.fajr57.ir/ بلامانع است

   


 



این مطلب از نشانی زیر دریافت شده است:
http://fajr57.ir/?id=6171
تمامي حقوق براي هیئت انصارالخميني محفوظ است.